به گزارش خبرنگار سینمایی ایرنا، مخاطبان سینمای ایران طی سالیان اخیر، متوجه گردش دوربین از چهاردیواری آپارتمان به سمت لانگشاتهای لب خط و پائین شهر شدهاند. این فراگیری به اندازهای است که ذهن برخی از برترین فیلمسازان نسل جدید را به این مهم معطوف کرده و سبب شده تا با پرداخت در این حوزه، مخاطبان بسیاری را به سمت این لوکیشنها، آدمها و سبک زندگی آنها متمایل کنند.
حیات نوین سینمای اجتماعی که از ابتدای دهه ۹۰ آغاز شد، دایره توجهات را به سمت مسائل جوانان و اختلاف زوجهای جدید در مقولات عموما اخلاقی سوق داد؛ ریلگذاری جدید آن سالها که برخی کارگردانان پیشروی این حوزه نظیر اصغر فرهادی، نقش قابل توجهی در جهت دادن به این تمایلات و مهندسی شرایط داشتند. در آن سالها، بسیاری از کارگردانان تازهنفس، به پرداختهای شبهفرهادی متهم شدند و برخلاف تولیدات خوبی که به انجام رساندند، نتوانستند خود را از سایه سنگین فرهادی خلاص کنند.
در شکل جدید تصویرگری سینمایی از جامعه روز، سبک زندگی الوات، مورد توجه قرار گرفته است و با توجه به ظرفیتهای مغفول این حوزه و سوژههایی که به دلیل پرداخت اندک، بکر باقی مانده است، سینماگران به سمت روایتگری در این حوزه رفته و آثار قابل قبولی را به تولید رساندند.
اگرچه چنین پرداختهای روایی، در سینمای پیش از انقلاب به دلیل سبک زندگی آن سالها و بافت اجتماعی کشور، امری طبیعی و عادی محسوب میشد اما تمایل بیش از اندازه برخی از سینماگران به این تصویرگری، ضمن اشباع ظرفیتهای مختلف آن، در همان مسیر غیرحرفهای قرار گرفته که شکل نوین درامهای اجتماعی در دهه ۹۰ با آن مواجه شد.
موج جدید سینمای اجتماعی
پس از مغزهای کوچک زنگزده، آثار بسیاری به شکل مستقیم و غیرمستقیم، از این فضا و سبک زندگی الهام گرفتند که ازجمله مهمترین آنها میتوان به جاندار، شنای پروانه و ابلق اشاره کرد
در حیات جدید سینمایی که خاستگاه اصل آن، الوات است، مغزهای کوچک زنگزده، نخستین نمونه استاندارد و مهم سالیان اخیر است. شاید اقبال خوبی که به این اثر در جشنواره فجر و اکران عمومی شد، فیلم هومن سیدی را در مقام صفشکن قرار داد تا سینماگران دیگری را به روایتگری در این حوزه ترغیب کند. فیلمی که در سال ۹۶ ساخته شد و جریانساز موج نوی سینمای اجتماعی ایران در اواخر دهه ۹۰ لقب گرفت. پس از این فیلم، آثار بسیاری به شکل مستقیم و غیرمستقیم، از این فضا و سبک زندگی الهام گرفتند که ازجمله مهمترین آنها میتوان به جاندار، شنای پروانه و ابلق اشاره کرد. البته که در بیش از ۱۰ فیلم دیگر، ادبیات الوات، برخی از نشانههای فرهنگ این زیستبوم و مواردی از این دست ورود کرد که قطعا میتواند تاثیرگرفته از این جریان باشد.
در جدیدترین تلاش از این تصویرگری، سریال یاغی در پلتفرمهای ویاودی و سریال حکم رشد، به روی آنتن شبکه سوم سیما رفته است. روندی که نمایشگر رسوخ این جریان به شبکه نمایش خانگی و تلویزیون است و احتمالا از این پس باید منتظر آثار بیشتری با چنین شمایلی در این مدیومها باشیم.
عاقبت شبهفرهادیسازان در انتظار الواتسازها
قطعا این حیات جدید سینمای اجتماعی در ایران، برگرفته از تاثیر و تاثرات روز و کارآمدگی این قبیل سوژهها در شکل اجرایی و محتوایی است اما نکته مهم اینجاست که این فیلمها و سریالها، هر چه به جلوتر آمده، از تاثیرگذاری کمتری برخوردار بوده و باگهای محتوایی بسیاری شامل آن شده است. بهنوعی، این تصویرگری، در همان مسیر محتوم حیات درامهای اجتماعی دهه ۹۰ قرار گرفته که دستاورد چندانی را برای سینماگران و سینمای ایران به همراه نداشت و بسیاری از کارگردانانی که در ابتدای دهه ۹۰، تنها به دلیل موجسواری، به تولید چنین آثاری پرداختند، به دلایلی ازجمله تحویل گرفته نشدن فیلم در جشنوارهها و اکران عمومی، تغییر مسیر داده و به سینمای اصیل و شخصی خود روی آوردند.
اتفاقی که برای بسیاری از کارگردانان مقلد سینمای فرهادی رخ داد، اکنون میتواند نقشهراه فیلمسازانی باشد که تنها به دلیل موجسواری، قدم در وادی الوات گذاشتهاند
بهعنوان مثال محمد کارت در شنای پروانه، تصاویر بدیعی از از این زیستبوم ارائه داد و توانست داستان نسبتا مهیجی را به تصویر بکشاند. آن تحویل گرفتنهای بیش از اندازه از شنای پروانه، به یاغی ختم شد که تنها در شکل ظاهر، وامدار این جریان بوده و طی ۴ قسمت ابتدایی خود، باگهای محتوایی و حتی فرمی بسیاری را به خود دیده که در اندازههای نام کارگردان و سابقه او نیست. این اتفاق در سینمای کارگردانی رخ داده که قرابت بسیاری با این محیط و آدمهایش داشته و اکنون نتوانسته خود را از پوسته شنای پروانه جدا کرده و به روایتگری جدیدی در این حوزه برسد. انحراف، دقیقا از همین نقطه آغاز میشود و این، زنگ خطر بزرگی است که باید برای دیگر کارگردانان علاقمند به روایتگری در این حوزه به صدا دربیاید؛ درست قبل از آنکه آثار آنها در جشنوارهها و اکران عمومی با بیاقبالی مواجه شود.
سینمای اجتماعی، جزءنگریهای بسیاری دارد که به گواه تاریخ، تخطی از آنها، میتواند به قیمت نابودی کارنامه فیلمساز تمام شود. این ژانر هوشمند، زیرکیها و تدابیر دوراندیشانه بسیاری میطلبد که در صورت بیبهرهبودن از آنها، میتواند به بهای تمام شدن تاریخ مصرف یک فیلمساز بیانجامد. اتفاقی که برای بسیاری از کارگردانان مقلد سینمای فرهادی رخ داد، اکنون میتواند نقشهراه فیلمسازانی باشد که تنها به دلیل موجسواری، قدم در وادی الوات گذاشتهاند.