تهران- ایرنا- جیووانی کارری جهانگرد ایتالیایی، دربارۀ توجه ایرانیان به تهیۀ رختِ نوِ نوروزی نوشته است که «ایرانیان در نوروز لباس نو می‌پوشند. حتی اگر شخصی پول هم نداشته باشد، مبلغی از دیگران قرض می‌کند و برای خود، بستگان و خانواده‌اش لباس نو تهیه می‌کند».

«نوروز» مهم‌ترین جشنِ ملّی ایرانیان و از کهن‌ترین آیین‌های ایرانی است که همچنان در میان ایرانیان پابرجا و پُررونق برگزار می‌شود؛ جشنی که امروزه افزون بر ایران عزیز، در کشورهای دیگری هم که یا در سده‌های گذشته بخشی از ایر ان بزرگ بوده‌اند یا تحت تأثیر و نفوذ فرهنگ ایرانی قرار داشته‌اند، گرامی‌داشته می‌شود.

البته «ملّی»‌بودنِ نوروز به این معنا نیست که نوروز برای همۀ ایرانیان به یک رنگ و طرز است؛ چراکه هریک از ما، در هر سنّ و موقعیت و ناحیه‌ای که به سر بریم، افزون بر نوروزِ ملّی، یک نوروزِ شخصی نیز برای خودمان داریم که برآمده از خاطره‌های گذشته، به‌ویژه دورۀ کودکیمان است. به‌مَثَل نوروزی که با جمع‌کردن اسکناس‌های تانخوردۀ عیدی و شمردنِ روزی چندبارۀ آنها معنا می‌یافت؛ یا نوروزی که سبزی‌پلو با ماهیِ چرب و چیلِ دستپختِ مادربزرگ خوشمزه‌ترش می‌کرد؛ و با لب‌های خندانِ پسرها، دخترها، عروس‌ها، دامادها و نوه‌ها در خانۀ سراسر صفای پدربزرگ، رؤیایی‌تر و به‌یادماندنی‌تر به‌نظر می‌رسید.

نوروزی که گرچه همچنان «نوروز» است، اما برای تعدادِ چشمگیری از مردان و زنانی که کودکی و نوجوانی را به دیروزِ عمرشان سپرده‌اند، آن «نوروزِ» عهد کودکی نمی‌شود. با این‌حال اما این آیینِ باستانی نیرویی در خود دارد که آدمی در هر سنّ و موقعیتی که باشد، باز هم می‌تواند خود را به حال و هوای خاصِ نوروز بسپارد و حتی اگر موی سر و رویش به رنگ برف درآمده باشد، دلش را به لطافتِ هوای بهاری تازه سازد و از سبزۀ سفرۀ هفت‌سین، عیدیِ خود را بگیرد.

نوروز را نیز مانند هر آیینِ دیگری، آداب و رسومی است؛ آداب و رسومی که برخی از آنها همچنان رواج دارد و برخی نیز فراموش شده یا رنگ باخته است. آنچه در سطرهای پیشِ رو تقدیم شده، مروری است بر نحوۀ برگزاری چند نمونه از آداب نوروزی در روزگارانِ گذشتۀ سرزمین ایران.

پوشیدن رختِ نو، حتی به قیمتِ قرض‌گرفتن

پوشیدنِ رختِ نو برای نوروز، سنّتی است که از گذشته تا امروز همچنان پای‌برجا مانده است. حتی در روزگار کنونی هم که سختی‌های گذران زندگی و گرفتاری‌های اقتصادی گریبانِ بسیاری از خانواده‌ها را گرفته، باز هم خریدِ لباس نو برای نوروز، همچنان رونقِ خود را حفظ کرده است؛ تاجایی‌که اگر پدر و مادر نتوانند برای خود رخت نو تهیه کنند، این کوشش را دارند که فرزند یا فرزندانشان هرطور شده، با لباس‌هایی تازه به سال نو گام بگذارند. البته این کوشایی در تهیۀ رختِ نو نوروی، منحصر به امروز نیست و در عهدهای پیشین نیز برقرار بوده است.

 اهتمام تاریخی ایرانیان به پوشیدنِ رخت‌ِ نو در نوروز تا بدان حد بوده که شاردن فرانسوی در سفرنامۀ خویش نوشته است که برخی از مردمِ باذوقِ عهد صفوی روزِ نخست سال را «عید جامۀ نو» نام نهاده بوده‌انداهتمامِ تاریخی ایرانیان به پوشیدنِ رخت‌ِ نو در نوروز تا بدان حد بوده که شاردن فرانسوی در سفرنامۀ خویش نوشته است که برخی از مردمِ باذوقِ عهد صفوی روزِ نخست سال را «عید جامۀ نو» نام نهاده بوده‌اند؛ زیرا «طبق سنّتی که از قدیم به‌جا مانده، همۀ مردمان، از دارا و بی‌چیز، روزهای عید باید لباسِ نو و تمیز بر تن داشته باشند. حتی افرادِ دولتمند، هر روز جامۀ نوِ دیگر می‌پوشند». [۱]

از دیگر توصیف‌های تاریخی درباره‌ میزانِ توجه ایرانیان به تهیۀ رختِ نو برای عید نوروز، اشارۀ جیووانی فرانچسکو جِملی کارری، جهانگرد ایتالیایی است که در عهد سلطنت شاه سلطان حسین صفوی در اصفهان حاضر بوده است. وی در سفرنامۀ خود این سنّت زیبای ایرانیان را چنین توصیف کرده که «ایرانیان در این روز [یعنی نوروز] لباس نو می‌پوشند. حتی اگر شخصی پول هم نداشته باشد، مبلغی از دیگران قرض می‌کند و برای خود و بستگان و خانواده‌اش لباس نو تهیه می‌کند، زیرا اینان معتقدند فردی که سال نو را با لباس کهنه آغاز کند، از خوشی‌های تازۀ سال جدید بی‌بهره خواهد ماند». [۲]

از رخت‌های نوروزی سلطان صاحبقران تا لباسی که محبوب زن‌ها بوده است

یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اروپایی که به دعوت امیرکبیر به ایران آمد و چند سال طبیب مخصوص ناصرالدین شاه قاجار بود، نیز مانند بسیاری دیگر از اروپاییانی که پایشان به ایران باز شده بود، از آدابِ جشن نوروز با آب و تاب تعریف کرده و به توصیف دقایق و ظرایفِ برگزاری جشنِ ملّی ایرانیان پرداخته است. پولاک در سفرنامۀ خود، آن‌گاه که می‌خواهد از سنّت پوشیدنِ رخت نو در نوروز یاد کند، چنین نوشته است که «هرشخص از دستش برآید و به‌خصوص هر زنی، در نوروز لباسِ نو به بر می‌کند. به همین دلیل کار تهیه و فروش پارچه در این ایام به حداکثرِ قوّت می‌رسد و بعضی از رؤسای خانواده‌های پُرجمعیت باید همۀ امکانات خود را تجهیز کنند و حتی وام‌دار هم بشوند تا این احتیاج غیرقابل اجتنابِ خانوادۀ خود را تأمین کنند؛ به‌خصوص شلوارهای پُف‌کردۀ ابریشمی چیزی است که چشم همۀ زن ها به دنبال آن است و باعث خانه‌خرابی شوهرها می‌شود». [۳]

به‌موجبِ مَثلِ هرکه بامش بیش، برفش بیشتر، طبیعی است که وقتی مردمان عادی به قیمت زیر بار قرض رفتن هم که شده بوده، به تهیۀ جامۀ نو برای خانواده و عیال خود می‌پرداخته‌اند، سلطانِ قاجار که خود را صاحبِ خزانۀ مملکت می‌پنداشته، تا چه حد می‌بایست در نونواریِ نوروزی‌اش تجمّل به کار بَرَد. پولاک در وصفِ پوششِ نوروزی ناصرالدین شاه قاجار چنین آورده است:

«بیست دقیقه قبل از تحویل سال، شاه وارد می‌شود و چنان لباس سنگینِ رسمی مرصّعی از مروارید، زمرّد و یاقوت بر تن دارد که با زحمت و مرارت زیاد می‌تواند از جا بجنبد. شب‌کلاهِ سیاه پوست‌بره‌ای بر سر دارد که باز الماس‌ها بر آن تلألؤ دارد و جِقّه‌ای [۴] بزرگ بر کلاهش به چشم می‌خورد که به رشته‌های رنگارنگی از بلور ختم می‌شود. در پیش و پشتِ گوش او برحسب مُدِ رایجِ روز طُرّه‌ای قرار دارد. به هر بازویش بازوبندی از طلا است. بر یکی از بازوبندها الماس بزرگ تاج سلطنتی، دریای نور، نصب شده که صفحه‌ای است بزرگ و تخت به پاکیزگی و درخشندگیِ تمام؛ و بر دیگری، درشت‌ترین یاقوت جهان که از هند به غنیمت گرفته شده است، دیده می‌شود که بر مقطعِ آن نام تمام سلاطین مغول نقر گردیده است. کمربندی زرین که در جلو با قلابی پُر از جواهر گرانبها بسته می‌شود و سرشانه‌هایی با ملیله‌های الماسزو شمشیری هندی که دسته‌اش باز با سنگ‌های گرانبها ترصیع شده، لباس پُرشکوه و جلال شاه را تکمیل می‌کند». [۵]

جلوه‌ای از نوروزِ دربارِ ناصری

دکتر ژوآنس فووریه که در عهد ناصرالدین شاه، سه سال (۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ قمری) را در دربارِ قاجار زیسته بوده و طبیب مخصوص سلطانِ صاحبقران به‌شمار می‌آمده است، نیز بخشی دیگر از نوروزی را که در دربارِ شاهِ قاجار جریان داشته، تصویر کرده است. این فرانسوی توصیف‌هایی دربارۀ نوروز سال ۱۲۶۷ خورشیدی، یعنی همان نخستین مراسمِ نوروزی که وی در دربارِ ایران تجربه می‌کرده، به دست داده است. آن نوروز برابر بوده است با هجدهمِ رجب سال ۱۳۰۶ و بیستم مارس سال ۱۸۸۹.

طبق آنچه فووریه نوشته، منجّم‌باشیِ دربار لحظۀ تحویل سال را ساعت شش و نیم بعدازظهر استخراج کرده بوده است. بنابراین، مقاماتِ حکومتی همه در انتظار تحویلِ سال نو، در تالارِ سلامِ کاخ گلستان گرد هم آمده بوده‌اند. فووریه چنین گزارش داده است که «تالارِ بزرگِ موزه [= تالار سلام] که مراسم سلام در آنجا به عمل خواهد آمد، خیلی زودتر از ساعت شش، از جمعیت پُر شده بود. تمام اعیانِ مملکتی در آنجا جمع بودند و وزرا و صاحب‌منصبانِ عالی بر جاهای خود قرار داشتند. حتی من در میان ایشان چند تن از صاحب‌منصبانِ نظامی خارجی را هم دیدم... .

نوروز ناصری


در سرِ دقیقۀ معیّن اخترشناس‌باشی با وقار تمام و قدم‌های آهسته به جلو شاه می‌آید و پس از تعظیم، ساعت‌به‌دست شروعِ سال نو را اعلام می‌کند. سپس عقب‌عقب خارج می‌شود.در سرِ دقیقۀ معیّن اخترشناس‌باشی با وقار تمام و قدم‌های آهسته به جلو شاه می‌آید و پس از تعظیم، ساعت‌به‌دست شروعِ سال نو را اعلام می‌کند. سپس عقب‌عقب خارج می‌شود و دو تن از سادات به شاه تبریک و سلامت‌باد می‌گویند. در حینی که این دو تن سید مشغول عرض تبریکند، شمایل حضرت علی بن ابی‌طالب [ع] را دست به دست می‌گردانند و همه آن را می‌بوسند.بعد، هرفرد چند دانه گندم به این امید که سالِ آینده، سال ارزانی و فراوانی باشد، می‌خورد.

بعد از تمام شدنِ این مراسم، مجدالدوله سبد بزرگی را که پُر از سکه‌های تازه‌ضرب‌شده بود  و به آنها که مثل بیست سانتیمی‌های [۶] ماست، «شاهیِ سفید» می‌گویند، پیش شاه گذاشت و شاه از آن.... به شاهزادگانِ درجۀ اول مقداری داد. سپس دو جیبِ لباسِ روی مرا پُر کرد و دیگران هم یکی‌یکی از جلو شاه گذشتند و عیدی خود را گرفتند و با این رسم که تیمّنی برای زیادشدنِ ثروتِ عیدی‌گیرنده در سال نو است، مراسم نوروزی پایان یافت». [۷]

از تخم‌مرغ‌های آب‌طلا تا تخم‌مرغ‌های رنگی

یکی از رسم‌هایی که سال‌ها است جزو تشریفات نوروزی به‌شمار می‌آید، رنگ‌آمیزی تخم‌مرغ است. در چند دهه‌ پیش که نوروز نیز مانند بسیاری دیگر از پدیده‌های فرهنگی و طبیعی، کمتر از امروز صنعتی شده بود، چند روز مانده به آغازِ نوروز مادرها و مادربزرگ‌ها با استفاده از ماده‌های طبیعی چند تخم‌مرغ را برای قرار دادن بر سر سفرۀ هفت‌سین رنگ می‌کردند.

به‌مَثَل پوستِ پیاز قرمز را در آب جوش می‌ریختند و تخم‌مرغ‌ها را نیز مدتی در آن آب قرار می‌دادند تا رنگِ زیبای پوستِ پیازها به خوردِ پوست تخم‌مرغ‌ها برود و رنگی تازه بگیرند. در سال‌های اخیر نیز تخم‌مرغ‌هایی که با شیوه‌های صنعتی رنگ‌آمیزی و نقاشی‌ شده‌اند، به‌وفور و در رنگ‌ها و طرح‌های مختلف به بازارِ شب عید آمده‌اند و زینت‌بخش سفره‌های هفت‌سین بوده‌اند.

اما شاید تصور کنیم که رنگ‌کردنِ تخم‌مرغ‌ها، رسمی باشد مربوط به دورۀ معاصر؛ درحالی‌که ردپای تخم‌مرغ‌های رنگی نوروزی را تا چند سده پیش از روزگار کنونی نیز می‌توان دید.

ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی که در عهد صفوی به ایران نیز سفر کرده بود، در سفرنامۀ معروف خویش دربارۀ تخم‌مرغ‌های رنگی نوروزی در پایتختِ صفویان، یعنی اصفهانِ نصف جهان، نکته‌ای درخورِ یادکرد نوشته است. وی با اشاره به اینکه ایرانیان تخم‌مرغ را نشانه‌ای از پیدایش و تکوینِ حیات می‌دانند، چنین توصیف کرده  است که مردمان ایران به همین دلیل «تخم‌مرغ‌های زیادی به نقش‌ها و رنگ‌های شاد و زیبا رنگ می‌کنند و به هم هدیه می‌دهند. برخی از این تخم‌مرغ‌ها چنان منقّش شده‌اند که هرکدام سه دوکا [۸] بها یافته‌اند. پادشاهان هر سال پانصد تخم‌مرغ را که هرکدام با آب طلا زرنگار شده و بر روی هر یک، چهار صورت به شیوۀ مینیاتورنقش شده، در سینی‌های طلا می‌نهند و برای زنانِ خود می‌فرستند. [۹]

در تهران قدیم این نیز مرسوم بوده که تخم‌مرغ‌های رنگی را همراه با پول‌های زرد و سفید و مُشتی نخودچی کشمش به بچه‌های مهمانان عیدی می‌داده‌اند. [۱۰]

دربارۀ تخم‌مرغ‌های رنگی نوروزی، نکته‌ای دیگر نیز در تاریخ ثبت شده است. سید ابوطالب موسوی فندرسکی در کتاب «تحفة العالم در اوصاف و اخبار شاه سلطان حسین صفوی» (نوشتۀ سال‌های ۱۱۰۶ تا ۱۱۰۷ ق.) آورده است که در روزگار شاه سلطان حسین صفوی، وقتی که سلطان می‌خواسته در جمع‌آوری مظاهر فسق، فجور، لهو و لعب جدیّت به خرج دهد، دستور می‌دهد که تخم‌مرغ‌های رنگارنگِ پُرنقش و نگاری را هم که مطابق رسم، در روزهای منتهی به نوروز زینت‌بخش دکّان‌ها و مغازه‌های بازار می‌شدند، جمع‌آوری کنند! [۱۱]

البته گویا در گذشته این تخم‌مرغ‌های رنگی را نه برای چیدن بر سر سفرۀ هفت‌سین، که برای نوعی بازیِ کودکانه به نام «بازی تخم‌مرغ» که اغلب در ایام عید نوروز انجام می‌شده، در روزهای منتهی به نوروز رنگ می‌کرده‌اند و در دکان‌ها می‌فروخته‌اند. ژان شاردن در سفرنامۀ خویش به رواجِ بازی تخم‌مرغ در روزهای نوروزی اشاره کرده و نوشته است که «ایرانیان از چند روز پیش از فرارسیدن عید باستانی و ملّیِ نوروز، تعدادی تخم‌مرغ را به رنگ‌های گوناگون رنگ‌آمیزی و بعضی را نقاشی یا تذهیب می‌کنند... . پوست بعضی از تخم‌مرغ‌های مخصوص بازی را به وسایلی سفت و سخت می‌کنند تا زود نشکند». [۱۲]

تاورنیه، دیگر جهانگرد فرانسوی که او نیز توفیق دیدنِ اصفهانِ عهد صفوی را داشته، دربارۀ چگونگیِ بازی تخم مرغ چنین توضیح داده است که در این بازی «هرفرد تخم‌مرغ حریف را با تخم‌مرغ خودش شکست، برنده است. برخی تخم‌مرغ‌ها چون پوستشان محکم است، سه یا چهار اکو قیمت دارند. این تخم‌مرغ‌ها را از سبزوار می‌آورند». [۱۳]

این توضیح نیز بایسته است که چون برخی بازی تخم‌مرغ را برای قمارکردن به کار می‌برده‌اند، این بازی نیز گاه مشمول حکم بازی‌های حرام می‌شده است. اینکه در سطرهای پیش اشاره شد که شاه سلطان حسین دستور به جمع‌آوری تخم‌مرغ‌های رنگی نوروزی داده بوده، به سبب همین کاربرد قمارگونگی این بازی بوده است.

از سبزی پلو با ماهی تا رشته‌پلو با خرما

یکی دیگر از آدابِ نوروزی که باوجود گرانی نرخ‌ها، هنوز هم در میان ایرانیان کمابیش با قوّتِ سابق رواج دارد، خوردنِ سبزی‌پلو با ماهی در شبِ سال نو است. مرحوم استاد جعفر شهری در کتابِ ارزشمند «طهران قدیم» یادآور شده که یک شب مانده به تحویل سال را شب «علفه» یا «عرفه» می‌گفته‌اند و آنچه در این شب اهمیت فراوان داشته، خوردنِ سبزی‌پلو با ماهی بوده است. به نوشته‌ استاد شهری، ایرانیان معتقد بودند که «در این شب باید علف‌پلو، مانند سبزی‌پلو خورده شود که البته با کوکوی سبزی و سیر تازه و ماهی همراه باشد؛ و برای آن بود که [در روزهای منتهی به نوروز] رونق ماهی و سبزی به اوج رسیده، بابونه‌های پاکوتاهِ تازه‌ سر از خاک‌درآوردۀ پرورده در گلخانه‌ها به قیمت‌های گزاف به فروش می‌رسید و ماهی‌دودی‌های کوچک و بزرگ از یک دَه‌شاهی، تا سه قران قیمت پیدا می‌نمود و تخم‌مرغ‌های بیست عدد و بیست و پنج عدد یک قران، به پانزده تا دوازده عدد یک قران می‌رسید. در همین شب نیز بود که اهل خیر برنج، روغن، ماهی و تخم‌مرغ به درِ خانه‌های مستمندان داده، آنان را نیز متنعّم می‌ساختند». [۱۴]

اما دربارۀ اینکه چرا مردم به خوردنِ سبزی پلو با ماهی در شبِ پیش از سال‌تحویل اقدام می‌کرده‌اند، باز هم می‌توان از نوشتۀ استاد شهری سند آورد. مردمان ایران بر این باور بوده‌اند که خوردن پلوی سبزی‌دار در شبِ پیش از نوروز، «دل را زنده و احشا را تازه و بدن را رطوبت مفید می‌بخشد و روح تازه به تن دمیده، نشاط و تازگی همراه می‌آورد. در چنین شبی هم بود که ندیده‌بِدیده‌ها و تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها جهت خودنماییِ اینکه سبزیِ تازه به کار برده‌اند، آشغال‌هایش را با کلّه‌ماهی‌هایشان کنارِ درِ خانه‌هایشان می‌ریختند.در چنین شبی هم بود که ندیده‌بِدیده‌ها و تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها جهت خودنماییِ اینکه سبزیِ تازه به کار برده‌اند، آشغال‌هایش را با کلّه‌ماهی‌هایشان کنارِ درِ خانه‌هایشان می‌ریختند... . [در این میان] باز ناچارهایی بودند که برای بندآوردن صدای بر و بچه‌هایشان، از میانِ همین‌ها، ساقه‌سبزی‌ها، برگ زده‌شده و نیمه‌گندیده‌هایشان را تا که سبزی پخته، شگون علف‌پلوی شب عید را درک بکنند، جمع می‌کردند». [۱۵]

ایرانی‌ها سنّت نوروزی دیگری نیز در حوزۀ خوراک‌های نوروزی داشته‌اند که برخلافِ سبزی‌پلو با ماهیِ شبِ سال‌تحویل، امروزه کمتر رواج دارد؛ و آن هم عبارت بوده است از خوردنِ رشته‌پلو با خرما در شبِ پس از سال تحویل. نویسندۀ «طهران قدیم» دربارۀ این خوراکِ نوروزی چنین توضیح داده که «شبِ سالِ نو، یعنی شب بعد از تحویل، شبِ خوردن رشته‌پلو بود که با آن، سررشتۀ کارها به دست می‌آمد؛ مخصوصاً اگر خرمای مفصّلی هم لای آن گذارده، کشمش پلوییِ سرخ‌کرده‌ای زینت‌بخش روی آن بکنند که ضعفِ سستی برنج را از تنشان برای تا آخر سال دور کرده، قوّتشان دهد. همین رشته‌پلو بود که خوردنِ آن در این شب رشتۀ کار و بخت و زندگی به دستشان می‌داد.

[مرسوم بود] که اگر مرد و سرپرست خانواده رشتۀ کسب و کار از دستش به‌در رفته بود، اولین بشقابِ این پلو را برای او بکشند؛ اگر دختری بختش بسته، در خانه مانده بود، زیر دیگ اجاقِ آن را او روشن بکند و موقعِ کشیدن، درِ دیگش را او بردارد؛ اگر شخصی بی‌پول بود، رشتۀ آن را خشک کرده، در کیسۀ پولش اندازد. اگر برای مهر، محبت، عقد دوستی و مودّت به خورد شخصی دهند، محبت و پیوستگی شان همیشگی خواهد شد». [۱۶]

گدایان نوروزی!

هانری رنه دالمانی که تاریخ‌نگار، کتابدار و جهانگردی فرانسوی بوده، در عهد قاجار چند باری به ایران سفر کرده بوده است. وی در سفرنامۀ خویش نکته‌ای جالب دربارۀ ایام نوروز در ایرانِ عهد قاجاری ثبت کرده و آن، عبارت است از رابطۀ بین فرارسیدنِ نوروز و رونقِ کاسبی درویشان و گدایان.

دالمانی نوشته است که «بهترین موقع گداییِ درویشان، ایام عید نوروز است؛ زیراکه در این موقع صدقه و احسان مانند سیل جاری می‌شود و هر عابری به امید اینکه در سال نو خوشبخت شود، چیزی به گدا می‌دهد. در این موقع درویشان در بیرونِ خانۀ اعیان، اشراف و متمولان چادر کوچکی می‌زنند و در آن منزل می‌کنند و در جلوِ چادر خاک و گِل جمع می‌کنند و شاخه‌های سبزی در آن فرومی‌برند و پوست ببر و کشکول خود را به دیوار می‌آویزند و مالیات خود را مطالبه می‌کنند». [۱۷]

روزِ بازارِ درویشان در ایام نوروز، توجه پولاک را هم به خود جلب کرده است. او کاسبی نوروزی درویش‌ها را در عهد ناصری چنین توصیف کرده است که «دو سه هفته قبل از نوروز، درویش‌ها از اطراف و اکناف مملکت به شهرها سرازیر می‌شوند و خود را به رئیسشان، موسوم به «درویش‌باشی» معرفی می‌کنند تا از طرف وی، به خانه‌های مردم ثروتمند فرستاده شوند. وقتی درویش به خانۀ مقصد خود رسید، عصای خودش را که نوکی آهنین دارد، به زمین می‌کوبد و با صدایی گوشخراش فریاد برمی‌آورد: «یاحق». دیگر، بار و بندیلِ خود را به کنارِ در تکیه می‌دهد، زمین را دورتادورِ خود می‌کَند، تخمِ مقداری جو و گل‌های بهاری می‌افشاند و درست و حسابی مثل خانۀ خود در آنجا مستقر می‌شود.وقتی درویش به خانۀ مقصد خود رسید، عصای خودش را که نوکی آهنین دارد، به زمین می‌کوبد و با صدایی گوشخراش فریاد برمی‌آورد: «یاحق». دیگر، بار و بندیلِ خود را به کنارِ در تکیه می‌دهد، زمین را دورتادورِ خود می‌کَند، تخمِ مقداری جو و گل‌های بهاری می‌افشاند و درست و حسابی مثل خانۀ خود در آنجا مستقر می‌شود.

صاحبخانه [نیز] وظیفه دارد که سیورساتِ او را تأمین کند و پس از عید، مقداری قابل ملاحظه پول به وی بدهد. هرگاه از چنین کاری فروگذارد، درویش چندین ماه در کنار خانه‌اش لنگر می‌اندازد که در آن مدت، باید نان و آب او را تأمین کرد و از آن‌گذشته، به هنگام خروج و ورود، علی‌الدوام فریادِ یاحق می‌کشد و با بوقی که از شاخِ بُز تهیه شده و صدایی گوشخراش دارد، مزاحم می‌شود. هیچ‌ شخصی جرئت ندارد درویشی را با خشونت از خود براند.[۱۸]

ارجاع‌ها:

۱. «سفرنامۀ شاردن»؛ ژان شاردن؛ ترجمۀ اقبال یغمایی؛ تهران: توس؛ ۱۳۷۴؛ ج ۱، ص ۴۵۱.

۲. «سفرنامۀ کارری»؛ جیووانی فرانچسکو جملی کارری؛ ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کاررنگ؛ تبریز: ادارۀ کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی؛ ۱۳۴۸؛ ص ۱۴۷.

۳. «سفرنامۀ پولاک»؛ یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمۀ کیکاووس جهانداری؛ تهران: خوارزمی؛ ۱۳۶۸؛ ص ۲۵۳.

۴. جِقّه یا پَرک، «بُته‌ای ساخته از پَرِ پرندگان که بر بالای پیش‌کلاهِ پادشاهانِ ایران [بوده] است؛ و آن، کوچک‌کردۀ سروِ سرافکنده، نشانِ ایران و ایرانیان و حکایت‌کننده از راستی و تواضع ایشان است» (لغت‌نامۀ دهخدا. «جِقّه»).

۵. «سفرنامۀ پولاک»؛ یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمۀ کیکاووس جهانداری؛ تهران: خوارزمی؛ ۱۳۶۸؛ ص ۲۵۶.

۶. «بیست سانتیمی» عنوان یکی از سکه‌های فرانسوی است. هر سانتیم برابر است با یک‌صدمِ فرانک.

۷. «سه سال در دربار ایران»؛ ژوآنس فووریه؛ ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی؛ تهران: علم؛ ۱۳۸۵؛ ص ۱۴۴ و ۱۴۵.

۸. دوکات؛ نام سکه‌ای زرّین که تا سده‌ی نوزدهم در اروپا رواج داشته است. این سکه در قلمرو عثمانی نیز با نام «باج‌اوقلی» شناخته می‌شده است.

۹. «سفرنامۀ شاردن»؛ ژان شاردن؛ ترجمۀ اقبال یغمایی؛ تهران: توس؛ ۱۳۷۲؛ ج ۱، ص ۴۵۲.

۱۰. رک: «طهران قدیم»؛ جعفر شهری‌باف؛ تهران: معین؛ ۱۳۸۳؛ ج ۴، ص ۱۰۷.

۱۱. رک: «تحفة العالم در اوصاف و اخبار شاه سلطان حسین صفوی»؛ سید ابوطالب موسوی فندرسکی؛ تصحیح رسول جعفریان؛ تهران: مجلس شورای اسلامی؛ ۱۳۸۸؛ ص ۳۶.

۱۲. «سفرنامۀ شاردن»؛ ژان شاردن؛ ترجمۀ اقبال یغمایی؛ تهران: توس؛ ۱۳۷۴؛ ج ۲، ص ۷۹۰.

۱۳. برگرفته از: همان. ج ۵، ص ۱۹۳۱.

۱۴. «طهران قدیم»؛ جعفر شهری‌باف؛ تهران: معین؛ ۱۳۸۳؛ ج ۴، ص ۹۲ و ۹۳.

۱۵. همان. ج ۴، ص ۹۳ و ۹۴.

۱۶. همان. ج ۴، ص ۹۴.

۱۷. «سفرنامه از خراسان تا بختیاری»؛ هانری رنه دالمانی؛ ترجمۀ محمدعلی فره‎وشی؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۳۵؛ ص ۱۷۴.

۱۸. «سفرنامۀ پولاک»؛ یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمۀ کیکاووس جهانداری؛ تهران: خوارزمی؛ ۱۳۶۸؛ ص ۲۵۵.