تهران-ایرنا- سرنوشت رییس جمهوری از اروپای شرقی یا آسیای غربی یا پادشاهی سرسپرده از خاورمیانه و شمال آفریقا، چندان تفاوتی ندارد، آن زمان که تکیه‌گاه خود را رژیم بحران‌ساز آمریکا قرار داده و به وعده‌های کاخ سفید اعتماد کنند، پایان عبرت‌انگیزی در انتظار آنان خواهد بود.

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب ایرنا، از آغاز جنگ اوکراین و حمله نظامی روسیه به این کشور بیش از یک هفته می‌گذرد، «ولودیمیر زلنسکی» رییس جمهور اوکراین برای مذاکره مستقیم با «ولادیمیر پوتین» رییس جمهور روسیه اعلام آمادگی کرده است، نیروهای روسی، بخش‌هایی از خاک اوکراین را به تصرف درآورده‌اند و میلیون‌ها نفر از مردم اوکراین آواره. این بحران در صدر خبرهای روز جهان قرار دارد. رسانه‌های غربی، روسیه را شروع کننده این جنگ اعلام می‌کنند، بی‌آنکه در میانه این هیاهوی ایجاد شده، اجازه طرح و بحث درباره این پرسش داده شود که چرا روسیه تصمیم به حمله گرفت؟ یا اگر مسکو به ادعای آن‌ها اهریمن است، کاخ سفید چرا در قامت فرشته مورد ادعا بر سر ۱ میلیون آواره اوکراینی فرود نمی‌آید تا از آن‌ها دفاع کند؟ یا چرا دولت‌های اروپا برای اوکراینی که به تعبیر خبرنگارانش مردمانی متمدن‌تر دارد، جز تشویق ایستاده مجازی، کار دیگری نمی‌کند؟ پاسخ دادن به این پرسش‌ها شاید برای بازیگران تازه اوکراین ممکن نباشد اما برای تاریخ صد سال اخیر، تنها تکراری تلخ است از تداوم اعتماد به دولت‌هایی که منافع خود را ارجح به تمام حقوق بشر و قواعد انسانی می‌دانند.

مافیا، کانون بحران‌ساز جهان

سکوت و تحریف رسانه‌ای در جهان از علل و ریشه‌های بحران به وجود آمده در اوکراین، مانع از واکنش منصفانه به این رویداد نخواهد شد. این میان جمهوری اسلامی از همان ابتدای جنگ، هم در پی اعلام و افشای دلایل آن بوده و هم جنگ و حمله نظامی علیه هر ملتی را خطا دانست. تحلیل رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود به مناسبت بعثت حضرت رسول (ع) هم در راستای همین موضع است. رهبری در تحلیل جنگ اوکراین علاج بحران را در ریشه‌یابی دلایل آغاز آن دانستند و تصریح کردند: «ریشه بحران در اوکراین، سیاست‌های آمریکا و غرب است که باید آن را شناخت و بر اساس آن قضاوت و اقدام کرد. امروز اوکراین قربانی سیاست بحران‌سازی آمریکا است زیرا آمریکا بود که با دخالت در مسائل داخلی اوکراین، راه انداختن اجتماعات و ایجاد کودتای مخملی و رنگی، حضور سناتورهای آمریکایی در اجتماعات معارضان و جابجا کردن دولتها، این کشو را به این نقطه کشاند».

بحران‌سازی در نقاط مختلف جهان از خاورمیانه و آفریقا تا آسیای دور و اروپای شمالی، برای آمریکا به ابزار و شیوه‌ سلطه تبدیل شده است، ابزاری که گاهی با ایجاد داعش به کار می‌رود، گاهی با حمله به عراق و افغانستان و گاهی هم با تحریک و تطمیع دولتی در اروپا برای مقابله نیابتی با رقیب دیرینه.

کتمان این تحلیل که اوکراین به اعتماد آمریکا وارد جنگی از پیش باخته شد و تنها نتیجه این اعتماد دعای جوبایدن رییس جمهور آمریکا بود، شاید در رسانه‌ها، استودیوهای خبری و شبکه‌های مجازی ساده به نظر برسد اما در خیابان‌های کی‌یف، مردم اوکراین بهتر از هرکسی می‌دانند که با طناب پوسیده چه دولتی در چاه آوارگی فرو افتادند.  

پنجاه سال تاوان اعتماد به آمریکا

مرور مهم‌ترین رویدادهای نیم قرن گذشته که منجر به جنگ، تغییر حکومت و فروپاشی سرزمینی شده است، ردپای حضور کاخ سفید در آن رویداد را رنگین‌تر از هر عاملی نشان می‌دهد. کانون این حضور همیشه بحران-ساز آسیا و به ویژه خاورمیانه و شمال آفریقاست، هرچند اروپای شرقی و گاهی آسیای مرکزی هم تاوان این حضور را داده‌اند. حضوری که ابتدا با حمایت تمام قد از حکومت مستقر آغاز شده است و در نهایت به سرنگونی راس آن منجر. در بررسی نمونه‌های این رویدادها می‌توان ایران دهه چهل و پنجاه را به عنوان اولین مورد نام برد. «محمدرضا پهلوی» شاه ایران، سرسپرده تام و تمام ایالات متحده آمریکا بود، لقب ژاندارم منطقه را داشت و قبله آمالش واشنگتن و نیویورک بود. هر دستوری از کاخ سفید بی‌آنکه مورد بررسی قرار گیرد، مطاع بود و حضور آمریکا در نقطه به نقطه سیاست و اقتصاد ایران ملموس و آشکار.   سال ۱۳۵۶ یعنی یک سال پیش از انقلاب ایران، آمارها از حضور شصت‌هزار مستشار نظامی آمریکا در ایران سخن می‌گویند که هایزر، ژنرال آمریکایی، این رقم را۵۸۰۰۰ مستشار نظامی آمریکا در مهرماه ۱۳۵۷ اعلام می‌کند. اردشیر زاهدی از نزدیک‌ترین رجال حکومت پهلوی در سمت‌های مختلف، در توصیف مواضع آمریکا و انگلیس در ماه‌های پایانی حکومت ایران تصریح می‌کند: «دولت آمریکا علامت‌های مشخصی در رابطه با ایران در آن روزها ابراز نمی‌داشت از سه مرجع مختلف، علامت‌های متضاد داده می‌شد. در تهران، سفیر آمریکا در شرفیابی به حضور اعلیحضرت یک چیز می‌گفت و سفیر انگلیس حرف دیگری به او می‌زد و شاه در گمراهی و سردرگمی به سر می‌برد».

مستشاران و  سفرای دولت آمریکا شاه را در حساس‌ترین برهه تاریخی یعنی انقلاب ایران تنها گذاشتند اما برای پهلوی، مقطع پس از انقلاب و آوارگی و عدم حمایت آمریکا از وی بسیار گران‌تر آمد و توصیف نحوه برخورد آمریکا با شاه مخلوع ایران، پس از خروج از کشور و در یکی از بیمارستان‌های آمریکا، از سوی فرح پهلوی حکایت غریبی از اعتماد به رژیمی است که جز منافع خود به هیچ قاعده‌ای پایبند نیست.

ایرانِ چهاردهه پیش اما تنها گزینه عبرت‌آموز نبود، به فاصله چند سال از سقوط شاه ایران، اعتماد به آمریکا، صدام حسین دیکتاتور عراق را هم به این ورطه کشاند. آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران، صدام را ابزار انتقام از این انقلاب کرد، با تمام توان کنارش ایستاد و به‌روزترین تسلیحاتش را در اختیار وی قرار داد. به عنوان کشور ثالث اطلاعات نظامی ایران را در اختیار عراق گذاشت و این رویه را در سال های بعد نیز با دادن اطلاعات دانشمندان هسته‌ای ایران به رژیم صهیونیستی، ادامه و اسباب ترور آنها را فراهم کرد.  

زمانی که عراق قصد حمله به کویت را داشت، چراغ سبز آمریکایی‌ها با این جمله داده شد که «مسئله هرچه هست بین کویت و عراق است»، این گزاره اما چندان نپایید و پس از لشگرکشی صدام به کویت در سال ۱۹۹۱، آمریکا با همراهی شورای امنیت سازمان ملل و متحدانش، عراق را در کویت زمین‌گیر و مجبور به خروج کرد. پس از این مقطع صدام در مسیر راضی‌سازی آمریکا قدم برداشت، به خواست غرب در حساس‌ترین مراکز نظامی و استراتژیک خود دوربین نظارتی گذاشت و اجازه بازدید از آنها را صادر کرد. با این همه اما غرب راضی نبود، قطعنامه‌ها و تحریم‌ها ادامه یافت و صدام به چهره‌ای منفور تبدیل شد و تاریخ مصرف او هم تمام. آمریکا ابتدا تسلیحات صدام را به بهانه صلح از وی گرفت، در گام بعدی متهمش کرد که در حال ساخت و انباشت سلاح شیمایی است و در نهایت سال ۲۰۰۳ با حمله نظامی به حکومت صدام در عراق پایان داد.

کمی بالاتر از خاورمیانه و در شمال آفریقا، تراژدی اعتماد به آمریکا در همین دو دهه گذشته، دولت‌هایی را ساقط کرد که روسای آنها هرگز تصور نمی‌کردند روزی در خیابان‌های پایتخت مورد تعرض و هتک حرمت قرار گیرند. «معمر قذافی»، «حسنی مبارک» و «محمد مرسی» رهبران لیبی و مصر، در مقطعی آمریکا را منجی خود دانستند و شد آنچه نباید می‌شد. رویکرد قذافی در قبال آمریکا را می‌توان به دو دوره کاملا متفاوت تقسیم کرد. دوره نخست قذافی همان رهبر انقلابی مردم لیبی است که آمریکا را به سبب زیاده‌خواهی‌ها و خوی امپریالیستی کاخ سفید، تقبیح می‌کند. قذافی متاخر اما رهبری ترسیده از هژمونی آمریکاست که برای نجات از سرنوشتی مشابه صدام پس از جنگ، رویکرد تازه‌ای در پیش می‌گیرد اما در همان زمان هم معتقد است که آمریکا به زودی همه آنهایی را که به کاخ سفید اعتماد کرده‌اند، نابود خواهد کرد.

در این رویکرد تازه، رهبر لیبی فعالیت‌های هسته‌ای و نظامی خود را تعطیل یا بدون قیدو شرط در اختیار نظارت‌های غرب قرار داد، اسناد هسته‌ای از طرابلس به واشنگتن منتقل شد و اورانیوم غنی شده به مسکو. امکان بازرسی‌های نامحدود برای هر گروه و نهادی را فراهم کرد و در جریان این بازدیدهای بی‌وقفه  اطلاعات حساسی از نقاط استراتژیک لیبی در اختیار غرب قرار گرفت. برد موشک‌ها را کاهش یافت و به اندازه‌ای رسید که مورد تایید غرب و آمریکا بود، صنعت موشکی تعطیل شد تا کاندولیزا رایس وزیر امورخارجه وقت آمریکا این اقدامات را نقطه عطف توصیف کند و نخست وزیر وقت انگلیس آن را تصمیم شجاعانه قذافی بداند و تضمین دهد که در برابر هر خطر خارجی از قذافی حمایت خواهد کرد! این تضمین اما بعدها وقتی اعتراضات در لیبی بالا گرفت، تبدیل به بمب‌هایی شد که بر سر مردم فرود آمدند و معمر قذافی سرنوشتی بدتر از صدام را تجربه کرد.

فصل دیگر از مجموعه اعتماد به آمریکا در مصرِ پس از انقلاب روی داد. هرچند سرنگونی حسنی مبارک هم در نگاهی درست به تحولات نتیجه اعتماد به آمریکایی بود که سال‌ها حامی وی بود اما حکایت «محمد مرسی» ناامیدکننده‌تر از مبارک بود و انقلاب مردم مصر را از مسیر اصلی آن خارج کرد. مرسی هم به آمریکا اعتماد کرد و این‌بار وعده ایجاد و حمایت از دولت دموکراتیک در مصر از سوی هیلاری کلینتون، وزیرخارجه وقت آمریکا باز هم پوج درآمد و به فاصله چند ماه نظامیان در کودتایی مرسی را زندانی و دولت خود را تشکیل دادند بی‌آنکه آمریکا نگران دموکراسی در قاهره باشد. «حسنین هیکل» روزنامه‌نگار مشهور مصری در همان ایام و در تحلیل شرایط حاکم بر کشورش هشدار داده بود که رییس جمهوری وقت مصر برای خارج کردن این کشور از وضعیت وخیم اقتصادی کنونی بیش از پیش به آمریکا تکیه کرده است. هیکل تصریح کرده بود که استقلال رأی مصر در زمان مبارک و در قبال کمک های اقتصادی و سیاسی به آمریکا فروخته شد.  

سیاست اعتماد به آمریکا و شکست آن در تازه‌ترین مورد، همسایه شرقی ایران را هم قربانی کرد. اعتباری که «اشرف غنی» برای تضمین‌های شفاهی و کتبی آمریکا در نظر گرفته بود، به زودی باطل شد، در عین ناباوری جهان نیروهای طالبان بی‌آنکه مانعی در راه ببینند، کنترل افغانستان را به دست گرفتند و دولت دموکرات بایدن هم با آن‌ها بر سر میز مذاکره نشست. غنی بعد از فرار از کابل در اعتراف تلخی تاکید کرد که اعتماد به آمریکا و شرکای بین‌المللی اشتباه بود و موجب سقوط دولتش. غنی به صراحت توافق حاصل شده میان گروه طالبان و آمریکای تحت هدایت «دونالد ترامپ» را موجب سقوط کابل دانست و گفت: به جای یک روند صلح، ما یک روند خروج از افغانستان داشتیم. در مسیر این توافق، ما حذف شدیم.

سراب حمایت غرب

رویدادهای این‌روزهای اوکراین نشان داد که تاریخ در هرگوشه‌ای از جغرافیای زمین ممکن است تکرار شود و تصمیمات زلنیسکی هم مانند گورباچف، بیش از اندازه آمریکامحور باشد و مردم اوکراین را آواره کند. نگاهی عمیق و به دور از هیجانات آغشته به احساس، تایید می‌کند که عبرت از تاریخ می‌توانست از وقوع دوباره آن پیشگیری کند. عبرت‌هایی که رهبر معظم انقلاب آن را در دو دسته مشخص قرار دادند:

الف) سراب حمایت غرب: عبرت اول برای همه دولت‌ها این است که پشتیبانی قدرت‌های غربی از کشورها و دولتهای دست‌نشانده آنها یک سراب است و واقعیت ندارد.

ب) پشتوانه هر کشور مردم آن هستند: اگر در اوکراین مردم وارد میدان می‌شدند، وضع دولت این‌گونه نمی‌شد اما چون مردم دولت را قبول نداشتند وارد نشدند.

واقعیت جهان امروز را نه در شعارها، تشویق‌های ایستاده اروپا و دعای خیر برای مردم اوکراین آمریکا، که در تعلل حمایت عملی مورد ادعای آنان باید جست. این حمایت پس از یک هفته از آغاز جنگ انجام نشده و شواهدی هم از انجام آن وجود ندارد و به نظر می‌رسد کی‌یف هم درحال پرداخت تاوان اعتماد به آمریکاست و پیشنهاد مذاکره با روسیه هم علیرغم تمام ژست‌های سیاسی از این منظر قابل ارزیابی است. رییس جمهور اوکراین یک هفته است که هشدار می‌دهد که نمی‌تواند به تنهایی از کشورش دفاع کند، تحریم‌های اقتصادی علیه روسیه را کافی نمی‌داند و در حالی از اروپا می‌خواهد منطقه پرواز ممنوع اعلام کند که «بوریس جانسون» در پاسخ به اشک‌های خبرنگار اوکراینی که این خواسته را تکرار می‌کند، پاسخ می‌دهد که «من باید با تو صادق باشم. به زلنسکی هم دو بار گفتم. اعلام منطقه پرواز ممنوع یعنی زدن و سرنگونی هواپیمای روسی و نبرد مستقیم با روسیه چیزی نیست که ما بخواهیم انجام بدهیم».  بنیان قدرت برای هر حکومت و سرزمینی را در جهان امروز مردمی حامی هستند و نشان روشن این گزاره هم قیاس هشت‌ سال ایستادگی مردم ایران در جنگی نابرابر و واکنش این‌روزهای مردم اوکراین به حمله نظامی روسیه است.