امروز یازدهم اسفند مصادف با ۲۸ رجب است؛ در چنین روزی در سال ۶۰ هجری امام حسین (ع) حرکت خود را به همراه خانواده و یارانش از مدینه به مکه آغاز کرد؛ حرکتی که سرانجامش به کربلا رسید و در پهنای تاریخ تا ابد ماندگار شد. آن حضرت در مدت چهار ماه حضور در مکه، نامههای فراوانی از سوی مردم کوفه دریافت کرد و پس از آنکه فرستادهاش مسلم بن عقیل، همدلی کوفیان را تایید کرد، در هشتم ذیحجه، پیش از آنکه از پیمانشکنی بعدی کوفیان و شهادت مسلم باخبر شود، به سمت کوفه حرکت کرد.
ویروس کرونا که طی دو سال گذشته با شکل و شمایل مختلف در قالب دلتا و امیکرون و مانند آن مانع بسیاری از برنامه های فرهنگی و مذهبی شده، کاری کرده که داغ زیارت کربلا به ویژه در پیاده روی اربعین را بر دل دوستداران آن حضرت بگذارد و فراموش نمی کنیم چگونه استاد حسین انصاریان در اولین ماه رمضان پس از کرونا با گریه و زاری به درگاه الهی دعا کرد که مبادا در ایام محرم و صفر از نوکری و ذکر مصیبت در خیمه عزای سیدالشهدا محروم بمانیم.
حالا اگرچه راه هوایی کربلا باز است و مسئولان نوید داده اند که راه زمینی کربلا نیز از اول شعبان باز خواهد شد ولی دل های مضطرب و نگران همچنان در بیم و امید هستند که آیا امسال می توانند همچون سال های گذشته در صفوف به هم پیوسته و زیر خیمه حسینی یک دل سیر عزاداری کنند یا نه و آیا امسال می توانند دوشادوش مردم عراق مسیر نجف تا کربلا را پیاده روی کنند.
حرکت امام حسین (ع) از مدینه را می توان مقدمه حادثه کربلا دانست که سیدالشهدا (ع) پس از قبول نکردن بیعت با فرزند معاویه، اهداف خود را از آغاز این حرکت در وصیت نامه ای به برادرش محمد بن حنفیه بیان کردند. پس از مرگ معاویه، فرزندش یزید خود را خلیفه مسلمین خواند و به والی مدینه نامه ای نوشت و به او تاکید کرد که برای او از مردم مدینه به ویژه چند نفر از شخصیت های مهم آن روز از جمله حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد و چنانچه از بیعت کردن خودداری کرد، او را به قتل برساند.
امام حسین (ع) پس از مذاکره با والی مدینه، نه تنها به چنین بیعتی تن ندادند بلکه با تلاوت آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) فرمود هنگامی که افرادی همچون یزید (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند.
آن حضرت می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است، اگر در مدینه بماند او را به قتل می رسانند. لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آن حضرت قبل از حرکت به سوی مکه، به کنار قبر جدش رسول خدا (ص) رفت در حالی که غمگین و اندوهناک بود تا از ستم ستمکاران نزد آن حضرت شکایت کند. امام (ع) در برابر قبر شریف آن حضرت ایستاد و پس از خواندن دو رکعت نماز در حالی که متاثر بود، فرمود «خداوندا! این قبر پیامبرت محمد است و من فرزند دختر محمد، ماجراهایی برایم پیش آمده که تو می دانی. خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منکر، بیزارم. ای دارنده شکوه و عظمت، به حق این قبر و هر کسی که در آن است، از تو می خواهم برای من آنچه را موجب رضایت تو و پیامبرت می باشد، انتخاب فرمایی.»
سیدالشهدا (ع) برای مدتی طولانی به قبر جدش نگاه کرد، در حالی که اطمینان یافته بود که دیگر آن را نخواهد دید ، آنگاه به گریه افتاد. هنوز سپیده صبح ندمیده بود که آن حضرت را خواب فرا گرفت و جدش حضرت رسول (ص) را در خواب دید که با گروهی از فرشتگان آمده بودند. پیامبر (ص)، امام حسین را در آغوش گرفت و میان دو چشم وی را بوسید در حالی که به وی می فرمود «ای پسرم! گویی که تو به زودی در کربلا در میان جمعی از امتم، کشته شده و سربریده خواهی شد در حالی که تشنه خواهی بود و به تو آب نخواهند داد. آنها با این وجود به شفاعتم در روز قیامت امید خواهند داشت ولی برای آنان در نزد خداوند، بهره ای نخواهد بود.»
امام حسین (ع) از خواب برخاست و همه اهل خانه اش را جمع کرد و آن خواب را برایشان تعریف کرد. محمد حنفیه برادر امام حسین (ع) خدمت آن حضرت رسید و گفت «برادرم! جانم فدای تو باد! تو محبوبترین مردم و عزیزترین آنان نزد من هستی، سوگند به خدا! نصیحتی را برای کسی از مردم، باز نمی دارم و کسی از تو به آن شایسته تر نیست. تو همچون جان و روح من هستی، تو بزرگ اهل بیت من هستی. تو کسی هستی که بر او اعتماد دارم و طاعتش برگردن من است. زیرا خدا تو را شرافت بخشیده و از سروران اهل بهشت قرارداده است. من می خواهم پیشنهادی به تو بکنم، پس آن را از من بپذیر.»
محمد حنفیه با این سخن دلسوزانه، عواطف سرشار خود را که پر از دوستی و احترام نسبت به برادرش بود، ابراز داشت و به امام پیشنهاد کرد: در مکه اقامت کن که اگر در آنجا آرامش یافتی، همانجا می مانی وگرنه به شنزارها و شکاف کوه ها روی کن و از شهری به شهر دیگر برو تا ببینیم که سرنوشت مردم به کجا می انجامد و بدین ترتیب رای تو درست ترین و کار تو دوراندیشانه ترین خواهد بود تا اینکه به پیشواز حوادث بروی و کارها در آغاز بر تو مشکل نگردد که به آنها پشت کنی. من بر تو می ترسم که به شهری از این شهرها وارد شوی و مردم اختلاف پیدا کنند، گروهی همراه تو باشند و گروه دیگر بر علیه تو، آنگاه با هم به زد و خورد بپردازند و تو نخستین هدف نیزه ها گردی، در آن صورت، بهترینِ همه این امت از حیث خود و پدر و مادر، خونش ضایع ترین و خاندانش، خوارترین می شوند.»
امام حسین (ع) بی اعتنا به حوادث، به سخن آمد و محمد حنفیه را از عزم و تصمیم کاملش بر نپذیرفتن بیعت یزید، با خبر ساخت و فرمود «برادرم! اگر در دنیا ملجا و پناهگاهی نباشد، با یزید بن معاویه، بیعت نمی کنم.» در این هنگام بود که فرزند حنفیه به گریه افتاد، زیرا از واقع شدن مصیبتی کمرشکن، مطمئن شده بود و آن مصیبت ها و محنت ها را که بر برادرش جاری خواهد شد، به یاد آورد.
امام از دلسوزی او تشکر کرد و به او فرمود «برادرم! خداوند جزای خیر به تو بدهد. زیرا دلسوزی کردی و به صواب رهنمون گشتی. من قصد دارم که به سوی مکه خارج شوم. من و برادران و برادر زادگان و شیعیانم، وضعشان وضع من و نظرشان نظر من می باشد اما تو، اشکالی ندارد که در مدینه بمانی و در اینجا مسائل را ناظر باشی و چیزی از مسائل آن را بر من پنهان ننمایی.» آنگاه امام (ع) وصیتنامه جاویدان خود را برای برادرش فرزند حنفیه نوشت که در آن از عوامل انقلاب بزرگش بر ضد حکومت یزید، سخن گفته بود.
در این وصیتنامه بعد از نام خدا آمده است: این است آنچه حسین بن علی (ع) به برادرش محمد بن حنفیه وصیت نموده است. حسین شهادت می دهد که پروردگاری جز خداوند یکتا نیست و شریکی ندارد و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست که به حق از جانب او آمده است و بهشت حق است و آتش حق و روز قیامت بدون شک خواهد آمد و خداوند آنان را که در قبرها هستند بر می انگیزد.
من از روی بیهودگی و خودسری حرکت نکرده ام و نه برای تباهی و یا ستم، بلکه برای طلب اصلاح در امت جدم (ص) قیام کرده ام. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و با روش جد و پدرم علی بن ابی طالب (ع) رفتار نمایم. هر کس مرا به حق بپذیرد، خداوند به حق سزاوارتر است و هرکس بر من اعتراض کند، صبر می کنم تا خداوند میان من این قوم حکم کند که او بهترین حاکمان است.
امام حسین (ع) پس از وصیت به برادرش محمد، برای سفر به مکه آماده شد تا با حجاج بیت اللَّه الحرام و دیگران ملاقات کند و اوضاع موجود در کشور و بحران های امت در روزگار یزید را با آنان در میان بگذارد.