در ادامه گزارش ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ روزنامه شهروند آمده است: اما مسألهای که کارشناسان به آن توافق نظر دارند پایینبودن سطح احساس امنیت به خود امنیت است. در واقع احساس امنیت به دلیل رویارویی خود مردم با یکدیگر مطرح میشود و این خود ما هستیم که موجب احساس امنیت یا عدمامنیت در جامعه خواهیم شد. دکتر مسعود غفاری، روانشناس و استاد دانشگاه در گفتگو با «شهروند» میگوید: «مهمترین نیاز روانی انسانها از آغاز تاریخ تا به امروز نیاز به امنیت است که شامل امنیت روانی، جانی، مالی، اقتصادی، شغلی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که عواملی مانند گرانی، تورم، بیکاری و ناپایداری اقتصادی هر کدام به تنهایی و جمعی باعث میشود فرد احساس ناامنی کند و به جای گرایشهای جمعی و گروهی به رفتارهای فردی گرایش پیدا کند تا به این ترتیب بیمهگر خودش باشد و برای خود امنیتی ایجاد کند تا به این طریق ضریب ناایمنیاش را کاهش دهد. این تا جایی پیش میرود که برای افزایش ایمنی خود و ماندگاریاش از کلاهبرداری، دزدی، کیفقاپی، جعل سند، قاچاقفروشی تا اختلاسهای بزرگ را انجام میدهد. در صورتی که اگر افراد احساس ایمنی کافی داشته باشند، به هیچ خلافی رو نمیآورند و در آن صورت هر کس مالاندوزی بیشتری کند، احساس ناامنی بیشتر و خلأ بلندمدت دارد.» اگر بیشتر مردم از یک زندگی «حداقل استاندارد» که منظور آن برخورداری از زندگیای است که نه لوکس باشد و نه در آن محرومیت دیده شود، بینصیب هستند. در صورتی که اگر به گونهای منطقی از یک بیمه همگانی که در برخی از کشورها وجود دارد، نگران بیماری، بیکاری، برخوردارنبودن از تحصیل، مسکن، تفریح و آیندهای روشن باشند، مالاندوزی دلیل نخواهد داشت و برعکس هر گاه فرد آینده ایمنی برای خود و فرزندان و نسل بعد از خود نبیند، شخصا دست به کار میشود تا از هر راه خلاف، غیرانسانی و غیراخلاقی آینده بهتری برای خود بسازد، حتی از جیب دیگران. اما مسأله دیگر که باید آن را در نظر داشت این است که در جامعه سنتی وجدان اخلاقی حاکم بوده و در جامعه صنعتی وجدان حرفهای.» در کشورهایی مانند ایران، پاکستان، ترکیه، سوریه و عراق که نه جامعه کاملا صنعتی است و نه کاملا سنتی (زیرا ما از هر لحاظ از جامعه سنتی فاصله گرفتهایم) مردم آپارتماننشین هستند، خودرو سوار میشوند، با اینترنت سروکار دارند، فستفود مصرف میکنند و در واقع قسمتی از کارهای جامعه صنعتی را در زندگی به کار میبرند، در واقع نه از رفاه جامعه صنعتی برخوردارند و نه از سلامت جامعه سنتی. پس در چنین جوامعی نه وجدان اخلاقی جامعه سنتی آنچنان حس میشود و نه قانونمندی جامعه صنعتی و به همین دلیل آنگونه پایبندی به قراردادهایی که ما در خاطرههای جامعه سنتی داریم، کمتر دیده میشود.»
راهکار چیست
وقتی جامعهای در میان دو جامعه سنتی و صنعتی قرار میگیرد، مردم این جامعه دچار سردرگمی و استرس میشوند و تشخیص درست یا نادرستبودن کارهایشان سخت میشود. عدهای به سوی خلاف رو میآورند و گروهی هم که سعی میکنند در کارها راه اخلاق را پیش بگیرند، در شرایطی قرار میگیرند که گمان میکنند از قافله عقب ماندهاند. دکتر غفاری راهکار این مسأله را آموزش و تربیت میداند و میگوید: «باید در برنامههای کلان اجتماعی و مدیریت بالای جامعه چنان برنامه ساختاری و ژرفی اجرا شود که احساس امنیت در جامعه بالا برود. اگر در جامعهای فرصت کار بیشتر شود و بیکاری کاهش یابد، از فاصله طبقاتی با افزایش رفاه جلوگیری شود، امید به آینده بهتری برای خود و نسلهای بعد فراهم خواهد شد. از سوی دیگر آموزش همگانی در راستای اصلاح تربیت افراد صورت گیرد. البته ویژگیهای تربیتی بیشتر ما باعث شده خودمان مانع زندگی سلامت در جامعه باشیم. زیرا خودخواهیم، زیادهخواهیم، راحتطلبیم، زورگوییم، متعصبیم و مقاوم در برابر دگرگونی. اما این تنها در مورد ما صدق میکند و مدام میخواهیم افرادی را که با ما در ارتباط هستند، تغییر کنند و ایجاد همه این مشکلات این است که ما متاسفانه ملی نمیاندیشیم! پس مهم این است که از نو تربیت شویم، دوست هم باشیم، منطقی فکر کنیم، کوشا باشیم، منصف عمل کنیم، گستردهنگر باشیم و گرایشهای میهمندوستی را در بین افراد ایجاد کنیم که خوشبختی به صورت فردی ایجاد نمیشود، بلکه در سعادت همگانی است. حال اگر این مطالب وارد سیستم پردازش اطلاعات همگان شود، به سازگاری اجتماعی دست خواهیم یافت و آرامش در جامعه حاکم خواهد شد.»
او معتقد است: «اما مسألهای که اهمیت دارد این است که همه مردم به دنبال یک چیز هستند و آن هم آرامش است. یکی با مالاندوزی، دیگری با پست و مقام، یکی با تحصیلات، دیگری با نیایش و متاسفانه افرادی نیز با موادمخدر میکوشند به آرامش برسند. در تربیت دوباره کوشش بر آن خواهد شد که به افراد بیاموزیم آرامش خود را در آرامشدادن به دیگران پیدا کنند، نه با گرفتن آرامش دیگران. همه این مشکلات در سایه تربیت دوباره قابل حل است، اگر مقاومت برای تغییر وجود نداشته باشد و به علاوه زندگی حداقل استاندارد میسر باشد. در تربیت دوباره باید بکوشیم تا جامعهای میهندوست، تندرست، روان درست و کوشا و سازنده شویم که در آن صورت همگی آرامش خواهیم یافت، نه اینکه تنها برای آبادی خانه خود و پرکردن جیب خود حاضر به هر کاری باشیم.