به گزارش ایرنا، برای بخش زیادی از جامعه ایرانی، فوتبال اهمیت زیادی دارد. تیم ملی، استقلال، پرسپولیس، تراکتور، سپاهان، نساجی و بسیاری دیگر از تیمهای ریشهدار هوادارانی دارند که این تیمها را جزوی از زندگیشان میدانند. فوتبال برای این مردم بهانهای شده که با نتایج تیمهای محبوبشان زندگی کنند؛ خندهکنان از پیروزی تیمشان هلهله سر داده و در شکستها هم، بار سنگین غم و ناامیدی را روی شانههای خود احساس کنند.
برخلاف چنین مردمی که فوتبال همه زندگیشان شده، در طول سالهای اخیر کسانی به عنوان تصمیمگیرندگان فوتبال ایران منصوب شدند که انگار از جنس این مردم نبودند و نیستند؛ تصمیمگیرندگانی که فوتبال برای آنها نقش یک فرصت ویژه را برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان دارد.
فدراسیون فوتبال که اصلیترین نهاد تصمیمگیری در حوزه فوتبال کشور است، بازیچه دست روسایی شده که به جای آبادانی فوتبال کشور، کمر به تخریب آن بستهاند؛ از مدیری که در هر شرایطی و برای هر مصیبتی در فوتبال میخندید و هیچ کدام از این مصیبتها برایش اهمیتی نداشت تا رئیس علاقهمند به جادوگر و پاداشهای میلیاردی!
فاجعه قرارداد مارک ویلموتس هم محصول سوءمدیریت یکی از کسانی بود که حضورش در فدراسیون فوتبال از همان ابتدا، یک اشتباه بزرگ محسوب میشد. اگر ترحم دادگاه بینالمللی ورزش نباشد تاوان این قرارداد پرداخت میلیاردها تومان است.
برای حضور در هیات رئیسه فدراسیون فوتبال که یکی از مهمترین ارکان تصمیمگیری در فوتبال کشور است نیز کسانی شانس بیشتری دارند که دارای ارتباطات خاص و البته رانت بیشتری باشند. در دوره فعلی هیات رئیسه فدراسیون فوتبال هم چنین افرادی کم نیستد، برخی اعضا که خودشان را باهوشتر از سایرین تصور میکنند با موجسواری تلاش دارند تا نقش دلسوز فوتبال را بازی کنند.
حتی مجمع فدراسیون فوتبال هم دارای چنین شرایطی است. اکثریت اعضای مجمع گمارده همین روسای فدراسیونها بوده و به پشتوانه آنها توانستند ریاست هیاتها را تصاحب کنند. شبیه این اتفاقات را در مدیریت دو باشگاه بزرگ کشور هم میتوان دید. استقلال و پرسپولیس به واسطه مدیریت فاجعهبار مدیرانی که صفر تا ۱۰۰ حضورشان در این ۲ باشگاه خسارت و ناکامی بوده است، ورشکسته شدهاند؛ بدهیهای چند صد میلیاردی و محرومیتهای پیاپی از نقلوانتقالات که باعث فلج شدن سرخابی ها شده، محصول مدیریت این افراد است.
در صدر شاخصههایی که در انتصاب آنها به عنوان مدیران پرطرفدارترین باشگاههای ایران نقش داشته، کلکلهایی سطح پایین جایگاه ویژهای دارد. این کلکلها پوشش اقدامات شائبهدار برخی از آنهاست. از طرفی سیاستِ "تا وقتی هستیم ببریم" بر مدیریت استقلال و پرسپولیس سایه انداخته است. چگونه میشود مدیری که خودش را فوتبالی و متعلق به یکی از این ۲ باشگاه میداند، پول خرید کت و شلوارش را از خزانهای که با پول مردم پر شده، پرداخت میکند؟ یا مدیری که ساختمان باشگاه را به خودش فروخت؛ اما با سیاهبازی و شوآف محبوب هواداران شد! هر یک از این مسائل مصیبتی است که گریبان فوتبال کشور را گرفته است. در همین فوتبال از برگزاری مسابقات لیگ با حداقل استانداردها عاجز هستند؛ اما چشم به درآمد تبلیغات محیطی دوختهاند که متعلق به باشگاهها است و بدتر این که سرنوشت این پولها در سالهای گذشته نامشخص است.
اگر فوتبال در دنیا برای مدیران یک هدف باشد، در ایران نردبانی است که پلههایش را احساسات هواداران تشکیل میدهد. بیچاره فوتبالی که گروگان عدهای منفعتطلب شده است. در هر کلمه که از دهان این منفعتطلبان بیرون میآید، مدام از هواداران یاد میشود؛ اما واقعیت این است که هواداران اهمیتی برای آنها ندارند. این چرخه اشتباهی، فوتبال کشور را به سمت قهقرا کشانده است. میشد فوتبالی داشت همتراز کشورهایی همچون ژاپن و کره جنوبی اما حالا فاصله فوتبال ایران با این کشورها آنقدر زیاد شده که امید زیادی به کاهش این شکاف نیست زیرا مدیران فوتبال کشور، هدفی دیگر را دنبال میکنند.