تهران-ایرنا- پایان‌بندی فیلم «برف آخر» یکی از پایان‌های خوب و تاثیرگذار سینمای ایران است که رستگاری قهرمان داستان را با کمک به گرگی که زخمی شده است به طرز زیبایی به نمایش می کشد.

یوسف یک دکتر دامپزشک که در منطقه ای کوهستانی و محلی زندگی می کند با مشکلاتی در زندگی خود و اطرافیانش مواجه است. او تلاش می کند تا مشکلات محیط پیرامونی خودش را برطرف سازد.

حدود هفت سال پیش در همین جشنواره فجر و در همین سینمای رسانه ها فیلمی پخش شد با نام بدون مرز به کارگردانی یک کارگردان فیلم اولی به نام امیر حسین عسگری که آن زمان به دلیل تفکیک فیلم های اول و دوم از بخش  مسابقه اصلی جشنواره، عمدتا رغبتی برای تماشای این آثار وجود نداشت و تعداد کمی از اهالی رسانه  به تماشای فیلم های این بخش می نشستند.

فیلم بدون مرز در آن دوران اکران عمومی مطلوبی نداشت اما موفق شد در جشنواره های جهانی خوب بدرخشد. امروز و پس از هفت سال امیر حسین عسگری کارگردان همان فیلم با اثری به نام برف آخر به جشنواره بازگشته و باز هم فیلمش اکران مطلوبی در داخل نخواهد داشت اما اطمینان دارم که اینبار هم در جشنواره های جهانی بیشتر از فیلم قبلی به موفقیت دست خواهد یافت. دلیلش البته این نیست که برف آخر یک فیلم به اصطلاح جشنواره ای و آنسوی آبی است. علت را باید متاسفانه در مناسبات پیچیده اکران و البته تنزل داده شدن سلیقه تماشاگران عام سینما در دو دهه گذشته جستجو کرد. وگرنه برف آخر نسبت به ساخته قبلی کارگردانش فیلمی به مراتب حرفه ای تر، پخته تر و خوش آب و رنگ تر است که شاخصه های زیادی را در حوزه ساخت و محتوا توامان با خود به همراه دارد.

قصه شباهت های زیادی با فیلم قبلی دارد. باز هم یک انسان تنها که در پی درک و دریافت جدیدی از مفهوم زندگی، عشق و خویشتن خویش است. مشکلات بسیاری با آدم های محیط اطرافش دارد و به گونه ای از جنس آن محیط و آن آدم‌ها نیست اما ناچار به همزیستی مسالمت آمیز است.

آزارش به کسی نمی رسد و تلاشش برای رفع مشکلات است. با این تفاوت که آنجا قهرمان ما یک نوجوان است و اینجا با یک مرد تحصیلکرده میانسال و زخم خورده و سرد و گرم چشیده روزگار مواجهیم. که به لحاظ معنایی شاید بتوان این تفاوت را در پخته شدن نگاه و جهان بینی کارگردان نیز مشاهده کرد.

انتخاب لوکیشن های بکر و سر سخت کوهستانی که بدون تردید شرایط طاقت فرسایی را برای عوامل فیلم رقم زده است یکی از ویژگی های مهم این اثر است که سبب شده تا در برف آخر به تماشای لوکیشن های ناب  و نماهای کارت پستالی زیبایی بنشینیم که بسیار چشم نوازند. و البته نورپردازی خوب و مناسب که با بهره گیری از رنگ های عمدتا سرد و در برخی بخشها رنگ های گرم باعث انتقال حس های مختلف به تماشاچی در بخش های مختلف قصه بنا به مقتضیات آن بخش می شود و این مساله از ویژگی های مثبت برف اخر به شمار می رود.

قصه نیز چندان پیچیده نبوده و تا حدودی سرراست و روان است اگرچه معتقدم وجود چند داستان که به صورت موازی کنار داستان اصلی در حال رخ دادن هستند سبب شده تا اندکی شاهد کندی ریتم به لحاظ روایی باشیم و البته همین مساله در کنار تاکید و یا شیفتگی کارگردان در استفاده از نماهای مکرر لانگ شد و رفت و آمدهای گاها اضافی علاوه بر افت ریتم باعث بالا رفتن زمان فیلم هم شده به گونه ای که در اثر فعلی با فیلمی ۱۲۰ دقیقه ای مواجهیم که بدون تردید از حوصله تماشاچی امروزی ایرانی خارج است.

بازی ها هم بسیار روان و لذتبخش است به ویژه نقش آفرینی متفاوت امین حیایی و مجید صالحی که در برف آخر نیز برگ برنده ای رو کرده و گوشه ای از توانایی های خود را در فضایی متفاوت بروز می دهند. در کنار همه این موارد باید به پایان بندی فیلم اشاره کنم که رستگاری قهرمان داستان را با کمک یه گرگ قبلا زخمی به طرز زیبایی به نمایش می کشد که شک نکنید این پایان بندی یکی از پایان بندی های خوب و اثر گذار سینمای ایران است. در کنار همه اینها البته عسگری نیم نگاهی نیز به حضور فیلمش در جشنواره های بین المللی داشته که این هدف نیز بدون تردید محقق خواهد شد و از همین الان مطمئنم که برف آخر در رخدادهای سینمایی بین المللی خوش می درخشد.