تهران- ایرنا- مسعود فراستی در نشست نقدوبررسی «جایگاه امید در سینمای ایران و جهان» گفت: من فکر می‌کنم تا زمانی که جشنواره‌های خارجی هست و قانونی و غیرقانونی در آن شرکت می‌کنیم، سیاه‌نمایی جایزه دارد و فیلم‌های اگزوتیک (عجیب و غریب) هم ساخته می‌شوند.

به گزارش ایرنا، همزمان با رونمایی از مستند کاپرا کجاست؟ به کارگردانی و تهیه‌کنندگی مهدی انصاری که محصول جدید مرکز مستند سوره است، نشست نقدوبررسی جایگاه امید در سینمای ایران و جهان به میزبانی میلاد دخانچی و با حضور مسعود فراستی منتقد سینما روز گذشته ۲۳ خردادماه در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.

میلاد دخانچی منتقد سینما در ابتدای این نشست تحلیلی بیان کرد: در این جلسه قرار است من با مسعود فراستی درباره نسبت سیاه‌نمایی و امید در سینمای ایران صحبت کنم.  

وی با اشاره به اینکه عمده استدلال مستند کاپرا کجاست؟ روی مفهوم سینما به مثابه آینه و تایید و رد این گزاره طراحی شده است، گفت: در حقیقت مهدی انصاری کارگردان اثر تلاش می‌کند این گزاره را به مشکل تبدیل و دراماتیزه کند و بگوید این ادعا تا چه حد درست است.

این منتقد سینما با بیان اینکه فیلم به صحبت‌های سینماگران مختلف کشور درباره سینما به مثابه آینه که موضع فیلمساز است، ارجاع داده می‌شود، گفت: موضع فیلمساز کم و بیش این است که فیلمساز با پنهان شدن پشت گزاره سینما به مثابه آینه یا انعکاس‌دهنده وضع موجود، تا چه میزان از مسئولیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود شانه خالی می‌کند.

کارکرد آینه هیچ زمان انعکاس نیست

دخانچی با طرح یک پرسش که اساسا آینه چیست و اگر بخواهیم به صورت فلسفی آن را تجزیه و تحلیل کنیم چه کارکردی دارد؟ اظهار کرد: آینه در وهله اول منعکس‌کننده و بازتابی از خود ماست اما ریزه‌کاری‌هایی دارد یعنی ما هیچ وقت جلوی آینه قرار نمی‌گیریم که خود را ببینیم بلکه روبه‌روی آن می‌ایستیم چراکه سودای بهتر شدن در سر داریم. بنابراین کارکرد آینه هیچ زمان انعکاس نیست بلکه ترغیب بهتر شدن را به مثابه کارکرد به همراه دارد.

وی تاکید کرد: در ادبیات روانکاوی، ما مرحله‌ای به نام مرحله آینه‌ای داریم که کودک خود را برای اولین بار در آینه می‌بیند و با خودِ متفاخر و آرمانیش همذات‌پنداری می‌کند. یک کارکرد دیگر آینه هم این است که ما را به خودمان آگاه می‌کند، پس بدون آینه خودآگاهی غیرممکن است. یعنی هرکجا آینه هست قرار است یک مشکل نفی شود و یک چیز بد از بین برود. از سوی دیگر هرکجا آینه وجود دارد، یک ضد قهرمان که مانع این مساله بشود که شخص متعالی‌اش باشد، حتی در تصور ما لازم است.

دخانچی با اشاره به اینکه اگر همه کارکردهای آینه به سینما نسبت داده شود، سینما به مثابه آینه می‌تواند عمل می‌کند، تصریح کرد: سینمایی سینماست که تولید خودآگاهی می‌کند، می‌تواند از ما نسخه آرمانی نشان بدهد، چند ساعتی ما را به غفلت بیندازد و در آن ضدقهرمان باشد که هر کجا ضد قهرمان است، در آن قهرمان نیز هست. پس سینما با در نظر گرفتن همه کارکردهای پیچیده آینه،‌ مثل آینه است.

سینمای امروز ما بسیار آینه اوضاع است

در ادامه این نشست تحلیلی مسعود فراستی با بیان اینکه معتقدست سینما و هنر ابدا آینه نیست، مطرح کرد: چنانچه هنر آینه هم باشد، آینه شخص هنرمند است. در شرایطی که هنر و هنرمندی در کار باشد. پس نهایتا آینه این است. از سوی دیگر به نظر من هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما آینه اجتماعش نیست‌ اما متاسفانه سینمای امروز ما بسیار آینه اوضاع است یعنی می‌خواهد وانمود کند آنقدر تعهد داشته است که اوضاع را منعکس کند در صورتی که اصلا تعهدی ندارد.

وی ادامه داد: از دیدگاه من به تعبیری این میزان رانت‌خواری در سینما آینه اوضاع و فیلمساز و این میزان بی‌ارتباطی با مخاطب و مسایل واقعی آن نمایانگر همین موضوع است. در سینمای جدی دنیا شما با دیدن فیلم، ریتم و فرم اثر متوجه می‌شوید که برای دهه ۷۰ و ۹۰ میلادی است در صورتی که از سینمای ما نمی‌توان به چنین مساله‌ای پی برد و تنها یک مقدار کهنگی فیلم ممکن است به مخاطب بگوید اثر برای دهه ۶۰ و فضای آپارتمان‌نشین شهر به او یادآوری کند یک کار برای دو سه دهه اخیر است. این سینما هیچ ارتباطی با مخاطبش ندارد و تنها شاید در سال یک یا دو فیلم ممکن است ارتباط جدی با مخاطب داشته باشد.

کار هنر برانگیختگی و تربیت حس است

این منتقد سینما با بیان اینکه سینما به جای نمایش خود آگاه، ناخود آگاه را نشان می‌دهد و هنر بازتاب ناخود آگاه صاحبش است، مطرح کرد: اگر قرار بود خودآگاه باشد، هنری خلق نمی‌شد یعنی یک فرد بدان چیزی که آگاه است، انگیزه ندارد آن را بسازد. هنر پیام نمی‌دهد بلکه حس‌های انسانی را برمی‌انگیزد. کاری که نه فلسفه می‌تواند بکند نه هیچ مدیوم دیگری؛ پس برانگیختگی و تربیت حس، اساسا کار هنر است.

فراستی در پاسخ به این پرسش که از جامعه مایوس می‌توان سینمای امیدبخش مطالبه کرد، اظهار کرد: اوضاع از این هم بدتر شود، می‌شود زنده ماند و وقتی می‌گویم می‌شود زنده ماند یعنی می‌توان کار فکری کرد و همچنان آدم بود و امید به جلو رفتن داشت. همچنین اگر فیلمساز به سوژه‌ای در هر جامعه‌ای رسیده باشد باید آن را عیان و بیان کند.

این منتقد سینما با بیان اینکه سینما مایوس نیست بلکه وقیح و معیوب است، تصریح کرد: این سینما به شما تهاجم می‌کند و اصلا دفاعی نیست در حالی که ویژگی مایوس بودن، دفاعی بودن است. در این شرایط ما اتفاقا فیلم‌هایی نیاز داریم که ما را به آدم بودن یادآوردی و نزدیک کند، به آدم بودن و اصول اخلاقی جدی توهین نکند و بتوان با مادر، پدر، همسر و... را دید و خجالت نکشید. «شادوران» نمونه‌ای از این فیلم‌هاست.

جامعه‌ای که مولد نیست نمی‌تواند روی سینمای امید کار کند

فراستی با طرح این پرسش که آیا می‌شود فیلم امیدوارانه ساخت؟ به صحبت‌های خود ادامه و تاکید کرد: نباید مایوس بود و در عین حال نمی‌گویم می‌شود امیدوار بود! فاصله این دو حالت کُنش‌مندی‌ست و کُنش‌مندی از تهیه‌کننده رانتی برنمی‌آید. از سوی دیگر باید کنشگر بود و درباره کار مولد و علیه دلالی و پول کثیف حرف زد. چراکه جامعه‌ای که مولد نیست نمی‌تواند روی سینمای امید کار کند. در این شرایط تولید از نظر صنعتی اساسا مونتاژ و از نظر فرهنگی غرب‌زده است پس تولید مادی و معنوی چندان صورت نمی‌گیرد.

وی ادامه داد: چیزی که اصلا در جامعه وجود ندارد، کار کُنش‌مند است و این اتفاق را نباید به صورت دستوری رقم زد. از سوی دیگر بدون شادابی نمی‌توان  در زندگی جلو رفت و این اتفاق ارتباط به هیچ حکومت و خوب و بد اوضاع ندارد بلکه این شادابی باید خودمولد باشد.

سیاه‌نمایی اگزوتیک بدتر از سیاه‌نمایی ادامه دارد

وی در جواب به این سوال که امکان این قضیه که بتوان از دوگانه امید و سیاه‌نمایی رها شد و این ادبیات به فراموشی سپرده شود، وجود دارد یا نه، اظهار کرد: من فکر می‌کنم تا زمانی که جشنواره‌های خارجی هست و قانونی و غیرقانونی در آن شرکت می‌کنیم، سیاه‌نمایی جایزه دارد و فیلم‌های اگزوتیک (عجیب و غریب) هم ساخته می‌شوند. یعنی اگزوتیزم خوراک آن‌هاست و این ویژه ما نیست. علاقه جشنواره‌های سینمایی اگزوتیک بودن فیلم است و اگر کسی این مساله را بفهمد راحت به سراغ ساخت این مدل آثار می‌رود. ما هم آثاری با موضوعات ملتهب و با این نگاه اگزوتیک می‌سازیم. پس با این طیف از مسئولان و دست پخت بیست سال اخیر سیاه‌نمایی اگزوتیک بدتر از سیاه‌نمایی ادامه دارد.

این منتقد سینما افزود: امیدی هم در کار نیست. یعنی اگر فیلمی یک ذره کُنش و امید داشته باشد نه می‌فروشد و نه جایزه می‌گیرد. از سوی دیگر نباید امید قلابی داد.

«موقعیت مهدی» یک دریغ ملی است‌

فراستی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به اینکه یکی از فیلم‌هایی که امسال به اکران پرده رسید و بسیار خوشحال کننده بود، «موقعیت مهدی» بود، مطرح کرد: البته نه به دلیل اینکه سوژه فیلم مهدی باکری بود بدین دلیل بود که قدم بسیار بلند در فیلم برداشته شده است. فیلمساز روشنفکر، رانت‌خوار و عامل حکومتی نیست بلکه صادق است و با شناخت از فضا اثری شریف تولید کرده است. موقعیت مهدی دریغ ملی و نه یک افسردگی است. هنر اگر هنر باشد باید یک «دریغ» در انسان ایجاد کند مانند موقعیت مهدی که بیننده با خود می‌گوید «چقدر جای باکری خالیه امروز» بعد بلافاصله تکرار می‌کند «چرا من مثل باکری نشم؟» این مساله امید، حس و حرکت و کنش ایجاد می‌کند.

وی با بیان اینکه دریغ، نوستالژی نیست، خاطرنشان کرد: تمام آثار داستایوفسکی دریغ است یعنی تحمل این همه رنج، آدم بودن و نه بازگشت به عقب و نوستالژی‌بازی. موقعیت مهدی که شعاری هم نیست به ما می‌گوید که یک شهید چه قدر در خانه و میدان جنگ یعنی دو موقعیت مختلف کُنش‌مند و انسان است. این دریغ وجه نوستالژیک را از بین می‌برد، در زمان حال آن را دوباره زنده و من نوعی را ردیف‌تر، سخت‌تر و کنش‌مندتر می‌کند و قوه تشخیص را رشد می‌دهد.

در پایان این نشست، مستند کاپرا کجاست؟ برای نخستین بار به نمایش درآمد.