جزئیات این نوع گاه شماری را از فرهنگ عامیانه و تواریخی که در آثار قدما و پیشینیان ثبت شده است، به میتوان دست آورد. بررسی تقویم حیوانی حکایت از آن دارد که این گاهشماری از ترکیب برخی اصول تقویم جلالی، هجری قمری و دوازده حیوانی چینی-اویغوری شکل گرفته است و در طول هفت قرنی که از یورش مغول به ایران می گذرد و تا سال ۱۳۰۴ هجری خورشیدی در ایران رایج بوده است.
ریشه و خاستگاه این گاه شماری و علت تأثیرگذاری این دوازده حیوان خاص بر سرنوشت زمین و انسان، به یک افسانهای کهن شرقی-بودایی بازمیگردد روزی بودا در آغاز سال نو، تمامی حیوانات را به نزد خویش دعوت کرد، امّا از بین تمام حیوانات، تنها دوازده حیوان دعوت بودا را جدّی گرفتند و به محضر او رفتند.
این دوازده حیوان عبارت بودند از موش، گاو، پلنگ(یا ببر)، گربه، نهنگ(یا اژدها)، مار، اسب، بز، میمون، خروس، سگ و خوک. از آن پس بودا مقدّر کرد که سرنوشت انسان و جهان، تنها به دست این دوازده حیوان باشد و هریک از این حیوانات در هر سال یکی پس از دیگری پدیدار شوند و مقدرات کائنات و سرنوشت جهان را در دست بگیرند.
در گاهشماری ایرانی این ۱۲حیوان به این صورت به نظم کشیده است:
موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار
زین چهار چو بگذری، نهنگ آید و مار
آنگاه به اسب و گوسفند است حساب
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار
ابیات فوق که ریشه در متون کهن ادب فارسی دارد، بیانگر ترتیب نامگذاری هر سال به نام یک حیوان در تقویم سالیانه است. چنانکه از این شعر نیز پیداست در گاهشماری ایرانی، سالی به نام «ببر» نداریم، در واقع امسال، به تقویم ایرانی سال «پلنگ» است.
یوز یا پلنگ ایرانی که متأسفانه نسل آن رو به نابودی است، در نزد جهانیان زبانزد است، چنانکه ایران را به پلنگ ایرانی میشناسند و نماد آن بر پیراهن تیمهای ملی ورزشی ایران نیز حک شده است. به گفته برخی کارشناسان محیط زیست نیز به دلیل تعداد انگشتشمار، یوز ایرانی منقرض شده است.
پلنگ در فرهنگ ایرانی نماد پیروزی، غرور، همت بلند و بزرگمنشی است:
با همت باز باش و با رای پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
همچنین از اسباب شکوه دربارهای شاهی یکی همین داشتن پلنگ بود که منصبی تحت عنوان یوزباشی یا یوزچی باشی وظیفه نگهداری از پلنگان دربار را بر عهده داشت.
در فرهنگ عوام، از آنجایی که در گذشته جنازه پلنگهای بسیار در پایین کوه دیده میشد، باور عامیانه این بود که پلنگ شبها در بالای قله است و چون نمیتواند ماه را بالاتر از خود ببیند، پنجه میاندازد تا ماه را پایین بکشد، اما خود به زمین سقوط میکند و میمیرد:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من -دل مغرورم- پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
اما سال ببر، ریشه در گاهشماری چینی دارد و یکی از نمادهای فرهنگ چین است و چون بومی سرزمینهای ایران نبوده نشان چندانی از آن در پیشینه کهن ایران وجود ندارد
در ماههای پایانی سال گذشته، شاهد ترویج این نماد چینی و جایگزینی آن به جای پلنگ ایرانی بودیم و کسی به آن واکنشی نشان نداد. اما تغییر سنن گاهی نتایج نامطلوبی دارد، چنانکه طی سالهای گذشته نمادهای زیبای چهارشنبهسوری چون قاشقزنی و پریدن از روی آتش را با صدای گوشخراش ترقههای چینی عوض شد و عواقب ناگوار آن را همه دیدند.
میشود با ترویج نامگذاری کهن سال پلنگ، ضمن ادای مسئولیت فرهنگی خود در قبال اصالت فرهنگ ایرانی، از پلنگ رو به انقراض ایرانی نیز حمایت کرد.