تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۰

تهران- ایرنا- یک ایران چشم به راه اقدامات‌شان ماند که ماند، و هر روز داغی بر داغ یک ملت افزوده شد، یک روز از صحنه‌ی هنر کسی پر کشید و یک روز از عرصه دانایی، یک روز ورزش رخت سیاه به تن کرد و روز دیگر از میان حلقه دوست، یک تن، کم.

روز بیست‌ونهم بهمن‌ماه سال ۹۸ که تمام شد، هرگز در تصورمان نبود قرار است همه‌چیز دچار تغییر شود. هرگز در تصورمان نبود که قرار است سبک و سیاق نه چندان دلچسب جدیدی از زندگی را تجربه کنیم. 

سبک و سیاقی از زندگی که هم کشنده باشد و هم کشدار و هم به لطف بی‌همتی مسئولین وقت، به درازای عمق یک سیاه‌چاله. که هم جان‌مان را ببلعد و هم جهان‌مان را.

مثل همیشه پس از ده روز پر هیاهو، همچنان مشغول مرور خاطرات مهمترین فستیوال هنری کشور و رد و بدل آخرین تیر و ترکش‌های نقد و تحلیل بودیم که به عجیب‌ترین تیر غیب دوران خود، دچار شدیم.

به قول اهالی همکار رسانه و البته به تِکرارِ یک تَکرارِ حالا دیگر نه چندان دلچسب برای آغاز، «خبر کوتاه بود»: کرونا آمد. 

سی‌ام بهمن بود که دولت وقت رسما رسیدن ویروس منحوس را به کشور تایید کرد و کمتر از نیمه‌ی یک ماه، ابر سیاهی‌اش آسمان کشور را درنوردید و به تار و مار هموطنان‌مان در گوشه و کنار قد علم کرد.

خبر رسیدنش به سراسر ایران خیلی زود تیتر یک همه رسانه‌ها شد و این تازه شروع بحران پاندمی در کشور ما بود، بحرانی تازه برای دوازدهمین دولتی که قرار بود تدبیر باشد و امید. 

وعده‌های نخ‌نما شده،‌ دوباره و دوباره از تریبون‌های گوناگون شنیده‌ می‌شد و یک ایران چشم به راه، تا شاید همراه و همگام با جهان درهای کشور ما هم به روی تزریق سلامت به جامعه باز شود و روند ایمنی و تامین امنیت جان مردم تسریع.  

اما، حالا چون روزهای آخر بود برای دوره‌شان، نه طنین «دوباره ایرانی» بود و نه حتی تلاشی برای زدودن رنگِ کبودی از رخسار جامعه.

یک ایران چشم به راه اقدامات‌شان ماند که ماند، و هر روز داغی بر داغ یک ملت افزوده شد، یک روز از صحنه‌ی هنر کسی پر کشید و یک روز از عرصه دانایی، یک روز ورزش رخت سیاه به تن کرد و روز دیگر از میان حلقه دوست، یک تن، کم.

حالا که بیش از دو سال از آن شمارِ بی‌شمار، می‌گذرد، در سیاهیِ تصویر سوگ‌های بی‌قرار و جام زهری که هر لحظه کام ایران را تلخ‌تر می‌کرد و جامه سیاه را بر تن جامعه، هر روز ردپای بی‌تدبیری جنابشان نمایان‌تر می‌شود.

آه ایران از آن، از دست دادن‌ها، بر کوتاه قامت‌شان و کوتاهی‌های پی در پی‌شان همچنان بلند است و حسرت پر کشیدن آنها که به آتش بی‌مسئولیتی‌ ایشان سوختند و در سودای سوداگرانشان پر پر، همچنان بر قلبمان مانده است. 

اما حالا که روزها پس هم می‌آیند و بیشتر می‌گذرد تا اکنون و اعداد، خبر از تک رقمی شدن و گاها صفر شدن آمار مرگ و میر کرونا پس از واکسیناسیون گسترده و سراسری را می‌دهد، هم شادیم و هم غمگین.

غمگین از روزهایی نه چندان دور که امیدی واهی بود به تدبیرشان، که غم از دست رفتگان را یادآور می‌شود و شادی بیش که به روزگار سفیدی شهرهای کشورمان یکی پس دیگری می‌رسیم و رخت سیاه کووید رفته رفته از تن جامعه به در می‌آید.

حالا شاید اندک اندک بتوان به امید واقعی امید بست و به تجربه دوباره روال معمول زندگی پس از پشت سر گذاشتن دوران سخت و طاقت‌فرسای کرونا امیدوار بود و شاکر، که دوباره ایران به فضل الهی به هدیه امید و سلامت مزین شود.

و امیدوار بمانیم به شرط حیات، که بهمن ۱۴۰۱، خاطره‌ی چهل‌ویکمین جشنواره فیلم فجر را به همان روزهای دوره سی‌وهشتم پیوند بزنیم و کوک بگیریم ناکوکِ کووید زمان را، که بی‌تردید، تاریخ خود تلاش آنها که برای مقابله با بحران، شجاعانه پا به عرصه عمل گذاشتند را در حافظه ثبت خواهد کرد و عملکرد آن دسته‌ی دیگر را هم…