سالها پیش سعید روستایی با فیلم ابد و یک روز به عنوان یک کارگردان فیلماولی نگاهها را به سمت خودش جلب کرد. امسال کاظم دانشی جوان که هنوز به مرز ۳۰ سالگی نرسیده فیلمی روانه جشنواره کرده که از تمامی فیلمهای چند سال اخیر سینمای ایران پختهتر و کاملتر است.
بارزترین نقطه قوت اثر این است که از مرحله تبیین و توصیف و تحلیل وضعیت موجود فراتر میرود و به آستانه پیشنهاد میرسد. غالب فیلمهای ایرانی در بهترین حالت میتوانند مناسبات و رفتارهای اجتماعی را منعکس کنند. اما علفزار نه تنها در انعکاس واقعیت درست عمل میکنند؛ بلکه چند شخصیت ایدهآل را پیش روی مخاطب قرار میدهد. فیلم نشان میدهد که با وجود همه مشکلات میتوان مثل بازپرس پرونده (با بازی پژمان جمشیدی) زیست سالم و اخلاقی داشت. همچنین شخصیت جاندار زن قربانی با بازی سارا بهرامی را طراحی میکند که تا آخرین نفس برای گرفتن حقش میجنگد و پا پس نمیکشد. در چند سال اخیر به تعداد انگشتان دو دست فیلمهایی با مضمون تجاوز در سینمای ایران ساخته شده که اکثرشان رویکرد محافظهکارانهای نسبت به این مساله اجتماعی داشتهاند. در این آثار از فروشنده اصغر فرهادی گرفته تا ابلق نرگس آبیار و جاده قدیم منیژه حکمت توصیه کلی فیلم سکوت و رضایت و حفاظت از آبروی پوشالی است. علفزار اما از قهرمانی حمایت میکند که قاعده را میشکند و اعتراض و طغیان را به عقبنشینی ترجیح میدهد. کارگردان هم در ترسیم هنرمندانه دو راهی مصلحت وعدالت موفق عمل میکند و هم در ترویج و تبلیغ مسیر دوم. فیلمساز مخاطبش را دعوت به الگوگیری از قهرمانهایی میکند که یک تنه در برابر یک ساختار اجتماعی معیوب و غیراخلاقی ایستادهاند.
بازپرس و زن قربانی در سکانسهای آغازین در دو نقطه مقابل هم قرار گرفتهاند و به تدریج در بستر درامی پرتنش همراه و همسو میشود. انرژی تمام نشدنی درام از همین تقابلهای متنوع تغذیه میکند. داستان با تقابل میان شاکیان و متهمان حادثه باغ آغاز میشود. کارگردان دوربینش را به هر یک از دو گروه نزدیک میکند و نشان میدهد هر کدام از گروهها درگیر اختلافها و تضادهای فردی هستند. (به عنوان مثال تقابل مادر و فرزندان در گروه متهمان و تقابل دو خواهر در گروه شاکیان). مواجهه بازپرس و مدیر بالادستیاش و همچنین تضاد میان خواستههای شهردار با روند پرونده این معما را پیچیدهتر و جذابتر کرده است.
علفزار نشان از دغدغهمندی کارگردانی دارد که با ابزار سینما میخواهد حرفهایش را بزند. شخصیت عدالت طلب بازپرس (با بازی پژمان جمشیدی) بینظیر و دوستداشتنی است. او عدالت را قربانی سیاست و منافع شخصی خودش نمیکند و بر سر هر دو راهی اخلاقیترین تصمیم ممکن را میگیرد. بازپرس خودش را محدود به چارچوبهای خشک و غیرقابل انعطاف اداری نمیکند و هر جا لازم باشد از دستور وجدانش تبعیت میکند. بارزترین نمونهاش تصمیمی است که برای شناسنامهدار کردن یک دختربچه بیگناه میگیرد. او چشم بر واقعیت میبندد و قصه را به گونهای که عوض میکند که آینده فرزند تباه نشود.
اگرچه بازپرس در مرکز ثقل درام قرار گرفته و بیشتر زمان فیلم به او اختصاص پیدا کرده، ولی دیگران هم به همان اندازه مهم و تاثیرگذار هستند. شخصیتهای فرعی مثل زن معتاد (با بازی صدف اسپهبدی)، مادر حملهکنندگان به باغ (با بازی مائده طهماسبی)، دوست زن معتاد (با بازی مهدی زمینپرداز) هم در تار و پود قصه به خوبی تنیده شدهاند. این افراد اگرچه ایفای نقشهای فرعی را بر عهده دارند، ولی در مسیر قصه مهم و تاثیرگذار هستند.
علفزار شروعی تکان دهنده و طوفانی دارد و تا انتها با ضرباهنگی سریع مخاطب را با فیلم همراه میکند. سکانس پایانی آن گونه که خود فیلمساز میگوید سکانس مورد علاقهاش نیست. یک پایانبندی سنجیدهتر میتوانست رضایت بیشتر مخاطبان را به همراه داشته باشد. ظاهرا داستان بر اساس محتوایی ۱۵ پرونده قضایی نوشته شده و به همین خاطر است که شخصیتها از بازپرس گرفته تا مادر و شهردار و زن معتاد و پلیس خطاکار و دیگران این قدر ملموس و باورپذیر هستند. در نسخه فعلی علفزار سه داستان برجسته به چشم میخورد که دو بخش آن قابل حذف است. به عبارت دیگر داستان فرزند نامشروع و پلیسی که تیر هوایی شلیک میکند میتوانست در دو فیلم مستقل دیگر روایت شود. داستان اصلی که به متهمان باغ میپردازد آنقدر ملتهب و پرکشش است که اجازه خودنمایی خردهداستانهای دیگر را نمیدهد.