از این حیث میتوان ترانههای شرقی را نمایشی با موسیقی درون متنی دانست که موسیقی به عنوان بخشی از ماهیت نمایش صورتبندی و عرضه میشود، اما توجه به یک نکته در اینجا ضروری است و آن تقدم کارکردی این دو هنر در این اثر است.
از این حیث میتوان گفت در اینجا بیشتر تئاتر در خدمت موسیقی قرار میگیرد تا برای ترانههایی که میشنویم شرح نزولی دراماتیک به نمایش درآید. به این معنا که ما با پنج ترانه قدیمی و نوستالژیک ایرانی مواجه میشویم و آنها را میشنویم که توسط حجت اشرفزاده بازخوانی میشود منتها پیش از شنیدن ترانه، مخاطب نمایش کوتاه مرتبط با آن را میبیند که شرح تاریخی شکلگیری آن ترانه است. به نظر میرسد برخی از آنها مثل ترانه مرا ببوس یا ای ایران برگرفته از واقعیت تاریخی باشند و برخی دیگر محصول خیال خلاقه نویسنده.
تماشای داستان و موقعیت دراماتیک هر ترانه، تماشاگر را به لحاظ حسی و عاطفی آماده میکند تا به شنیدن آن ترانه توسط خواننده گوش بسپارد. این تمهید هم به معرفی و آشنایی مخاطب با ترانهها و دلایل تاریخی شکلگیری آن کمک میکند و هم تأثیر و تأثرات حسی و عاطفی مخاطب از آن قطعه را افزایش میدهد. تکنیک و تمهیدی که به نوعی آشناییزدایی از ترانههای آشنا میانجامد. انگار این بار شنیدن این ترانهها، حس و حال و معنای عمیقتری برای مخاطب ایجاد میکند.
گویی مخاطب این بار طوری دیگر، طوری متفاوت به شنیدن این ترانههای آشنا میپردازد که در پیاش نوعی کاتارسیس (تزکیه نفس) و پالایش را تجربه میکند. در واقع این ترانهها از جهان قصه به دنیای موسیقی وصل شده و پیوند میخورد و لذت شنیداری آنها را مضاعف میکند.
ترانههای شرقی از ساختاری اپیزودیک برخوردار است که در هر اپیزود و پرده، شاهد شرح قصه یک ترانه هستیم. همه این اپیزودها به مثابه پازلهای جزئی در نهایت به ساختاری کلی میانجامد که فصل مشترک و نخ تسبیح آنها، ترانههای قدیمی و ماندگار ایرانی هستند. هر کدام از پردهها و اپیزودهای نمایش، عواطف خاص خودش را در مخاطب برمیانگیزد. برخی مثل یار دبستانی و ای ایران سویه حماسی دارند و سه ترانه دیگر، عاشقانه هستند.
شاید بارها و بارها این ترانهها را شنیده باشیم یا زیر لب زمزمه کرده باشیم، اما در اینجا یک تجربه حسی متفاوت از شنیدن آنها خواهیم داشت که یک بخش آن به اجرای زنده و تأثیرگذار حجت اشرفزاده است و دیگری نمایشی که پیرامون آن ترانه میبینیم. ترانههای شرقی پر بازیگر است. در این میان بازی رحیم نوروزی در دو نقش و پرسوناژ کاملا متفاوت جلب توجه میکند. به ویژه در اپیزود زندگی آی زندگی که در نقش یک کلاه مخملی لوطی ظاهر میشود.
امیرعلی دانایی هم همین دو موقعیت متفاوت را از حیث تفاوت کاراکترها تجربه میکند. یکی در نقش بازجو و دیگری در نقش یک لوطی. فاصله این دو نقشی که رحیم نوروزی و امیرعلی دانایی بازی کردهاند آنقدر زیاد است که انگار با دو بازیگر مواجه هستیم و به خوبی هم از پس این نقش برمیآیند همچنان که سمیرا حسینی در همین اپیزود خوش میدرخشد و مخاطب را به همدلی با خود همراه میکند. دیالوگهای خوش ریتم و طنازانه او با زبان بدن مناسب و میمیک پخته، این بازیگر جوان را در کانون توجه این نمایشنامه قرار میدهد.
ترانههای شرقی از آن دست آثاریست که تماشاگر را با حس خوب آرامش و غنای حسی از سالن خارج میکند. به طوری که میتوان گفت این کنسرت - نمایش واجد کارکردی روانشناختی بوده و حال مخاطبش را خوب میکند.
مخاطبی که با زمزمه آرام و گاه بلند از ترانهها به همذاتپنداری با ترانهها دست زده احساسات و عواطفش برون فکنی و پالایش میشود. پایان نمایش و در واقع آخرین قطعهای که اجرا میشود ترانه حماسی و غرورآفرین ای ایران است که مخاطب را از صندلیهایشان به شکل خودجوش بلند کرده تا به ترانهای میهنپرستانه در وصف وطن به احترام برانگیزاند.
آنچه در پس همه اپیزودهای نمایش و قطعههای موسیقی برجسته میشود، تقویت تعلق و دلبستگی به وطن است که گویی همچون روحی بر کالبد این اثر است. اثری که به خاطره خوب در حافظه تئاتری مخاطب بدل میشود.