«هزاردستان» از آن دست کارهای فاخری است که پیشمقدمهای شده تا این دست آثار براحتی جرأت ساخت نداشته باشند. روزگاری وقتی ملودی زیبای استاد مرتضی حنانه از تلویزیون پخش میشد، تماشاگران به تماشای مجموعه فاخر «هزاردستان» علی حاتمی مینشستند تا بخشی از تاریخ ایران را در قابها و دیالوگهای شاعرانه ببینند و بشنوند. اثری ماندگار که هنوز کارکترهای معروفش در جامعه حضور دارند و نماد همان تصویری هستند که حاتمی از آنان ساخته بود.
از آن سبک و سیاق «هزاردستان»، امروز به «جیران» حسن فتحی رسیدهایم که خیلی هم نباید آن را در قامت یک سریال تاریخی دید؛ حتی نشانی از آثار قبلی حسن فتحی باسابقه قابلتوجهاش در ساخت مجموعههایی چون «شهرزاد» ، «شب دهم» و «مدار صفر درجه» را ندارد.
انگار تمامقد از برخی آثار شبکههای فارسیزبان خاص کپیبرداری شده است. ساخت فیلم و سریال تاریخی و پرداخت به موضوعات تاریخ اجتماعی برای هر ملتی، نهتنها فقط یک اثر هنری بلکه یک ضرورت فرهنگی است تا یک جامعه با گذشته و تاریخ خود آشنا شود و صد البته ورود به این وادی، دین بزرگ سازنده برای مخاطب است. پس وقتی روایت تاریخی انجام میدهیم، باید تمام نکات از داستان تا طراحی و شخصیتپردازیها رعایت شود بلکه از این رهگذر مخاطب، تاریخ را چون آینهای بنگرد.
«جیران» اثری در ژانر تاریخی با دستمایه قرار دادن شخصیت «خدیجه تجریشی» ملقب به جیران خاتون از زنان حرمسرای ناصرالدین شاه و سوگلی وی، به روایت بخشی از تاریخ پر رمز و راز قاجار پرداخته که متاسفانه نهتنها استانداردهای لازم در یک اثر تاریخی را ندارد بلکه میتوان آن را یک مجموعه بیکیفیت نیز قلمداد کرد. این ضعف را در بازی ضعیف بازیگران تا طراحی لباس و صحنه و گریمهای تاملبرانگیز و حتی دیالوگهای ناپخته میشود به نظاره نشست.
اینها متأسفانه نشان از این دارد که حسن فتحی بر خلاف کارهای قبلترش، در این اثر کم فروغ ظاهر شده است. اینکه دوران قاجار از ضعیفترین دوران حکومتی در تاریخ ایران زمین است را همه میدانیم اما اینکه در جیران تمشیت امور کشور بیش از آنکه در یک ساختار سیاسی (هرچند ضعیف) باشد به دست خواجگان، رجالهها و لکاتههاست و تنها دغدغه شاه کشور، عشق جیران است و بس، را میتوان بیانصافی به تاریخ دانست که تنها با هدف دلبری از مخاطب پرداخته شده است.
در دیالوگهای «جیران» نیز نه تنها قوت و مهارت نویسنده را نمیبینم بلکه بازیگران در بیان دیالوگها بین دو زبان در دو بازه تاریخی قدیم و حال سردرگم هستند و جالب اینکه بعضاً اصطلاحاتی به کار میرود که کاملاً با تاریخ گنگ و بیربط است. شاید اوج ضعف دیالوگها را در آنجا بتوان دید که نوچه شازده بصیر، سخن یکی از مداحان معروف امروز را خطاب به وی بیان میکند!
بازیگری سریال نیز گرفتار همین سطحینگری است. انتخاب بازیگر خوبی مثل بهرام رادان مناسب شخصیت ناصرالدین میرزای قاجار نیست. فقط کافیست مخاطب، آن را با کارکتر ناصرالدینشاه در فیلم کمالالملک مقایسه کند تا عیار کار بدستش آید. پریناز ایزدیار نتوانسته از قابلیتهای بازیگریاش استفاده کند و هکذا سایر بازیگران که البته این ضعفها متوجه کارگردان و بازیگردان است.
فتحی البته تلاش داشته با ایجاد مثلث عشقی (همان کاری که در شهرزاد انجام داد و از قضا موفق نیز بود) و یا گریزهای تاریخی به موضوعاتی چون قتل امیرکبیر، شخصیت مهدعلیا، آقاخان نوری و... و با تزریق خردهداستانهای دیگر، ضعفهای مشهود اثر را کم رنگ کند که البته سعی او نافرجام است.
باید پذیرفت که این مجموعه حتی حال و هوای تاریخی نیز ندارد که این مساله ورای ضعف در دیالوگها و گریمها، به طراحی صحنهها و لوکیشنها بازمیگردد؛ یعنی جایی که کارگردان خواسته است طهران آن روز را تنها با چهار دیوار کاهگلی و نیمه مخروبه به تصویر بکشد. جیران برخلاف انتظار اثری ضعیف و فاقد استانداردهای لازم و شاید نمره منفی در کارنامه فتحی و پلتفرمهای شبکه نمایش خانگی است و نباید هم آن را نمونه موفق آثار تاریخی که اتفاقاً بسیار ضروری و مهم است، دانست.