هگل، فیلسوف آلمانی (۱۷۷۰-۱۸۳۱) در کتاب فلسفه هنر، رمان را «حماسه عصر مدرن» مینامد و در واقع میکوشد با این تعبیر، بر پیوند و نزدیکی رمان -به عنوان یک صورتِ ادبی- با عصر مدرن تأکید کند؛ همانطور که «درام»، بهویژه درام تراژیک، به عنوان صورتِ ادبی غالب بر تمدن کلاسیک یونان باستان ظاهر شده بود؛ و «رمانس» را صورتِ ادبی غالب بر قرون وسطی خصوصا در دوره پایانی آن دانستند. (شهریار زرشناس؛ پیش درآمدی بر رویکردها و مکاتب ادبی؛ ج دوم؛ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹، صص ۸-۱۰)
شباهت شیرینی بین «انسان عصر جدید» و «رمان» است. شباهتی شبیه شباهت مادر و فرزند. انسان مدرن، تنوع طلب ترین موجود روی زمین است و رمان -به قول آندره ژید (نویسنده فرانسوی ۱۸۶۹-۱۹۵۱)- «بی قانونترین» شکل ادبی. اما چگونه می توان این جانِ ناآرام را تعریف کرد؟ بعضی کتاب های داستان شناخت، صحبت را با این گزاره از هگل شروع میکنند «رمان، حماسه جامعه بورژوازی است» (محمد پوینده؛ «رمان از نظرگاه هگل»؛ کتاب صبح؛ تابستان؛ ۱۳۶۹، شماره ۷). این کلام - اگر در پی تعریف مبناشناختی رمان باشیم- جان سخن را گفته است.
میخائیل باختین (۱۸۹۵-۱۹۷۵) نظریه پرداز روس در کتاب تخیل، در گفت و گویی بجا اشاره میکند که تحقیق درباره رمان دشواری خاصی دارد که یقیناً در مورد سایر ژانرها مصداق ندارد. آن دشواری این است که از میان همه ژانرها در ادبیات، رمان یگانه ژانری است که همچنان در حال تکوین و بسط یافتن است. (یا به قول ناتالی ساروت «همواره» در حال تغییر و تحول!؛ گویی این نو به نوشدگی از عناصر جوهری رمان است- ژان میشل پوربوآ؛ «ساروت، رمان نویسی و نظریه رمان»؛ ترجمه: مریم حیدری؛ کلک شهریور ۱۳۷۴ شماره ۶۶) به بیان دیگر، از آنجا که این ژانر هنوز کامل نشده، نظریه پردازی درباره آن یا حتی تبیین همه ویژگی هایش، کاری بسیار دشوار، و حتی به قول برخی ناشدنی است. (ناصر ایرانی؛ هنر رمان؛ ص۱)
به قول باختین، «سفت شدن استخوانهای ژنریک رمان، هنوز مستلزم گذشت زمانی طولانی است و امروز نمی توانیم امکانات شکل پذیرانه آن در آینده را پیش بینی کنیم». از این حیث، رمان وضعیتی متفاوت با سایر ژانرهای تثبیت شده دارد. برای مثال، حماسه یا حتی تراژدی ژانرهایی هستند که پیش از این به طور کامل شکل گرفته اند و شاید بتوان گفت که مثلاً حماسه ـ در معنی خاصش ـ امروز در زمره ژانرهای منسوخ شده قرار دارد.
این ژانرها به صورت نیرویی تاریخی در ادبیات عمل میکنند و واجد نمونههای پذیرفته شده و مناقشه ناپذیر هستند. همگی این ژانرها پیش از پیدایش کتابت و اختراع چاپ ظهور کردند و تا به امروز هم توانسته اند ویژگی های اساسی اولیه خود را حفظ کنند. (حسین پاینده، رمان از منظر میخائیل باختین، روزنامه اعتماد شماره ۱۴۱۰؛ ۱۶/۳/۸۶)
اما احتمالاً یگانه ژانری که بعد از اختراع چاپ به وجود آمد، رمان است. این تفاوت را باختین، به جهت علاقهاش به زبانشناسی، از راه قیاس با تحقیقات زبان شناسانه چنین بیان میکند «مطالعه درباره سایر ژانرها، به پژوهش درباره زبانهای مرده شباهت دارد؛ حال آنکه مطالعه درباره رمان، مانند پژوهش درباره زبانهایی است که نه فقط زنده بلکه همچنان هنوز جوان هستند. (حسین پاینده، رمان از منظر میخائیل باختین، روزنامه اعتماد شماره ۱۴۱۰؛ ۱۶/۳/۸۶)
دشواری ذاتی نظریه پردازی درباره چیستی رمان، از همین وضعیت ناشی می شود. برخلاف سایر ژانرها که به صورتی میراثی کهن از اعصار گذشته به دوره مدرن رسیدند، رمان خود زاده عصر جدید و منعکس کننده تحولات پرشتاب آن است. البته اقبال عمومی به رمان را هم باید از نتایج همین سنخیت تام و تمام داشتن با زمانه اش دید. رشد محبوبیت رمان همزمان بوده است با افول ژانرهایی که ریشه در گذشته تاریخی دارند.
رمان ژانر زمانه ما است که به سبب ظرفیت تغییریابندگی اش، توانایی منحصربه فردی برای انعکاس واقعیتهای تغییریابنده دوره مدرن دارد. (حسین پاینده، رمان از منظر میخائیل باختین، روزنامه اعتماد شماره ۱۴۱۰؛ ۱۶/۳/۸۶) سرشت پویا و حد و مرزناپذیر و قاعده شکن و بدعت گذار خود این هنر، دیر و زود، تعاریفی را که به قامتش دوخته اند، کهنه می کند.(ناصر ایرانی؛ هنر رمان؛ ص۳) رمان حتی سنتهای قبلی خود را هم مداوم پشت سر می گذارد و این احتمالاً برخاسته از طبع نوجو، سنت شکن، نسبی گرا و سیال عالم مدرن است. همین باعث شده است برخی بگویند بهترین راهی که از آن طریق می شود رمان را شناخت، خواندن رمان است! (ناصر ایرانی؛ هنر رمان؛ ص۳)
با این حال تعاریفی که از رمان ارائه شده کم نیست. بسیاری کوشیده اند رمان را دست کم به یکی از وجوهاش تعریف کنند؛ مثلا یکی توجه به پیشینه تاریخی رمان و نمونههای زایندهاش داشته است و سخن از آغازش گفته است و نسبتش با گونههای ادبی پیشینش چون قصه و تراژدی و رمانس و... را پرداخته؛ (مثل اینکه گفته اند: نوع ادبی است که در قرن هفدهم، در ادامه نوع ادبی رمانس، با دنکیشوت خلق شد و...)
دیگری توجه به ارکان و عناصر اصلی اش چون موضوع، شخصیت، پیرنگ، حادثه، و.. داشته و آن را بر شمرده است؛ (مثل اینکه نوشته اند: داستانی است که زندگی یک شخصیت را بر بستر حوادث روایت می کند و...) آن دیگری به مبانی فکری و تعلقش به عالم مدرن و همراهیش با سرگردانی انسان امروز و مولفههای فلسفی اش اشاره داشته؛ (مثل اینکه گفته اند: بازنمون جهان از منظر انسان مدرن است و...) خصوصیت های قالبی آن چون منثور بودن، حجم و رسم ظاهری اش را دیده اند و بدین شکل خواسته اند او را از گونههای مشابه ادبیات داستانی متمایز کنند؛ (مثل اینکه تعریف کرده اند: متن بلند منثوری که بالغ بر پنجاه هزار کلمه است و...) و ... اینها همه، به جهتی درست است.
این بغرنجی در شناخت و تعیین مفهومی، وقتی با تکثر برابرهای واژگانی همراه میشود، پیچیدگیای مضاعف مییابد. بد نیست در اینجا اشاره کنیم که به دلیل تلقی ها یا سلیقههای مختلف منتقدین، یا تسامح مترجمین، یا پایین بودن سطح شناخت عمومی و تخصصی از ماهیت گونه های روایی مدرن در بدو آشنایی با آن، و در نتیجه بکار بردن یک اصطلاح برای چند منظور یا قراردادن برابرنهادهای نادرست؛ رسیدن به تعریف رمان از خلال نظر صاحبنظران ایرانی نیز مسیری پیچیده است.
از باب نمونه: محمدعلی جمال زاده در مجموعه داستان یکی بود و یکی نبود، واژه «رومان» و «حکایت» را مترادف و در کنار هم به کار می برد. وی رمان را در معنای عام روایت یا به عبارتی همه ادبیات داستانی می نشاند و بین گونههای مختلف روایی تمایزی نمی گذارد. همین که مجموعه داستان کوتاه خود را تلویحا «رمان» می خواند گویی تنها ویژگی روایی بودن کافی است تا نوشته ای را رمان بداند.(محمدعلی جمال زاده؛ دیباچه یکی بود و یکی نبود؛ تهران: بنگاه پروین؛ ۱۳۰۵؛ ص۲)
نیما یوشیج از واژه «نوول» برای «قصه کوتاه» (داستان کوتاه)، و از واژه «رمان» برای رمان استفاده می کند. (نیما یوشیج؛ نامهها: از مجموعه آثار نیمایوشیج؛ گردآوری سیروس طاهباز؛ تهران: دفترهای زمانه؛ ص ۵۴۰) «قصه» اصطلاحی است که در متون بسیاری به کار رفته است. محمدعلی سپانلو از «قصه نویسی» برای نام گذاری یکی از فصول کتاب نویسندگان پیشرو ایران، استفاده می کند. او «قصه» و «قصه کوتاه» را معادل داستان کوتاه ، و «داستان دراز» را در معنای رمان به کار می برد؛ در مجموع او «داستان» را به طور کلی در معنای «قصه»، «رمان»، «افسانه» و «حکایت» به تسامح استفاده می کند.(محمدعلی سپانلو؛ نویسندگان پیشرو ایران؛ تهران: نگاه؛ ص ۹۵)
ابراهیم یونسی «داستان» را در معنای داستان کوتاه به کار می گیرد. (ابراهیم یونسی؛ هنر داستان نویسی؛ مقدمه؛ چاپ پنجم، تهران: نگاه)، جمال میرصادقی در اشاره به انواع ادبی روایی نوین به جای «قصه» از «داستان» استفاده می کند: داستان کوتاه و داستان بلند (داستان کوتاه بلند). میرصادقی واژه فرانسوی «رمان» را به معادل های پیشنهادی فارسی «داستان دراز» یا «داستان بلند» ترجیح می دهد. (جمال میرصادقی،. ادبیات داستانی: قصه، داستان کوتاه، رمان ص ۳۸۵. تهران: شفا)
ناصر ایرانی در هنر رمان، مینویسد«رمان در معنای عامش، رمانس را هم شامل میشود و در معنای عام فرقی بین رمانس و رمان نیست». لذا در مواقعی رمانس را رمان می گوید و در مقابل برخی گونههای رمان را، مثل رمان علمی تخیلی یا رمانهای زرد را رمانس جدید می نامد؛ بر این اساس دنکیشوت رمانس کمیک واقع گراست و می توان در معنایی کلی همه داستانهای بلند منثور را رمان لقب داد. (ناصر ایرانی، هنر رمان، صص ۴۹، ۸۷، ۱۷۳، ۶۴۸، فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۳)
و این قصه سر دراز دارد...