اسلامشهر- ایرنا- تدریس درمدارس اسلامشهر و خدمت به مردم آن هم در اوج جوانی، برای او افتخاری بزرگ بود اما شهید سعید غلامی آرزوی دیگری در سر داشت.

به گزارش ایرنا ، سال ۱۳۴۳ بود که در یک خانواده ی مذهبی درتهران چشم به جهان گشود و از همان دوران خردسالی علاقه بسیاری به درس و کسب علم داشت. در نوجوانی علاوه بر تحصیل و کسب علم، توانست کلاس های قرآنی را در مسجد امامزاده سیدناصرالدین در خیابان خیام تهران تشکیل دهد.

سعید صدای خوبی هم داشت و برای روضه ی حضرت زهرا(س) که در مدرسه خواند بسیار مورد تشویق خانواده قرار می گرفت و از سوی دیگر در کنار درس، تکواندوکار هم بود.

علاقه به علم در او ریشه کرده بود و سعید بعد از اتمام دبیرستان در دانشگاه تربیت معلم پذیرفته شد و در کنار درس خواندن به تدریس زبان انگلیسی در مدارس مختلف شهرستان اسلامشهر مشغول بود.

دوستان و همرزمانش خوش اخلاقی، خنده رو و شوخ طبع بودن را از صفات این جوان فعال و قاری قرآن نام می برند.

او پس از انقلاب به بسیج ملحق شد و وقتی شرایط جبهه پیش آمد، سعید مشغول تدریس به دانش آموزان و هم دانشجو بود ولی با این حال بسیار شوق رفتن به جبهه داشت.

برادر این شهید در این باره می گوید: سال ۶۵ من تازه از منطقه جنگی برگشته بودم و با سعید در خانه ناهار می خوردیم که به من گفت قصد رفتن به جبهه دارد؛ من به او گفتم که تو معلم زبان هستی و همین جا باید خدمت کنی، من جای تو میرم و جبران می کنم.

رضا غلامی که خود یک فرهنگی است ادامه می دهد: سعید اصلا زیر بار حرفم نرفت؛ خیلی تلاش کردم تا منصرفش کنم ولی اصلا به حرف من گوش نمی کرد و بسیار مشتاق رفتن به جبهه بود.

او توضیح داد: من بین عملیات کربلای ۴ و ۵ به جنوب رفته بودم که مادرم زنگ زد و گفت که سعید داره میاد جبهه مراقبش باش.

رضا تعریف می کند: سعید از دژبانی وارد شد و تلاش کردم تا به مجتمع رزمندگان پادگان ببرمش ولی اصلا زیر بار نرفت و بهم گفت که به پدر و مادر قول دادم که بیام و مواظب تو باشم.

او ادامه می دهد: در نهایت سعید به معاونت گردان رفت و قرار شد در عملیات کربلای ۵ مسئول حمل مجروحان باشد.

سخت کوش و دلاور

در مرحله ی اول عملیات کربلای ۵ سعید در کنار برادرش بود. سعید و عبدالله(دوست صمیمی سعید) زیر بار آتش دشمن مجروحان را به عقب می بردند اما در یکی از این فعل و انفعالات تانک عراقی به ماشین حمل مهمات شلیک کرد و ماشین منفجر شد؛ این انفجار باعث شهادت عبدالله شد و شعله های آتش پشت سعید را در بر گرفت.

بلافاصله سعید به پشت به رود پرید و آتش را خاموش کرد؛ دچار سوختگی شدید شده بود اما هر طور شده مجروحان را به عقب می برد و باز به خط برگشت و دست از کار نمی کشید.

جالب اینکه حتی پس از آن عملیات، برادرش از ناحیه ی چشم مجروح شد و برای معالجه به تهران رفت اما سعید باز به نبرد در برابر باطل ادامه داد و فقط یک بار به عیادت رضا رفت.

رضا در این باره می گوید: سعید به بیمارستان آمد تا خدافظی کند، گفتم بی معرفت تنهایی میروی، پس من چی؟ گفت تو کارت را انجام دادی. گفتم به همین راحتی؟ گفت آره تو باید بایستی و من میروم و در نهایت هم رفت که رفت.

حاجیه خانم غلامی مادر این شهید بزرگوار هم‌ می گوید: قبل از شهادت سعید، خواب های پریشان می دیدم و دلهره ی زیادی داشتم؛ البته این دلهره بی دلیل هم نبود و شهادت نصیب سعید شد و این شهادت مبارکش باد.

داستان پرکشیدن

مرحله ی دوم عملیات کربلای ۵ بود. راویان می گویند: شرایط به جنگ تن به تن رسیده بود و جدال با نیروهای عراقی شدید بود. در این حین یک نارنجک منفجر شد و تمام ترکش های اون به سمت چپ بدن سعید اصابت کرد. وقتی نارنجک منفجر شد روی زمین نشست و سرش را گرفت.

هنوز جان در بدن داشت و نفس نفس می زد و توانایی صحبت کردن داشت؛ همرزمان می گویند: گفتیم که باید تو را به عقب برگردانیم، ولی شدیداً مخالفت کرد و گفت که شما عملیات را ادامه بدهید.

اما افسوس بعد از اینکه عملیات تمام شد سعید دیگر به فیض شهادت رسیده بود.

سعید آنشب در دهم اسفند ماه در کنار دوستان و همرزمانش شهید مهدی رضایی مجد امیر جلوه غلامرضا فصیح رامندی شهرام کربلایی محمد حمید شاهرخشاهی مجید عالی پیام مجیدانصاری ابراهیم موسوی رضا محمدی و دیگر رزمندگان گردان حبیب ابن مظاهر از لشکر محمد رسول الله تهران شربت شهادت را نوشید.

وصیتنامه سردار رشید اسلام شهید سعید غلامی مرحقی

با سلام خدمت آقا امام زمان و نایب بر حق او امام امت و با سلام خدمت تمامی رهسپاران کربلای حسین (ع) با سلام خدمت خانواده عزیزم.

درباره حضرت امیرالمومنین (ع) گفته اند با آن که دشمنان از روی کینه به خاطر ترس فضایل او را کتمان کردند بازهم  مناقب آن حضرت سراسر جهان را فرا گرفت.

تظاهرات و مراسم روز قدس امسال باز هم با شکوهتر و عظیمتر درصدها نقطه جهان برگزار شده و به عنوان نمونه وسایل ارتباط جمعی جهان بدون آن که نامی از روز قدس ببرند اعتراف کردند که بیش از ده ها هزار نفر از مردم در بیت المقدس در اخرین جمعه رمضان و در مسجدالاقصی اجتماع کردند و درحالی که تمامی نیروهای صهیونیستی در حال اماده باش کامل بودند و صدها پلیس مسجدالاقصی را در محاصره خود قرار داده بودند و هزاران نمونه دیگر همه و همه بیانگر این واقعیت است که علیرغم تلاش ابلهانه کافران در خاموش کردن نور خدا و پوشاندن چهره حق سرانجام حق پیروز است و چنین است که از میان این همه ابرهای تیره چهره معصوم انقلاب و جمهوری اسلامی همچون خورشید می درخشد.

خدمت پدرو مادر عزیزم سلام عرض می کنم و امیدوارم زندگی خوبی داشته باشید مادرجان مرا ببخش که برای شما فرزند خوبی نبودم پدر عزیزم شما هم مرا ببخش که در زندگی نتوانستم دست شما را بگیرم در کودکی و در بزرگی تو را اذیت کردم.

خدمت خواهران و برادران و دامادان عزیزم سلام عرض می کنم امیدوارم که در پرتو اسلام زندگی خوبی داشته باشید و بتوانید فرزندان خوبی برای سربازان امام زمان پرورش دهید، سخنی با همه شما دارم همه باید گوش به فرمان امام امت باشید.