به گزارش ایرنا، دیشب در شب بیست و سوم ماه رمضان، شهر کرمان سراسر دعا و نیایش بود، صدای ناله بندگان نادم از هر کوی و برزن شنیده می شد.
دست های زیادی در مساجد، تکایا و حسینیه های کرمان شب گذشته به آسمان بلند بود و سرنوشت یک سال خود را در این شب عزیز از خدا نیک می خواستند.
من عاصی و گنهکار نیز تمام ماه رمضان را به انتظار شبهای قدر چشم به راه دوخته بودم اما انگار قسمت نبود که شب بیست و سوم را به دلیل بستری شدن مادرم در بیمارستان در شرایط عادی سپری کنم.
انگار خدا می خواست شب بیست و سوم ماه رمضان را در کنار بیماران و البته کادر پزشکی بمانم و از دریچه چشم آنها شب احیا را بگذارانم که همین گونه هم شد.
شب به نیمه رسید، پرستاران بخش اورژانس قلب بیمارستان شفای کرمان با وجود اینکه شب آخرین شب احیا این ماه رمضان را می گذارندند اما همه سرگرم رسیدگی به بیماران بودند انگار روای حاجات آنان را نه در دعا و ندبه و زاری نوشته باشند که در رسیدگی محض به بیماران جای داده اند.
صدای ضعیفی از ایستگاه پرستاری می آمد به سمتش رفتم یکی از پرستاران با تلفن همراهش دعای ابوحمزه ثمالی را می شنید؛ البته در خلوت خودش و با صدایی ضعیف که مزاحم بیماران نشود.
بیمارانی که تقدیرشان گذراندن حداقل یک امشب در اورژانس قلب رقم خورده بود در حالی که توان پایین آمدن از تخت را نداشتند، قرآن را بر سر نهاده بودند و زمزمه می کردند "بک یاالله".
چقدر زیبا و اطمینان بخش می شود حتی خوابیدن در بستر بیماری وقتی که قلبی با نام و یادت آرام می گیرد و یقین می یابد که عزیزی مهربان تر از مادر را دارد.
چقدر دلنشین می شود آن شبی که می دانی کسی هست که دوستت دارد و به هر بهانه ای راه را برای برگشتن به آغوش گرمش باز گذاشته است.
چقدر خاطرت جمع می شود زمانی که کسی از رگ گردن به تو نزدیک تر باشد که نامش شفا و ذکرش دوا باشد حتی اگر بیماری باشی و درگیر اما و اگرهای دست های درمانگر زمینی.
اینجا بیماران و پرستاران، پزشکان و همراهان بیماران همه و همه دستشان را به سوی آسمان دراز کرده اند و از خداوند ذوالجلال و والاکرام طلب سلامتی، سعادت، عاقبت بخیری و شفا می کنند و یقین دارند که او بیشتر از همیشه در کنارشان هست.