روز بیستونهم بهمنماه سال ۹۸ که تمام شد، هرگز در تصورمان نبود قرار است همهچیز دچار تغییر شود. هرگز در تصورمان نبود که قرار است سبک و سیاق نه چندان دلچسب جدیدی از زندگی را تجربه کنیم.
سبک و سیاقی از زندگی که هم کشنده باشد و هم کشدار و هم به لطف بیهمتی مسئولین وقت، به درازای عمق یک سیاهچاله. که هم جانمان را ببلعد و هم جهانمان را.
مثل همیشه پس از ده روز پر هیاهو، همچنان مشغول مرور خاطرات مهمترین فستیوال هنری کشور و رد و بدل آخرین تیر و ترکشهای نقد و تحلیل بودیم که به عجیبترین تیر غیب دوران خود، دچار شدیم.
به قول اهالی همکار رسانه و البته به تِکرارِ یک تَکرارِ حالا دیگر نه چندان دلچسب برای آغاز، «خبر کوتاه بود»: کرونا آمد.
سیام بهمن بود که دولت وقت رسما رسیدن ویروس منحوس را به کشور تایید کرد و کمتر از نیمهی یک ماه، ابر سیاهیاش آسمان کشور را درنوردید و به تار و مار هموطنانمان در گوشه و کنار قد علم کرد.
خبر رسیدنش به سراسر ایران خیلی زود تیتر یک همه رسانهها شد و این تازه شروع بحران پاندمی در کشور ما بود، بحرانی تازه برای دوازدهمین دولتی که قرار بود تدبیر باشد و امید.
وعدههای نخنما شده، دوباره و دوباره از تریبونهای گوناگون شنیده میشد و یک ایران چشم به راه، تا شاید همراه و همگام با جهان درهای کشور ما هم به روی تزریق سلامت به جامعه باز شود و روند ایمنی و تامین امنیت جان مردم تسریع.
اما، حالا چون روزهای آخر بود برای دورهشان، نه طنین «دوباره ایرانی» بود و نه حتی تلاشی برای زدودن رنگِ کبودی از رخسار جامعه.
یک ایران چشم به راه اقداماتشان ماند که ماند، و هر روز داغی بر داغ یک ملت افزوده شد، یک روز از صحنهی هنر کسی پر کشید و یک روز از عرصه دانایی، یک روز ورزش رخت سیاه به تن کرد و روز دیگر از میان حلقه دوست، یک تن، کم.
حالا که بیش از دو سال از آن شمارِ بیشمار، میگذرد، در سیاهیِ تصویر سوگهای بیقرار و جام زهری که هر لحظه کام ایران را تلختر میکرد و جامه سیاه را بر تن جامعه، هر روز ردپای بیتدبیری جنابشان نمایانتر میشود.
آه ایران از آن، از دست دادنها، بر کوتاه قامتشان و کوتاهیهای پی در پیشان همچنان بلند است و حسرت پر کشیدن آنها که به آتش بیمسئولیتی ایشان سوختند و در سودای سوداگرانشان پر پر، همچنان بر قلبمان مانده است.
اما حالا که روزها پس هم میآیند و بیشتر میگذرد تا اکنون و اعداد، خبر از تک رقمی شدن و گاها صفر شدن آمار مرگ و میر کرونا پس از واکسیناسیون گسترده و سراسری را میدهد، هم شادیم و هم غمگین.
غمگین از روزهایی نه چندان دور که امیدی واهی بود به تدبیرشان، که غم از دست رفتگان را یادآور میشود و شادی بیش که به روزگار سفیدی شهرهای کشورمان یکی پس دیگری میرسیم و رخت سیاه کووید رفته رفته از تن جامعه به در میآید.
حالا شاید اندک اندک بتوان به امید واقعی امید بست و به تجربه دوباره روال معمول زندگی پس از پشت سر گذاشتن دوران سخت و طاقتفرسای کرونا امیدوار بود و شاکر، که دوباره ایران به فضل الهی به هدیه امید و سلامت مزین شود.
و امیدوار بمانیم به شرط حیات، که بهمن ۱۴۰۱، خاطرهی چهلویکمین جشنواره فیلم فجر را به همان روزهای دوره سیوهشتم پیوند بزنیم و کوک بگیریم ناکوکِ کووید زمان را، که بیتردید، تاریخ خود تلاش آنها که برای مقابله با بحران، شجاعانه پا به عرصه عمل گذاشتند را در حافظه ثبت خواهد کرد و عملکرد آن دستهی دیگر را هم…