به گزارش ایرنا، جشنواره فیلم فجر از صبح دوشنبه ۱۱ بهمن ماه به چهلمین سال خود وارد و در قد و قامت جوانی پرتجربه میزبان علاقه مندان به سینما شد. اگر اکران فیلم ها و حواشی مربوط به این فستیوال بزرگ ملی سینما را فاکتور بگیریم، یکی از مهمترین بخش های این جشنواره، نقدهای منتقدان و کارشناسان به این جشنواره است که حال و هوای متفاوتی به این رویداد می دهد.
در ادامه به چند نقدی که در پنجمین روز جشنواره درباره فیلم ملاقات خصوصی نگاشته شد، می پردازیم.
فیلمِ حال خوب کن جشنواره
ملاقات خصوصی یک فیلم حال خوب کن است. فیلمی که بعد از تمام شدنش میتوانی یک نفس راحت بکشی و خوشحال باشی از این که در یک تجربه عاشقانه سهیم شدهای. پروانه (با بازی پریناز ایزدیار) خلاصه داستان را در قالب یک دیالوگ خطاب به فرهاد میگوید: این چه طور دوستداشتنیه که برای رسیدن به هم باید خلاف کنیم؟
فیلم با لحنی عاشقانه آغاز میشود، از خشونتی عریان گذر میکند و دوباره بر بستر عشق آرام میگیرد. مثل گلی شاداب و باطراوت که پژمرده میشود و دوباره جان میگیرد. اینگونه لذت تماشای صحنههای عاشقانه پایانی دوچندان میشود. وقتی میدانی که ۲ نفر برای چشیدن یک جرعه آرامش به قول حضرت حافظ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل را تحمل کردهاند.
ترفند هوشمندانه کارگردان
اگرچه سکانسهای خارج از زندان زیبایی بصری مناسبی دارند (مثلا راه رفتن فریبا در گلزار و لمس گیاهان رنگارنگ دارویی)؛ ولی زیباترین سکانسهای فیلم در فضای بسته زندان رخ میدهد. خواندن خطبه عقد در زندان و جشن کوچک پس از آن یکی از همین سکانسهاست. موسیقی که در آن لحظه فضا را همراهی میکند، پسزمینهای ترسناک دارد که خبر از یک بحران میدهد. عاشقی که زندانی شده یا زندانی که عاشق شده یادآور آن بیت از اشعار بهروز یاسمی است که: عاشقی جرم قشنگیست در انکار مکوش.
شخصیت پیچیده فرهاد ( با بازی هوتن شکیبا) حاصل ترفند هوشمندانه کارگردان است. روایت در دادن اطلاعات دقیق درباره این شخصیت خساست به خرج میدهد و بارها مخاطب را به اشتباه میاندازد. فیلم تا آخرین دقایق راه را بر 2 تحلیل و تفسیر باز میگذارد و در نهایت معما را حل میکند. بر اساس آنچه دیدهایم فرهاد هم میتواند عاشق باشد و هم کلاهبردار. کارگردان این دوگانگی را در پایانبندی هم لحاظ میکند. خوشبختانه فیلم در دام پایان باز نمیافتد و سرنوشت آدمها مشخص میشود. فیلم میتوانست ده دقیقه زودتر با یک پایان دیگر به اتمام برسد. ولی پایانبندی فعلی به شدت مناسبتر است و با لحن عاشقانه اثر تطابق بیشتری دارد.
غافلگیری کودک کار
باز هم یک فیلم اولی دیگر، غافل گیرمان کرد. امید شمس با ملاقات خصوصی در چهارمین روز جشنواره چهلم فجر. شاید همه ماجراهای فیلم، چیز عجیب و تکراری برای این روزهای ما نباشد؛ آدم ها یاد گرفته اند چند نقاب در شرایط مختلف به صورت بزنند و از هم سوءاستفاده کنند. اما آنچه که ملاقات خصوصی را قابل احترام می کند، بالا بردن پرچم عشق است تا بگوید این جهان با عشق و مهربانی همچنان پابرجا می ماند.
این فیلم روایت آشنایی یک دختر عطار است با پسری که معلم زبان انگلیسی است و به خاطر انجام یک جرم، به زندان افتاده است. پروانه شمس (پریناز ایزدیار) در مواجهه با اصرارها و سماجت فرهاد طاهری (هوتن شکیبا) وارد جریان هایی می شود که دردسرهای بزرگی برای خود و خانواده اش به وجود می آید.
از همان ابتدا، نام های شخصیت ها، اسطوره ای و حامل پیام هستند. فرهاد قرار است که عاشق باشد و تا پای جان، بر سر عشق اش بماند. پروانه هم باید مسحور نور باشد و خود را به پای او بسوزاند. فرزانه هم نام خواهر فرهاد است که سال ها پیش در گذشته و فیلمساز می خواهد بگوید که عقل و فرزانگی هم از میان این جماعت، رخت بربسته است. فریبا (ریما رامین فر) هم که همسر قادر، دوست فرهاد است، هم فریب داده و هم فریب همسرش را خورده است.
فرهاد در ابتدای فیلم لکه ای بر گوشه پیشانی اش نشسته که مادرزادی نیست، یعنی که این، لکه ننگ است بر پیشانی. پروانه هم در گلزار و سبزه زاری که کنار خانه شان وجود دارد، میان گل ها و سبزه ها می خرامد و می چرخد؛ همچون پروانه.
یک کلیشه نابجا در این فیلم وجود دارد و آن هم این است که محله ای که پروانه در آن زندگی می کنند جایی نا امن و خلاف خیز معرفی می شود در حالی دیگر بر همگان مشخص شده است که همه جا، خوب و بد دارد و خلافکارها از پنت هاوس نشین ها تا لب خط راه آهن نشین ها حضور دارند؛ همانطور که انسان های نجیب و زحمتکش نیز در همین گستره و بازه، زندگی می کنند و جغرافیا، ارتباطی به سلامت و ناسلامتی زیست آدم ها ندارد.
راز سر به مُهر ملاقات خصوصی
فیلم ملاقات خصوصی داستانی عاشقانه و روستایی دارد، از یک شهر کوچک آغاز میشود. پروانه (پریناز ایزدیار) دختری است که پدرش به زندان افتاده و برادرش ایمان (ایمان شمس) که زمانی در مسابقات مردان آهنین جولان میداده حالا یک بدهکار فراری است. او در عطاری پدرش کار میکند و با پدرش در زندان به طور مخفیانه در ارتباط است.
این ارتباط مخفیانه از طریق گوشی یکی از همبندان پدرش یعنی شخصی به اسم فرهاد (هوتن شکیبا) صورت میگیرد. فرهاد و پروانه گهگاه به خاطر برخی مسائل با یکدیگر حرفهای کوتاهی میزنند و در نهایت فرهاد عاشق پروانه میشود و از او میخواهد که به ملاقاتش بیاید و زندگی این ۲ نفر به یکدیگر گره میخورد.
فیلم اگر چه تلخی و سردی فضای زندان را داشت، اما نشست رسانه ای که بعد از اکران آن ، عصر پنجشنبه - ۱۴ بهمن ۱۴۰۰- در برج میلاد خانه چهلمین جشنواره فیلم فجر برگزار شد زوایای دیگری از پشت صحنه فیلم را نشان داد جایی که هوتن شکیبا که نقش فرهاد را در این فیلم بازی کرده است، گفت: برای این نقش به زندان رفت و آمد کردم و زندان فضای تلخی دارد اتفاقا یک آشنا هم آنجا دیدم. آشنایی که ... همسایهمان بود.
باید خیلی تلخ و دشوار باشد که آدم دوست یا آشنایی حتی همسایهای را در بند ببیند، اما شیرین خواهد بود که این دیدار به ملاقات خصوصی و هم بازی شدن در فیلم و در نهایت آزادی ختم شود.
این رازی که شکیبا از پشت صحنه فیلم گفت، زیاد سر به مهر نماند و در همین نشست خبری مشخص شد آن همسایه نادر فلاح است، وقتی خود فلاح گفت: آن همسایهای که هوتن شکیبا گفت من بودم و با بازی در این فیلم آزاد شدم. خیلی هم خوشحالم که در این فیلم بازی کردم.
غیرمعمول ترین ملاقات خصوصی
ملاقات خصوصی با یک زندگی ساده شروع میشود، زندگی که البته بیدردسر و راحت نیست اما از سرنوشت عجیب شخصیتهای فیلم قابل تحملتر است. ترفندهایی که برای بهتر شدن هرچه بیشتر این زندگی به کار گرفته میشود، یکی پس از دیگری با شکست مواجه میشود.
ماجرا از زمانی پیچیدگیهایش را به دختر تنهای این زندگی ساده نشان میدهد، که پای عشقی عجیب سر میرسد. عشقی که نه مبدا آن عادی و بیتنش است و نه رسیدنهای معمول را به دنبال دارد. همه چیز در ملاقات خصوصی غیر معمول اما طبیعی است.
عشق به پسری که همسلول پدر دختر است، مسبب شکلگیری رابطهای عمیق میشود. کار جلوتر که میرود، راهحلها برای نجات پدر و شوهر از زندان پردردسرتر میشود و سیاهی نمودِ بیشتری پیدا میکند. دردسرها تا بروز اتفاقاتی غیرقابل باور پیش میرود. فیلم مجبور است برای بیان حقایق، تمامی ریز و درشت شکلگیری یک زندگی کابووسوار را به نمایش بگذارد و نگاه ناراحت مخاطب را بهجان بخرد.
فیلمساز چارهای ندارد که با بیان پلشتیهای موجود در جامعه، نشان دهد که چگونه یک زندگی معمولی، با یک خلاف بهظاهر اندک، مانند کشتی سالمی که فقط سوراخی کوچک در کف دارد، آرام آرام در دریای طوفانی غرق میشود.