به گزارش روز شنبه ایرنا، تارنمای نشریه آمریکایی نشنال اینترست نوشت: جنگ در اوکراین معانی بسیاری دارد، اما بی شک یکی از پیامدهای غیرقابل انکار آن شکست معماری امنیتی اروپا است که عمدتا توسط غرب در سه دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفته است؛ و در این برهه حساس در حالی که بمب ها از آسمان کییف فرود می آیند، «جو بایدن» رئیس جمهوری آمریکا باید مانند تمامی صحنه گردانان اصلی اروپا، به فکر ترسیم دوباره یک نظام جدید امنیتی متفاوت و پایدارتر برای سراسر این قاره باشد.
در گام نخست باید این نکته را درک کرد که اگرچه اعلان جنگ از سوی «ولادیمیر پوتین» علیه اوکراین اهمیت بسیاری دارد، اما لازم به ذکر است نهادها و مکانیسمهایی که برای تقویت امنیت سراسر قاره اروپا نقش ایفا می کنند، مانند پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد (INF)، سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) و پیمان نظامی ناتو به علاوه تحریمهای اقتصادی به عنوان ابزاری جهت وادار کردن روسیه برای تغییر سیاست ها هیچ کدام موثر نبوده اند. این امر را به وضوح می توان در تلاش های بسیار واشنگتن، پاریس و نیویورک برای مذاکره با روسیه با هدف تطبیق یا بازتعریف خطوط قرمز اساسی روسیه در اوکراین دید که هیچ کدام از تلاش ها و تهدیدهای غرب برای عقب نشینی کرملین کافی نبود. در واقع شاید چنین تلاش هایی از همان ابتدا محکوم به شکست بود.
درحال حاضر روسیه با اوکراین وارد جنگ شده است تا به غرب بفهماند که که ایجاد چارچوبی برای امنیت اروپا با این پیش فرض که مسکو به شیوه ای مسالمت آمیز با گسترش بی رویه ناتو به سوی شرق کنار می آید، به این سادگی ها امکان پذیر نخواهد بود.
اکنون بر همه آشکار است که اگر روسیه با تلاش های غرب برای گسترش ناتو موافقت می کرد، جای تعجب داشت. و شاید دلیل اصلی ظهور رهبری مانند پوتین نتیجه همین کاستی هایی است که در فرضیات امنیتی غرب پس از اتحاد جماهیر شوروی در ذهن آمریکا و متحدان غربی آن وجود داشته است.
از طرفی، هرچند عده بسیاری روسیه امروز را با آلمان نازی مقایسه می کنند اما هیچ شباهتی میان این دو وجود ندارد. ضمن آنکه اوکراین در سال ۲۰۲۲ هم چکسلواکی یا لهستان در سال ۱۹۳۹ نیست. در واقع، اگر صحت این اتهام درست بود، آمریکا و متحدانش دیگر هیچ راهی جز ورود به جنگ با روسیه نداشتند.
بنابراین، پوتین، با وجود تمام خطاهایش، آدولف هیتلر نیست و حمله او به اوکراین همانند نبرد "پرل هاربر" (حمله ناگهانی جنگنده های ژاپن به پایگاه دریایی آمریکا در پرل هاربر که منجر به ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ شد) نخواهد بود و این جنگ به ورود ناتو به جنگ با روسیه و یا جنگی تمام عیار علیه مسکو ختم نمی شود.
بایدن از همان آغاز بحران اوکراین به روشنی اعلام کرد که تضمین استقلال اوکراین در حیطه وظایف ناتو نیست. هرچند پوتین با نبردی که آغاز کرده است، جنگ را تا آستانه دروازه های ناتو پیش برده و برای نخستین بار پس از بحران موشکی کوبا، احتمال یک جنگ هرچند با طراحی یا محاسبات اشتباه میان ناتو و مسکو را افزایش داده است.
«امانوئل مکرون» رئیس جمهوری فرانسه دو سال پیش و پس از آنکه «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری پیشین آمریکا سایر اعضای این پیمان نظامی را برای عمل به تعهدات مالی تحت فشار قرار داد، در گفتوگویی اعلام کرد که ناتو دچار "مرگ مغزی" شده است. اما درواقع اینگونه نیست و به نظر می رسد بحران اوکراین باعث افزایش سطح آدرنالین در رگ های ناتو شده است. هرچند واکنش غرب به امنیت متقابل و غیرقابل مذاکره در دوران پس از جنگ تاکنون نتوانسته از صلح در اروپا محافظت کند.
لذا پرسش هایی که اکنون مطرح می شود این است که آیا معماری امنیتی اروپا در آینده بتواند ناتو را در برابر عمل انجام شده روسیه که اکنون در مرزهای شرقی شروع به ظهور کرده، راضی نگهدارد؟ آیا می توان تضمین های معتبری برای کاستن تقاضاهای روسیه جهت خروج ناتو از بسیاری از مناطقی که قبلا بخشی از شوروی سابق بوده ایجاد کرد؟ آیا می توان صلح را در اروپا بر پایه اوکراین غیرنظامی و مجموعه ای از توافقات میان نیروهای جدایی طلب مشابه آنچه که پس از جنگ یوم کیپور(جنگ اعراب و اسرائیل) شکل گرفت، ایجاد کرد؟
به طور قطع، صرف نظر از شکست تهاجم روسیه به اوکراین و برقراری صلح دیکته شده از سوی غرب، پاسخ این سوالات در قلب مذاکرات درباره آینده اروپا است.