تهران- ایرنا- ۹۷ سال پیش در ظهر دوازدهم تیر ۱۲۹۷ شاعر جوانی روی تخت‌های بیمارستان شهربانی طهران جان داد تا گواه دیگری باشد بر ضرب‌المثل «زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد».

سیدمحمدرضا کردستانی متخلص به میرزاده عشقی از شعرای عصر مشروطه است که به گواه تاریخ قلم بسیار تندی داشت و در نهایت نیز همین قلم باعث شد تا دشمنانش در خانه‌اش او را ترور کنند.

عشقی علاوه بر شعر در زمینه روزنامه‌نگاری و نمایشنامه‌نویسی نیز مهارت ویژه‌ای داشت و صاحب امتیاز چند نشریه مهم عصر مشروطه و نویسنده چندین نمایش‌نامه خوب آن دوران بود اما با وجود این، دوران زندگی او یکی از بدترین ادوار تاریخ معاصر ایران است. دوره‌ای که بلایای طبیعی و غیرطبیعی بر کشور ایران مستولی گردید؛ بیماری‌های واگیردار، قحطی و گرانی، جنگ جهانی، هرج و مرج و استبداد داخلی، اشغال ایران توسط دول خارجی و ... .

با توجه به روحیه‌ میرزاده عشقی این بلایا در مکتوبات او تجلی داشت و بارها در اشعار و روزنامه‌هایش علیه این وضع موجود نوشت. به‌ طور کلی در اشعار عشقی که عموما سیاسی بودند، دو موضوع جایگاه ویژه‌ای دارد: ۱- اوضاع بد ایران در آن دوران و انتقاد به مسئولان حکومت ۲- تنفر شدید او به مداخلات دول خارجی در امور داخلی ایران. 

با توجه به همین ویژگی‌ها بود که در طول زندگی سی‌ ساله‌اش بارها از طرف جریانات روسوفیل‎ و انگلوفیل و سایر فیل‌های دیگر مورد حمله قرار می‌گرفت اما آن حملات او را از عقیده‌اش عقب نراند. او با تمام انتقاداتی که به اشخاص و سران حکومت مانند احمدشاه، رضاخان سردارسپه، مشیرالدوله، موتمن‌الملک و دیگر افراد داشت و با قلم تیزش به آنان می‌تاخت، همواره در راستای اصلاح این وضع توسط مردم ایران بود و منطقه ممنوعه‌ی او در فعالیت‌های سیاسی‌ همکاری با دول خارجی بود. 

وی در شعر معروف به «در صفحه غرب» نتیجه دخالت دول اجنبی در ایران را چنین توصیف می‌کند: «فقط پس، هوس، دونی و گمرهی/ بماند بر ایرانیان تهی!» 

میرزاده عشقی در تعریف اجنبی نیز فرقی بین کشورهای شرق و غرب قائل نمی‌شود: «گر ایران زمین است این مرز و بوم/ز چه دست روس و پروسند عموم» اما در آن دوران اسفناک ایران، اشخاصی بودند که بر خلاف عشقی، راه نجات را در تحویل امور مملکت به روس و انگلیس می‌دانستند و خود را نوکران و چاکران دربار بریتانیا و روسیه تزاری می‌خواندند.

کار میرزاده عشقی و همردیفان او زمانی با ارزش‌تر می‌شود که فعالیت برخی از جریانات سیاسی امروز را رصد کنیم؛ امروزه با وجود بهبود اوضاع نسبت به عهد قجری، جریاناتی در داخل و خارج ایران، وضع بد سیاسی و اقتصادی در ایران را توجیهی برای همکاری خود با دشمنان دیرینه ایران دانسته و از این طریق در تلاشند تا دخالت و حمله دولت خارجی به ایران را راه سعادت ایرانیان بدانند؛ اتفاقی که در تاریخ معاصر ایران چندباری رخ داد اما نه تنها سعادت ایرانیان را به همراه نداشت بلکه باعث نگون‌بختی و تعویق پیشرفت ایران و ایرانی شد.

برای مثال می‌توان به اوایل دهه بیست شمسی بنگریم که با اشغال متفقین، مردم از یوغ دیکتاتوری رضاشاه آزاد شدند اما این آزادی از چاله درآمدن و به چاه افتادن بود. در دوران رضاخان دیکتاتوری و خفقان بر کشور حاکم بود و در دوران حضور متفقین گرانی، قحطی، تجزیه طلبی نیز به دیکتاتوری و خفقان اضافه شد! به‌ طوری که پس از مدت کوتاهی بعد از شهریور ۱۳۲۰ مردم دلتنگ دوران رضاشاه شده بودند!

در مورد دخالت دول اجنبی در امور کشور هم می‌توان به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اشاره کرد که نه تنها باعث آزادی و پیشرفت مردم نشد بلکه ۲۵ سال دیکتاتوری و خفقان را با خود به همراه آورد. شواهد تاریخ جهان نیز حکایت از آن دارد که اصلاح وضع بد کشور و استبداد داخلی به مراتب کم‌هزینه‌تر از اشغال کشور توسط دولت خارجی است. 

میرزاده عشقی ۱۲  تیر ۱۳۰۳ و به دستور رئیس شهربانی کابینه رضاخان ترور شد و پس از تشییع جنازه‌ای با شکوه، در گوشه‌ای از قبرستان ابن بابویه آرام گرفت. بدون شک راه رفته، عقیده‌ میرزاده عشقی و اعتقادش به وطن و وطن‌دوستی او می‌تواند الگوی مناسبی برای مردمانی باشد که امروزه اندیشه اصلاح کشور را در سر دارند. همو که حتی نگاه به نوشته‌های سنگ قبرش یاد وطن و وطن‌دوستی را در انسان زنده می‌کند؛ آنجا که شعری از خودش با خطی زیبا روی سنگ سفید مزارش خودنمایی می‌کند: «خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم/ خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟ / آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم/ برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم/ معشوق «عشقی» ای وطن، ای عشق پاک!/ ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم»