در ادامه یادداشت روزنامه ایران به قلم آزاده سهرابی دبیر اجتماعی در ۱۸ بهمن میخوانیم: حالا دیگر به مدد فضای مجازی خبرها زود میچرخد و با گوشی هوشمند هیچ صحنهای از دایره تصویر شدن بیرون نمیماند، اما آنچه اهمیت دارد بعد از رخ دادن این وقایع و ثبت رویدادها است. جایی که تصاویر و عکسها از صحنههای دلخراش دست به دست میشود. افراد بیخبر روی فیلمی کلیک میکنند و در معرض شوک و آسیب روانی قرار میگیرند؛ بسیاری از این افراد ممکن است کودکان و نوجوانانی باشند که در این وانفسای آموزش مجازی دیگر دسترسی به گوشی تلفن همراه و اینترنت و پیام رسانها و شبکههای اجتماعی جزء لاینفک زندگی شان شده است. این طرف اما برای انتشار چنین تصاویر و فیلمهایی گاهی ما بدون لحظهای درنگ یک کلیک ساده میکنیم و دومینویی را بر ضد امنیت روانی جامعه راه میاندازیم.
باز انتشار یک تصویر از خشونت، خود به بازتولید خشونت میانجامد، چرا که بشر مجبور است برای کاهش اضطراب رویارویی با چنین مواجهههایی سطح اضطراب خود را کاهش دهد و مکانیسم عادیانگاری، یک دفاع برای افراد جامعه میشود و هر چه بیشتر ما را از جامعهای با سلامت روانی بهینه دور میکند.
مسأله بعدی در این میان تعمیمهای افراطی است که در تفسیر رویدادهایی مثل این رخ میدهد. وقتی مدام یک اتفاق بازنشر داده میشود، در واقع ابعاد آن بزرگنمایی میشود و وقتی در سال چهار مورد از چنین رویدادهایی در فضای مجازی مطرح باشد ببینید چه تعمیم های افراطی ای ممکن است صورت بگیرد. در هر جامعهای افراد با اختلالات جدی روانی وجود دارند. یکی از این اختلالات جدی همین افراد شرور یا دارای رفتارهای خارج از عرفی هستند که خبرهایشان دهان به دهان میچرخد. این افراد اغلب سایکوپاتها یا همان ضداجتماعیها هستند که کمتر از یک درصد جامعه را به خود اختصاص میدهند. این افراد به دلیل اتفاقات دوران کودکی و تربیتی یا نقصهای ژنتیکی و حتی عصب شناختی مطلقاً حس گناهی در آسیب رساندن به دیگران ندارند و دارای قدرت همدلی نیستند وگرنه کدام خشمی میتواند به چنین فجایعی بینجامد؟
همه ما انسانها دارای احساس هستیم و حتماً در طول زندگی خشم را تجربه میکنیم و حتی ممکن است رفتارهای پرخاشگرانه را تجربه کنیم اما مهمترین عاملی که سبب میشود با هر میزان خشم و حتی رفتار پرخاشگرانه، افراد، قاتل نشوند، همین ویژگی منحصر به فرد در تک تک ماست و آن داشتن حس گناه و پشیمانی است. بسیاری از انسانهای شریف که غالب افراد جامعه را تشکیل میدهند نیز وجود دارند که متأسفانه اعمال آنها بازنشر داده نمیشود اما با هر بار ضریب دادن به نشر رفتار شرورانه، گویی یکبار دیگر آن رفتار به وقوع پیوسته و تفسیرهای افراطی از همین جا آغاز میشود که ببینید چقدر جامعه ما و افراد آن دچار آسیب هستند و این تفسیر و تعمیم هاست که بیش از خود واقعه، سلامت روانی جامعه را به خطر میاندازد.
بعد دیگر این وقایع اما در دستان قوه قضائیه است. وقتی اتفاقی اینچنین اذهان عمومی را جریحهدار میکند و باعث احساس عدم امنیت روانی در جامعه میشود لزوم برخوردی قاطع با مسببان این وقایع یعنی برگزاری سریع محاکمه و صدور و اجرای حکم را میطلبد. در بسیاری از این رویدادهای دلخراش خصوصاً بعد اجتماعی و عمومی جرم مشخص است و شاید در چنین مواردی پیگیریهای سریعتر در رسیدن به حکم و اجرای آن بتواند بخشی از این امنیت رفته را برگرداند، ضمن اینکه با عادی انگاری این رفتارها نیز مبارزه شده است.
ما باید برای امنیت روانی جامعه همه دست در دست هم بگذاریم چون همه سوار یک کشتی هستیم.