در ادامه یادداشت ۱۲ بهمن روزنامه همشهری به قلم علیرضا محمودی دبیر گروه فرهنگ میخوانیم: گرفتهای کرونایی و گیرهای اقتصادی، چلهنشینی سینما و تئاتر ایران در اولین فجر نخستین سال قرن تازه را در خود فرو برده. سالنهای بیش از نیمخالی که به اسم جشنواره قرار است میزبان آخرین رهاوردهای تئاتر و سینمای ایرانی باشند، حقیقتی فراتر از هنر را با خود به مغاک تاریخ هنر میبرند؛ حقیقتی که چهره واقعی آن را در آثاری میتوان ردگیری کرد که سالها بعد از خاطرهشدن همهگیری و دههها بعد از بازشدن تحریمها ساخته خواهند شد. آنچه امروز در جشنوارههای ایرانی اتفاق میافتد، خود رویداد است؛ رویدادی تنآلوده به ویروس و دستاوردی تاخورده از گرانی؛ روزگاری تجربهنشده در سینما و تئاتر ایران. اهمیت جشنوارههای امسال در آن است که بستهای چیده از چهره ماست؛ چهرهای که این روزها در پس ماسک پنهان شده.
با چه آثاری قرار است روبهرو شویم؟ آثاری که در دل بحرانها ساخته شدهاند. فیلمها در همهگیری تن به تولید دادهاند و نمایشها در غشای ضدعفونی پلاتوها تمرین شدهاند. ماسکها فقط برای برداشتها و اجراها برداشته شده. در فهرست اقلام تولید، الکل و تبسنج اضافه و در سیاهه همکاران پزشک و بهیار گنجانده شده. هر طنین سرفهای و هر درجه تبی تمرین و تدوین را تعطیل و هر میزانسن و دکوپاژی پایین صحنه و بیرون کادر بازگشتی به فاصله اجتماعی برگردانده. جشنوارههای فجر قرار است آینهبندان محصول این صحنهها و پشت صحنهها باشند.
رهاوردهای نمایشی، نمایشپیشهگان وطنی که در هول ویروس تازه و هراس سویه تازهتر گرانتر از همیشه تمام شدهاند، در دوران پیشتولید تا نمایش را پشت سرگذاشتهاند، که شاغلان و کاسبان اغلب مشاغل و اکثر مکاسب در چنگ شاهین سخت پنجه ترازوی دخل و خرج گیر افتادهاند. مردمی که قبل از آغاز هر نمایشی و شروع هر تیتراژی تماشاگر رشد اسلپاستیکی قیمتها به کارگردانی هال روچ و مخاطب عقبماندن درآمدها به کارگردانی بلاتارند. آنها راحت پا روی پا نینداخته تا تئاتر و فیلم روی آنها تأثیر بگذارد. آنها اخبار پروژهها و رقمهای اغراقشده دستمزد ستارهها را دنبال کردهاند. آنها نویسندگان خشمگینترین پانویسها در ذیل پستهای شبکههای اجتماعی هستند.
آنها که بلیتهای جشنوارههای امسال را خریدهاند و قرار است دور از هم روی صندلیها بنشینند، به راحتی گذشته از چیزی نخواهند گذشت. آنها بهراحتی راضی نمیشوند. با چنان تولید و چنین نمایشی، سینما و تئاتر ایران باید به حیات خود ادامه دهد. نمایشگران این روزگار باید امیدوار باشند و دلخوش تا بتوانند برای مردم این روزها دستاوردی بزرگ در چنته داشته باشند. باید برای طلوعی بعد از این غروب خودش را لب طاقچه عادت بنشاند. از این نمایش به آن نمایش. از این فیلم به آن فیلم. از این سریال به آن سریال. طرح بخواند. دنبال فیلمنامه بفروش و نمایشنامه محبوب چانه بزند.
سرمایه ببوید. سرمایهگذار بجوید. رکوردشکنی کمدیها دلخوشاش کند و پیشفروششدن بلیت تماشاخانهها شادش کند. به ستون جمعیت واکسنزدهها تکیه بزند و اخبار روزانه وین را تحلیل خوشبینانه کند. در صنعت نمایش آنچه بیرون از سالن اتفاق میافتد از حادثه روی صحنه مهمتر است. گیشه به پیادهرو باز میشود؛ به اجتماع مردمی که دلشان به سلامت تن و کفایت جیبشان گرم باشد تا سرشان را بچرخانند به سمت سالنهای سرگرمی. به سمت سیمرغ. به سمت چلهنشینیهای فجر. جشنوارههای فجر امسال رویدادهای مهم هنری این روزگارند.