تهران- ایرنا- جامعه دانشگاهی، اهالی پژوهش و فعالان رسانه‌ای ایران، جرأت احتمال‌دهی، تأمل‌ورزی و اندیشه‌سازی را از دست داده‌اند.گمان می‌برند دیر یا زود در هاضمه فکری جهان حل خواهیم شد و اساساً قائل به نگاه تمدنی و تمایز فرهنگی نیستند.

«بدنو ببین، جون بابا، خودتو بلرزون بابا» می‌خواندند و تأسف می‌خوردند و سر تکان می‌دادند که کودک و نوجوان ایرانی تباه شده و جمهوری اسلامی دچار شکاف نسلی عمیقی شده که دیگر پر کردنی نیست. ارزش‌ها و هنجارهای انقلاب اسلامی را بر باد رفته می‌دیدند و به اندک تلاش‌های مخلصانه بسیجیانی که مخلصانه و بی‌مزد و منت در حال تربیت نسل و برپایی حلقه صالحین و برگزاری اردوی جهادی بودند، پوزخند می‌زدند که چه نشسته‌اید که سیل همه‌تان را غرق خواهد کرد. اما امروز که یک سرود کاملاً ابتدایی و تقریباً بی‌هزینه روی لب ده‌ها هزار کودک و نوجوان ایرانی نشسته، سکوت کرده‌اند و لب نمی‌جنبانند که نکند ماله‌کش و همدست و حکومتی خوانده شوند.

«سلام فرمانده» شهر به شهر می‌چرخد. نمی‌توان انکارش کرد. نمی‌توان حکومتی دانستش. چیزی دارد که خریدنی نیست. نمی‌توان اتوبوس و مینی‌بوس گرفت و این همه دختر و پسر نوجوان را جمع کرد و در میدان‌های اصلی شهر، لب‌خوانی کردش. نمی‌توان همه رسانه‌های فراگیر را به خط کرد و این چنین هماهنگ به خانه‌ها فرستادش. «سلام فرمانده» در متن جامعه پیچیده، با همه مشکلات و دشواری‌ها و رنج‌ها و زخم‌هایی که این جامعه دارد و زیر بار آنها کمر خم کرده. اما هر چه بیشتر خوانده می شود، کمتر در موردش نوشته می‌شود. 

گویی کلیشه‌هایی وجود دارد که روشنفکر و دانشگاهی و اهل کتاب و دانشگاه ایران نمی‌خواهد از آنها جدا شود. موضوع این نیست که این سرود از نظر عده‌ای «چیپ» است یا خیر، موضوع این است که بخش‌هایی از جامعه نخبگانی ما جرأت مقاومت در برابر فکر و نگاه غربی را از دست داده‌اند، وگرنه «چیپ» هم تحلیل می‌شود، اگر از آن سوی آب‌ها آمده باشد!

 ویدئوهایی که از همخوانی «سلام فرمانده» در شهرهای مختلف منتشر می‌شود، نشان می‌دهد این سرود از نظر ایجاد موج اجتماعی و ساخت همدلی موفق بوده است. ارزیابی میزان این موفقیت باید مبتنی بر معیارهایی کاملاً مستند و معتبر باشد. اما هر پژوهشی از یک حدس عالمانه آغاز می‌شود و حدس عالمانه این است که «سلام فرمانده» فراگیری بالایی ایجاد کرده آن هم در جامعه‌ای که لایه‌ها و اقشارش روز به روز از یکدیگر فاصله می‌گیرند. این فراگیری هم در سطح و هم در عمق رخ داده، هم از حیث شمار موجی که ایجاد شده و هم از نظر تنوعی که ساخته. نمی‌توان گفت فقط چادری‌ها، فقط بسیجی‌ها، فقط مذهبی‌ها «سلام فرمانده» را لب‌خوانی می‌کنند و حاضرند برایش تجمع کنند و شعرش را حفظ کنند. این حدس عالمانه یا فرض محتمل را لااقل بررسی کنید!

جامعه دانشگاهی، اهالی پژوهش و فعالان رسانه‌ای ایران، جرأت احتمال‌دهی، تأمل‌ورزی و اندیشه‌سازی را از دست داده‌اند. گمان می‌برند دیر یا زود در هاضمه فکری جهان حل خواهیم شد و اساساً قائل به نگاه تمدنی و تمایز فرهنگی نیستند. انقلاب اسلامی ایران، همان انقلابی که آن همه وصف و تعبیر و شگفتانه از دوست و دشمن، سیاستمدار و امنیتی، اقتصاددان و جامعه‌شناس در موردش رفته است، بیش و پیش از آنکه تجمع و تظاهراتی باشد، صورت‌بندی مسأله چرایی عقب‌ماندگی ایران بود. 

انقلاب در قلب‌ها ریشه زد. ذهن‌ها را پرسشگر کرد. «نه شرقی و نه غربی» قبل از آنکه به یک برنامه کلان در سیاست خارجی تبدیل شود، یک باور ملّی و هنجار دینی است. اگر نخبه جامعه ایران، باور به امکان استقلال نظری در برابر جهان فریبنده غرب و شرق را از دست بدهد، تمدن‌سازی چگونه ممکن می‌شود؟ اگر نخبه جامعه ایران، مرتباً روی آسیب‌ها و اشکالات متمرکز شود و فرصت‌ها و دارایی‌ها را نبیند، آینده‌سازی چگونه میسر می‌شود؟

«سلام فرمانده» مهر باطلی است بر گزاره پرتکرار ناامیدی و دین‌ستیزی مردم و به ویژه غرب‌گرایی مطلق کودکان و نوجوانان ایرانی. 

هر اندازه با محتوا و مضمون این سرود مشکل داشته باشیم و دلیل اثربخشی و فراگیری آن را درک نکنیم یا نسبت به بت‌سازی عوامل و طراحان و مجریان این سرود هشدار بدهیم و از موج‌سواری رسانه‌های پرادعا اما کم‌اثر حکومتی روی این کار مردمی خشمگین شویم؛ 

نمی‌توانیم انکار کنیم «سلام فرمانده» به اصطلاح رسانه‌ای‌ها «گرفته» یا فراگیر شده و نشان داده که «امکان» مقاومت فرهنگی در برابر ساخته‌های مبتذل امثال ساسی مانکن که به شکل طراحی شده‌ای، نسل‌ جدید را هدف گرفته، وجود دارد.

 دومین ویژگی یعنی طرح «امکان» مقاومت از نخستین ویژگی یعنی «فراگیری» مهم‌تر است؛ حتی اگر هیچ دانشگاهی، پژوهشگر یا اهل رسانه‌ای بدان نپردازد. کاش یک دهم آسیب‌شناس‌ها، دستاوردشناس داشتیم.