سرفههای مکرر اکبر، رویا را به شدت نگران کرده بود به همین دلیل دکتر سریع با دوست صمیمی خود دکتر شیخ الاسلامی یکی از متخصصان بیمارهای داخلی تماس گرفت و موضوع را برایش شرح داد. پزشکان تصمیم گرفتند او را در بیمارستان بستری و قرنطینه کنند، دکتر شیخ الاسلامی به صورت شبانه روزی شرایط اکبر را کنترل و داروهای مورد نیاز را برای وی تجویز میکرد، درمان به خوبی پیش میرفت، اما سه روز بعد ناگهان حال وی وخیم شد و تلاش ۱۰ روزه کادر درمان به نتیجه نرسید و وی یک مردادماه ۱۳۹۹ به درجه رفیع شهادت نائل شد.
همزمان با شیوع ویروس کرونا که بیمارستانها پر از بیمار شد و ترس بر جان مردم افتاد، کادر درمان جانانه در خط مقدم مقابله با این ویروس ایستادند، آنها میتوانستند میدان را خالی کنند و در خانه بمانند تا جانشان در امان باشد، اما با شجاعت ایستادند تا به هموطنان خود خدمت کنند. علی اکبر، رویا و محمد که همگی اعضای یک خانواده هستند هم از این قضیه مستثنی نبودند؛ اکبر در بیمارستان به مداوای بیماران مشغول بود و حتی ساعتهای بیشتری را در آنجا میگذراند. رویا در درمانگاه میان ازدحام بیماران پشت میزش مینشست و به درمان میپرداخت و محمد هم به عنوان اینترن، در بیمارستانها مختلف مشغول به کار بود.
دکتر محمد تنها فرزند ۲۶ ساله شهید علی اکبر آقاباباییپور به خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا گفت: اوایل شیوع بیماری کووید ۱۹ که واکسن و درمان ثابت شدهای برای این ویروس وجود نداشت، ترس و دلهره وجود همه افراد را فرا گرفته بود و افراد سعی می کردند خانواده خود را از ابتلا به ویروس کرونا مصون نگه دارند؛ پدر من هم که در بخش اورژانس به بیماران خدمات ارائه می داد حدود یکماه پس از شیوع این ویروس ارتباط خیلی کمی با ما داشت؛ شب ها در بیمارستان می ماند و لحظه ای خدمت رسانی و ویزیت بیماری را به تاخیر نینداخت.
وی افزود: پدر بعد از ابتلا به کرونا زمانی که در بیمارستان بستری و از عواقب این ویروس آگاه بود و حالش هر روز بدتر می شد، روحیه خیلی خوبی داشت و به نظر نمی رسید لحظه ای به عدم بهبودی فکر کند و اجازه نمی داد ما لحظه ای ناراحت و ناامید شویم.
فرزند شهید آقابابائی توضیح داد: زمانی که پدر در قید حیات بود ارتباط عاطفی با بیماران به خصوص خانواده آنها داشت حتی شماره تلفن همراه خود را در اختیار آنها قرار می داد تا اگر نیاز به کمک یا سوالی داشتند با او تماس بگیرند، پس از اینکه خبر شهادت پدر در رسانهها و شبکههای مجازی منتشر شد از نظرات در زیر اخبار و تماس خانواده بیماران با تلفن همراه او متوجه شدیم درصد زیادی از بیماران از پدر رضایت دارند و ابراز ناراحتی آنها از این اتفاق باعث دلگرمی ما میشد.
محمد با بیان اینکه در مدتی که پدر در بیمارستان بستری بود من بالای سر او بودم، افزود: پس از فوت پدر تست پی سی آر بنده مثبت شد.
وی خاطرنشان کرد: برای جلوگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا پیکر پدرم را با تعداد نفرات محدود بدون برگزاری مراسم تشییع کردیم. او بهترین راهنمای من بود و از دست دادنش برای من بسیار سخت بود، دلم می خواست نتیجه زحمات و تلاش هایی که برای من کشیده بود را ببیند.
ویژگی های اخلاقی علی اکبر
فرزند شهید آقاباباییپور در خصوص ویژگیهای اخلاقی پدرش گفت: همزمان با شیوع ویروس کرونا در کشور دوره کارورزی پزشکی من نیز آغاز شد، دانشجویان تصور می کردند این ویروس سریع رخت برمی بندد و آنها با یک ترم مرخصی می توانند با مصونیت کامل دوره دانشجویی را به اتمام برساند این موضوع را با پدر در میان گذاشتم او با بنده مخالفت کرد و به من آموخت در مواقع بحرانی آدم باید بداند چه مسیری را انتخاب کند و با کمک به بیماران از آلام آنها بکاهد.
محمد با بیان اینکه به سخنان پدرم گوش فرا دادم و در بیمارستانهای مختلف مشغول به کار شدم، خاطرنشان کرد: خانواده حساب ویژه از لحاظ علمی و شخصیتی بر پدر داشتند او تکیه گاه اعضای خانواده و اکثر فامیل بود و فقدانش بسیار حس می شود و همچنان داغ تازه است.
وی ادامه داد: پدر بسیار خوش فکر و بهترین گزینه برای مشورت کردن بود وی برای هر مشکلی ایده و راه حل های خوبی ارائه می داد و همیشه بهترین حامی برای ما بود.
مدارج علمی شهید آقابابائیپور
فرزند این شهید مدافع سلامت بیان کرد: دکتر علی اکبر آقاباباییپور ۱۶ بهمن ۱۳۴۰ در شهر تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران سپری و در سال ۱۳۶۵ به عنوان دانشجوی رشته پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی پذیرفته شد، پس از فارغ التحصیل شدن در سال ۱۳۷۲ به علت علاقه زیاد به خدمت گذاری به هموطنان محروم جامعه برای گذراندن دوره طرح پزشکی عمومی راهی استان سیستان و بلوچستان شهرستان نیک شهر بخش قصرقند شد و در مدت زمان کوتاهی به دلیل خدمت خالصانه و تلاشهای بی وقفه و ارتقای سطح سلامت مردمان آن منطقه به ریاست بیمارستان نیک شهر منصوب شد.
محمد افزود: وی پس از قبولی در آزمون پذیرش دستیار تخصصی در سال ۱۳۷۹ به عنوان دستیار تخصصی اطفال وارد دانشگاه علوم پزشکی سمنان و پس از گذراندن دوره چهار ساله دستیاری، در سازمان بهزیستی شهرستان کرج مشغول خدمت به کودکان بیسرپرست شد و از سال ۱۳۹۴ به عنوان پزشک مقیم در بیمارستان قائم کرج مشغول فعالیت گردید.
دکتر آقابابایی پور در طی دوران طبابت به عنوان متخصص اطفال، همواره در صدد ارتقای سطح بهداشت و سلامت کودکان شهرستان کرج بود و در راستای نیل به این هدف، همچون مشاوری دلسوز به صورت شبانه روزی در دسترس خانوادههای این کودکان قرار داشت و از هیچ تلاشی در این زمینه فروگذار نبود. پس از پیدایش بیماری کووید ۱۹ و همه گیری آن نیز با عزم و جدیتی مثال زدنی به درمان بیماران پرداخت و سرانجام در ۲۲ تیر ۱۳۹۹ به علت ابتلاء به بیماری کووید ۱۹ در بیمارستان محل خدمتش بستری شد. علی رغم تلاش همکاران برای بهبود وی اول مرداد ۱۳۹۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پرواز تا بهشت
کتاب پرواز تا بهشت روایت روزهای این سرزمین از شهریور ۱۳۲۵ تا روزهای انقلاب، جنگ و شیوع ویروس کرونا است، لحظههایی که دکتر آقاباباییپور و خانواده وی همراه مردم ایران بودند.
این کتاب به قلم سهیلا آقابابایی پور خواهرزاده این شهید بزرگوار به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده است علاقه مندان به کتاب می توانند با مطالعه این کتاب با زندگی و ویژگیهای اخلاقی شهید دکتر آقاباباییپور آشنا شوند شاید در این کتاب نکته ای باشد که در مسیر زندگی به آنها یاری رساند.
بخشی از کتاب پرواز تا بهشت روایت «روزهای زمستان حادثه خیز سال ۱۳۹۸ روزهایی است که شوک ورود و گسترش بیماری کرونا یا همان کووید ۱۹، زندگی مردم را هر لحظه سختتر کرد؛ روزهایی که انتشار افسار گسیخته این بیماری در کمترین زمان باعث شد تا زندگی مردم در تمامی ابعاد تحت تأثیر آن قرار بگیرد.
در این میان علاوه بر تأثیرات منفی کرونا بر کسب و کار مردم، نبود دارو و بالا رفتن آمار مرگ و میرهای ناشی از این بیماری باعث نگرانی و ایجاد جو روانی نامطلوب در بین خانوادهها شد، کادر درمان، فشار روحی زیادی را تحمل میکردند ازدحام بیماران سرپایی و وخامت حال بیماران بستری، آنها را مجبور میکرد اگر چه از نظر جسمی خسته و ناتوان شده بودند، اما باز هم به یاری بیماران بشتابند. ماسک و لباس مخصوصی که به تن داشتند کار را برایشان سختتر میکرد، اما چارهای نبود. بیماران بستری، به کمک دستگاه اکسیژن میتوانستند کمی نفس بکشند. ریههایشان به شدت درگیر این ویروس شده بود. عدهای دوام میآوردند و عدهای هم در میان بهت و حیرت اطرافیان، جانشان را از دست میدادند.
مرگ بیماران، پرستاران و پزشکان را تا ساعتها در غم و اندوه فرو میبرد، اما تلختر از هر چیزی، از دست دادن یکی از همکارانشان بود. وقتی پزشک یا پرستاری خودش درگیر این ویروس میشد حسی تلخ و ناامید کننده بر وجود تک تکشان چنگ میزد و با تمام وجود آرزو میکردند که زنده بماند. بعضیها میماندند و بعضیها میرفتند. دوری از خانواده برای کادر درمان بسیار سخت بود. پدر و مادرها دور از فرزندانشان بودند و فرزندان دور از پدر و مادر. تنها میتوانستند با تماس تلفنی صدای یکدیگر را بشنوند و بعد از پایان یافتن مکالمه بغضها میشکست و اشکها جاری میشد...»