با پایان نمایشگاه مجازی کتاب تهران و اعلام میزان فروش ناشران، بار دیگر مباحث مربوط به وضعیت کتاب در ایران و سرانه مطالعه مورد توجه قرار گرفته و در این مباحث، انبوه دلایل و ریشههای میزان پایین مطالعه در کشور گفته میشود؛ گاه از گرانی کاغذ و لوازم نشر سخن به میان میآید؛ گاه از ضعف فرهنگسازی و یا مشکلات کتابخانهها، شیوههای آموزشی (در منزل و مدرسه) و گاه از مشکل دولتیبودن اقتصاد نشر و یا حتی تاثیر میزان ممیزی در انتشار و میزان مطالعه یاد میشود.
در این میان، دیدگاهی هم وجود دارد که ایرانیان را متمایل به «فرهنگ شفاهی» میداند نه مکتوب، که البته بیاساس است زیرا بررسی آمار مطالعه منابع مکتوب (کتاب و روزنامه) در آغاز پیروزی انقلاب و دورهای در دهه ۷۰ شمسی، رد این نظر را ثابت میکند.
در این نوشتار ضمن تائید عوامل متعدد پایینبودن سرانه مطالعه در ایران، با مقایسه وضعیت فروش کتابهای کمکدرسی (و کنکوری)، نگاهی اجتماعی _ روانشناختی انداختهام به دلیل اصلی کمرغبتی یا کمخوانی کتاب در جامعه که البته دنباله آن، به مباحث کلان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ختم خواهد شد؛ به عبارت دیگر با پذیرش اینکه دلایلی چون گرانی کتاب، معضل معیشت و گرانی نیازهای اولیه زندگی، اقتصاد دولتی نشر، ممیزی، نقض حق مالکیت فکری و معنوی مولفان و ناشران، مشکلات آموزشی در مدارس و دانشگاهها و... همگی بر سرانه کتابخوانی در کشور ما تاثیرگذارند، اما اصل ماجرا به عاملی به نام «انگیزش و احساس نیاز» مربوط است.
اجازه دهید خلاصهوار به تیراژ انبوه و خرید حیرتانگیز کتابهای کمکدرسی و کنکوری بپردازیم که با وجود تورم و جهش قیمتی کتاب، همچنان سالهاست در رتبه نخست استقبال مخاطبان قرار دارند.
از نگاه روانشناختی، عامل گرایش به کتابهای کمکدرسی، «انگیزش و احساس نیاز» است؛ در واقع این انگیزه و نیاز به موفقیت تحصیلی، کسب نمره و قبولی در امتحانات و کنکور است که فرد و خانواده را به سمت خرید کتابهای گرانقیمت کمکدرسی سوق میدهد.استقبال بیسابقه از کتابهای کمکدرسی
برخی آمارها نشان میدهد در دوره زمانی اخیر، سهم کتابهای کمک درسی حدود ۳۰ درصد کل کتابهای منتشر شده در ایران بودهاند. یعنی از نزدیک به هر سه کتاب، یک کتاب کمکدرسی بوده؛ به طور نمونه فروش این کتابها از ۲۵ میلیون نسخه در سال ۱۳۹۳، به حدود ۴۳ میلیون در سال ۹۴ افزایش یافته آن هم در حالی که کل کتابهای منتشره در آن سال، ۱۵۰ میلیون نسخه بوده است!
این وضعیت در سالهای بعد نیز با شدتی مشابه تکرار شده؛ در سال ۱۳۹۶ شمارگان کتاب کمکدرسی، نزدیک به ۱۲۶ میلیون بوده که حدود ۳۴ درصد از کل شمارگان کتاب در ایران را شامل میشد؛ همچنین در سال ۹۸ که (همزمان بود با نخستین سال تاثیر موج دوم گرانیهای تحریم و گرانی ارز) بسیاری افراد از ورشکستگی حوزه نشر سخن میگفتند اما آمارهای موسسه خانه کتاب نشان میدهد بالاترین میزان عناوین منتشر شده، به کتابهای کمکدرسی و کمکآموزشی اختصاص داشته و فقط در هفت ماهه نخست آن سال، ۹ هزار و ۶۴۲ «عنوان» کتاب کمکدرسی منتشر شده است.
با این حساب، پرسشهای از ایندست مطرح میشود که چرا خانوادهها با وجود تمکن مالی پایین، از کتاب کمکدرسی فرزندشان نمیکاهند؟ و یا اگر گرانی کاغذ و نشر عامل گرانی کتاب و مطالعه پایین است، چرا آمار فروش و قیمت سرسامآور کتابهای کمکدرسی کنکوری همچنان بالاست؟
آنهایی که با نظام آموزشی ایران آشنایی داشته باشند، به خوبی میدانند که سهم محفوظات و اطلاعات کنکوری (و تستی) در موفقیت دانشآموزان موثر است و نه تنها برای کنکور کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا، بلکه برای کسب نمره قبولی در دوران متوسطه اول و دوم نیز بهترین و مطمئنترین منبع، کتابهای کمک درسی هستند که گاهی حتی پرسشهای مشابه با سوالات امتحانی پایان سال را تشربح میکنند و معلمان بسیاری ناگزیرند این منابع را برای دانشآموزان معرفی کنند.
از نگاه روانشناختی، عامل گرایش به این کتابها، «انگیزش و احساس نیاز» نام دارد؛ در واقع این انگیزه و نیاز به موفقیت تحصیلی، کسب نمره و قبولی در امتحانات و کنکور است که فرد و خانواده را به سمت خرید کتابهای گرانقیمت کمکدرسی سوق میدهد؛ در واقع به همین دلیل است که در اوضاع اقتصادی ناگوار کنونی، کتابهای ترجمهای زرد، بیمحتوا، آسیبرسان و بیپایهای که برای کسب موفقیت جادویی و یکشبه پولدارشدن تبلیغ میشوند، تا این حد پرفروش هستند.
اما پرسش بعدی این است که «اگر دانشآموزان و دانشجویان برای رسیدن به مدرک، نمره، قبولی و موفقیت، کتابهای کمکدرسی میخرند، چرا اقشار دیگر و نیروی کار جوان و پرشمار در ایران، تمایلی به مطالعه کتاب برای رشد در شغل و حرفه و درآمد خود ندارند»؟
رابطه انگیزش و عوامل اقتصادی _ اجتماعی
در سیستمهای اقتصادی _ اجتماعی سالم و پویا، بین دانایی (مطالعه و کسب مهارت و دانش) و توانایی (و رشد و درآمد) نسبت مستقیم برقرار است؛ چیزی که در اقتصادهای ناسالم و به طور عمده دولتی یا شبهدولتی غایب است.اینجاست که موضوع «انگیزش و احساس نیاز» به عوامل اقتصادی و اجتماعی پیوند میخورد؛ به این شکل که در سیستمهای اقتصادی _ اجتماعی سالم و پویا، بین دانایی (مطالعه و کسب مهارت و دانش) و توانایی (و رشد و درآمد) نسبت مستقیم برقرار است؛ چیزی که در اقتصادهای ناسالم و به طور عمده دولتی یا شبهدولتی غایب است.
کارمندی را در اداره دولتی در نظر بگیرید؛ در یک سیستم پویا و سالم، یک کارمند برای ارتقای سمت و درآمد خود (عامل انگیزش و نیاز) تلاش میکند با مطالعه کتابهای حوزه تخصصی خود و نیز کتابهای رشد فردی و اطلاع ار شیوه رفتار سازمانی و شرکت در کارگاههای آمورشی مربوطه و افزودن بر تجربه تخصصی، به مشاغل بالاتر (در اداره خود) دست یابد؛ اما میدانیم در سیستم اداری موجود، تخصص، دانش، تجربه و در یک کلمه دانایی، منتهی به توانایی نمیشود و فرد برای رشد شغلی خود، گاهی نیازمند متغیرهای دیگری همچون روابط سیاسی، شخصی و توانایی تعامل با رئیس یا مدیر ارشد در آن اداره است.
این وضعیت برای فعالان غیردولتی عرصه اقتصاد نیز تا حدودی صادق است؛ در اقتصادی که بخش عمده آن آلوده به تورم، احتکار، گرانی، دلالبازی، شوکهای مختلف ارزی و ریالی، فساد و تعارض منافع و سوءاستفاده است، کمتر کارآفرینی نیاز پیدا میکند اطلاعات و دانش تخصصی در حوزه شغلی خود را با مطالعه کناب بالا ببرد و به رشد خود و شرکت مورد نظر برسد؛ در این شرایط یک کارکن (کارمند یا کارآفرین)، بیشتر از اینکه در کمین انتشار کتابها و منابع جدید در حوزه کاری خود باشد، در کمین قیمت ارز، سکه، خانه و زمین است.
خلاصه اینکه عامل «انگیزشی» برای رشد فردی و «احساس نیاز» به نمره و قبولی در کنکور است که رشد بالای کتابهای کمکدرسی و کمکآموزشی را در شرایط تورمی بالای ۵۰ درصد هم، توجیه میکند، نه کسب دانشهای عمیق نظری!
اگر خواهان رشد سرانه کتاب و مطالعه در ایران هستیم، پایدارترین راه، برقراری پیوندی سیستماتیک بین «دانایی» فرد با «توانایی» و درآمد و رشد (مادی و معنوی) اوست.