تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۵

همدان- ایرنا- مردم دارالمومنین و دارالمجاهدین همدان در این شب های قدر جوشنی از کلمات کبیر، بر تن روحشان پوشاندند تا عطر و بوی تقدیس فرشتگان را که در این شبهای نزول، جاری است بشنوند.

به گزارش ایرنا، همه در این شبها قرآن به سر می گیرند و ناله یارب یارب سرداده و از هر چه خطا رفته اند هزار بار استغفار می کنند و ایمان دارند که ناامید از در رحمت الهی نمی روند.

هرکسی در گوشه ای و به زبانی برای توبه مصمم شده است زیرا به لیله القدر یقین دارند و با خدای مهربانی ها عهد می بندند که به گناه پشت کرده و در ماه مهمانی خدا پاک شوند.

آری همه خسته از گناه با حال بد و روی سیاه آمده اند و با ذکر علی و اشک و آه طلب عفو و بخشش از خالق بخشایشگر دارند و در  این شب معصوم، این سرآغاز دوباره تقدیر از پروردگار خود استجابت دعاها و سرنوشتی زیبا و نیکو مسالت کردند تا زندگی را از سر بگیرند.

علی (ع) تفسیر واژه «بزرگی»

بزرگی حضرت علی(ع) را در لابه لای واژه ها گم کرده‌ام، از اندوه نان و چراغ و کوچه می‌گویم کاری از من و این واژه های کوچک و زبان بسته بر نمی‌آید، آخر جنس بزرگی او با همه فرق دارد...

غروب از راه رسید نوای دلنشین اذان خلوت کوچه های سوت و کور شهر را در هم شکست.

چشم های یتیمان بی قرار آمدن اوست تا قدم در خرابه های فقر بگذارد و پدرانه همبازی شان شود. 

آن سو مادری کودکانش را صبورانه گرد اجاق جمع کرده و چشم به راه است تا او بیاید و طعم گس فقر را از دیگ خالی اش برچیند.

صدایی می‌آید، دور اما آشناست همان غریبه با وفاست که به قرار دوستانش می‌آید، همان خریدار سفره های تهی و دلهای تنها.

انتظار دست های یتیم نواز و بوسه ای آسان به سرآمد، عطر خرما و نان داغ هوش از سرشان ربوده، پنهانی کیسه غذا را هدیه می‌دهد و می‌رود مبادا سر گرسنه ای بر بالش، اندوهگین بخوابد.

آخر او با همه فرق دارد فقط اوست که حال گرسنگان را می‌فهمد، نه به دنبال نام و نه در پی نشان است.

او برای روشنی فانوس خانه های کوچک می‌آید و از دار دنیا جز تکه ای آرامش برای مسکینان و پاره ای عدالت برای همگان نمی‌خواهد.

حالا دیر زمانی است که او بار سفر بسته و کودکان یتیم شهر را به دامن خورشید سپرده و چراغ کوچه های شب زده و فراموش شده شهر از فراقش سو سو می‌زند.

ای کاش بود و می‌دید مطبخ غبار گرفته و اجاق سرد خانه‌ها را، پدری شرمسار از روی فرزندانش و مادری که نگران طفل بیمارش است که تب دارد، تب سرد نداری!

می گویم: سختی نکن تا کی صبوری؟ بگذار در خانه کسی را بزنیم در این شهر کسانی هستند که دستشان به دهان می رسد و ثروتشان ...

بگذار گره‌ای از زندگیت باز شود و از دشواری رها شوی، به آسمان خیره شد چشمهایش گریه می خواهد اما استوار و امیدوار زیرلب زمزمه می‌کند آن روز شکم گرسنه طفلم، مرا به در خانه منعمی فرستاد در مسیر معرکه ای دیدم درویشی با صدای محزون آواز سرداده بود:

مرو ای گدای مسکین در خانه علی زن که علی زند دمادم در خانه گدا را...

از آن روز دیگر در هیچ خانه ای را نزده‌ام.

مات و مبهوت مانده ام باورم نمی‌شود تمام دانسته هایم از علی (ع) دگرگون شده همیشه شهریار را برای سرودن شعر زیبای «همای رحمت» می‌ستودم و عظمت و جلال علی (ع) را در آن می‌دیدم حالا با تغییری این چنین، بزرگی علی (ع) را در لابلای واژه ها گم کرده‌ام.

از اندوه نان و چراغ و کوچه می‌گویم کاری از من و این واژه های کوچک و زبان بسته برنمی‌آید.

به راستی علی (ع) چقدر بزرگ است که در خانه گدا می‌زند، به رکوع، خاتم به سائل می‌بخشد، دوستی با تهی دستان و همنشینی با مستضعفان را وظیفه امیری خود می‌داند همانگونه که عدالت را... 

اصلا او با همه فرق دارد! اما افسوس از میان فرق هایش تنها فرق مبارکش را شناختند.