این اقتصاد و ارزشآفرینی، حتی به شکل ظاهرا متوازن، نهایت عدالت اجتماعی نیست؛ بلکه در صورتی پذیرفته میشود که نوع خاصی از زندگی و روابط اجتماعی را تولید یا پشتیبانی و تقویت کند. در غیر این صورت، موتور اقتصادی، انسجام اجتماعی و معنای زندگی حقیقی را تضعیف یا نابود میسازد. به عبارت بهتر، قرار است عدالت اجتماعی، ما را با یک زندگی پر معنا و متفاوت مواجه کند؛ نه اینکه فقط به رفاه و مادیات زندگی بپردازد.
از اساس، تحقق یک نظام معیشت متوازن جز از دل نوع خاصی از روابط و پیوندهای اجتماعی به دست نمیآید. به عبارت سادهتر، از در هر زیستنی، معیشت متوازن به دست نمیآید. از یک سبک زندگی فردگرایانه نمیتوان انتظار چیزی بیش از سرمایهسالاری یا دیکتاتوری داشت؛ پس اقتصاد باید در خدمت تقویت پیوندهای اجتماعی سالم قرار گیرد و این اقتصاد، خود زائیده نوع خاصی از زندگی است.
انحصار یا عمومی شدن تولید؟
مبتنی بر آنچه بیان شد، تولید دانشبنیان و اشتغالآفرین نیز لازم است در خدمت تقویت پیوندهای اجتماعی قرار گیرد. نخستین مساله آن است که ارزشآفرینی این نوع اقتصاد، باید ابتدا در مسیرهای توزیعی و سپس بازتوزیعی، به گردش ارزش و ثروت بین جامعه منجر شود تا معیشت متوازن برای کل جامعه محقق شود.
پس، انحصارگرایی دانشبنیانی، خلاف عدالت اجتماعی خواهد بود. همانگونه که توزیع اولیه ابزارها و نهادههای تولید، نقطه شروع تحقق عدالت در عرصه اقتصاد است، توزیع عادلانه فرصتها و قابلیتسازی برای تحرک و نقشآفرینی در اقتصاد دانشبنیان نیز برای همگان ضروری است.
تا زمانی که تولید عمومی نشود، منافعش به صورت متوازن توزیع نخواهد شد
تا زمانی که تولید عمومی نشود، منافعش به صورت متوازن توزیع نخواهد شد. در این بیعدالتی، مهارتهای اشتغال نیز طبقهبندی شده و عموم باید با کسب مهارتهای ساده یا تخصصی از پیش تعریف شده، سربازان کسانی باشند که مهارتهای آیندهسازی و رهبری دیگران را کسب میکنند. نهاد آموزش نیز توسط طبقه دانشی مسلط، به تسخیر در میآید و نیروی دانشمندان سلطهگر و انحصارطلب را تربیت میکند.
دانش بنیان به سوی عدالت یا علیه عدالت
مساله دوم آن است که توقف در ساختار مشاغل کنونی، همچنان به تثبیت بخشی از فاصله طبقاتی کمک میکند. از این رو، نوآوری و اشتغالآفرینی، دریچههایی به سوی تغییر در ساختار اشتغال ایجاد میکند و خود میتواند مسیری برای گردش فرصتهای ارزشآفرینی اقتصادی و شکستن تداول ثروتها و انحصارها خواهد بود.
پس نوآوری و به دنبال آن، خلق مشاغل جدید، ضرورتی برای عدالت اجتماعی است اما باید همین نوآوری نیز در قاعده عدالت قرار گیرد زیرا هر نوآوری نیز لزوما به عدالت منجر نمیشود و باید اقتضائات عدالتش تامین شود. چنانکه میبینیم چگونه سلطه هایپرمارکتها، زنجیرهایها، مالها و ...، به اسم نوآوری، کسبوکارهای خرد و به دنبالش، بافت اجتماعی را زیر چرخهای خود له میکنند.
وقتی جریان دانش و نوآوری از سلطه سرمایهداری، «آموزش به شرط پول» و «هر چه پول دهی، آش میخوری» خارج شود، آنگاه در تولید دانش بنیان، امکان تحرک طبقاتی، درآمدی و اقتصادی فراهم میشود. پس عدالت آموزشی و حکمرانی عادلانه جریان دانش، زیرساخت تولید دانشبنیان و اشتغالآفرین است.
وقتی جریان دانش و نوآوری از سلطه سرمایهداری، «آموزش به شرط پول» و «هر چه پول دهی، آش میخوری» خارج شود، آنگاه در تولید دانش بنیان، امکان تحرک طبقاتی، درآمدی و اقتصادی فراهم میشودمساله معنای زندگی
مساله سوم آن است که این تولید دانشبنیان و اشتغالآفرین، چه نوع زندگی را خلق میکند یا باید خلق کند؟ کدام اثرگذاریهای اجتماعی این تولید، عادلانه و کدام ضد عدالت است؟ اگر این تولید، به تقویت فردگرایی و اخلاق پروتستانتیسم(اعتراض و مخالفت سرسخت) برسد، مخل اجتماع محوری عدالت اجتماعی خواهد بود.
این فرهنگ، به جای تقویت تعاون، فاصلهها و منیتها و دلبخواهی خواستنها را تقویت میکند و سبک زندگی اتمیستیک را توسعه میدهد. پس زمینه حرکت به سمت سرمایهداری را بیشتر فراهم میکند اما اگر ارزشآفرینی را از مسیر تعاون، همکاری، ارزشآفرینی در عرصه نیازمندیهای عمومی (نه لوکسآفرینی یا رفع نیاز طبقات اقتصادی مرفه) و امثال آن مصروف کند، محصول این تولید، تقویت انسجام اجتماعی، کاهش فاصله طبقاتی، جریان یافتن برکات نوآوری در زندگی عامه مردم، تقویت رفاه عمومی، فعال شدن مشارکتهای اجتماعی و سیاسی و ... خواهد بود.
هم شیوه تحقق تولید مهم است و هم نتیجه تولید. اینکه تولید عمومی باشد و منافع، در همکاری تعبیه شوند، ما را به عدالت نزدیکتر می کند. همچنین اینکه چه چیزی تولید میشود و محصول تولید شده، چه دخالتی در زندگی انسان ایجاد میکند، وجهی دیگر از عدالت است. علم و دانش میتوانند در خدمت زنگی مست یا مصلحان عاقل قرار گیرند.
هر یک بهگونهای علم را به خدمت گرفته و آن را توسعه میدهند که با مسیر دیگری در تعارض است. پس مهم است بدانیم که ما به دنبال کدام گونه از زندگی هستیم تا بدانیم، کدام تولید، خلق ارزش و سپس گردش ارزش، برایمان ضروری و کدام مضر است.
* پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق