حماسه عاشورای حسینی در ادبیات فارسی جایگاه ویژهای دارد، آثار منثور و منظوم متعددی در خصوص این حماسه آفریده شده است و به خصوص در یک قرن اخیر اندیشمندان بسیاری در جهان اسلام و حتی غیرمسلمانان در خصوص قیام امام حسین علیه السلام دست به تحقیق و تالیف زده اند و در ادبیات منظوم فارسی نیز جریانی از شعر با عنوان شعر عاشورایی با الهام گیری از حماسه کربلا شکل گرفته است، بدون شک یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ اسلام بعد از رحلت پیامبر، حماسه عاشورای حسینی است.
بازتاب حماسه عاشورا در ادبیات فارسی به خصوص در شعر فارسی دو رویکرد کاملا متفاوت را تجربه کرده است، یک رویکرد شرح مظالمی است که بر امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان گذشته و نمایش مظلومیت امام در قالب کلید واژگانی مانند تنها ماندن امام در کربلا و پیمان شکنی دعوت کنندگان، بستن آب برروی امام و یارانش، شهادت فرزندان امام با لب تشنه ، به اسارت بردن اهل بیت امام و از همه مهمتر به شهادت رساندن حضرت عباس و امام حسین علیه السلام به گونه ای که قلم از بیان آن عاجز است، در این رویکرد کمتر روح حماسی این حرکت عظیم را می توان مشاهده کرد.
رویکرد دوم رویکردی است که نگاهی حماسی به واقعه کربلا و حرکت امام حسین علیه السلام دارد، در این نگاه ویژگی هایی که بیشتر برجسته شده است، آزادگی، شجاعت و جنگاوری امام و یارانش با وجود قلت سپاه در مقابل دشمن، اثر گذشت امام بر توبه افرادی مانند حّر، احیاگری در دین پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر ، گذشتن از همه چیز در راه جلب رضایت خداوند، امتناع از بیعت با حکومت ظلم و به طور خلاصه آنچه که خلاصه آن در کلام حضرت زینب در شام بیان شد: «ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم...». من جز زیبایی ندیدم، آنها افرادی بودند که خدای متعال شهادت را برایشان نوشته بود و در این جایگاه قرار گرفتند.
نتیجه نگاه نخست به رویدادی مانند عاشورا انفعال و سوگواری صرف بر مصیبتی است که بر اباعبدالله علیه السلام و یارانش گذشته و نتیجه نگاه دوم تحرک و الهام گیری از این رویداد در مسیر دینداری و مبارزه با ظلم است و این نگاه است که حسین را ثارالله می خواند و باعث آگاهی و حرکت می شود.
آنچه که از نگاه امام خمینی (ره) ، شهید مطهری و دیگر متفکرانی که در خصوص قیام امام حسین علیه السلام نوشتهاند مانند شریعتی و بهشتی برمیآید رویکرد دوم به حماسه کربلاست که بدون شک از عوامل شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران نیز بوده است و از قضا بیشترین تحریفات عاشورا نیز آن گونه که در حماسه حسینی شهید مطهری در خصوص این رویداد وارد شده، مربوط به رویکرد نخست است که جز ناله، اشک و آه هدف دیگری را در تبیین این قیام دنبال نمی کند.
در این مختصر بازنمایی حماسه عاشورا در اشعار و ابیات شاعران قدیم و معاصر که مستقیما و یا غیرمستقیم به قیام امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا پرداختهاند ذکر شده است.
مولوی در چند جای مثنوی واقعه کربلا را محور شعر خود قرار داده است یک نمونه آن ابیات:
کجایید ای شهیدان خدایی / بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق / پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی / بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته / بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده / کجایید ای نوای بینوایی
همچنین در یکی از حکایت های مثنوی در خصوص عزاداری بر واقعه عاشورا چنین عنوان کرده است:
روز عاشورا همه اهل حلب / باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم / ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کند اندر بکا / شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان / کز یزید و شمر دید آن خاندان
یک غریبی شاعری از ره رسید / روز عاشورا و آن افغان شنید
پرس پرسان میشد اندر افتقاد / چیست این غم بر که این ماتم فتاد
آن یکی گفتش که هی دیوانهای / تو نهای شیعه عدوی خانهای
روز عاشورا نمیدانی که هست / ماتم جانی که از قرنی به است
گفت آری لیک کو دور یزید / کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
چشم کوران آن خسارت را بدید / گوش کران آن حکایت را شنید
خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان / ز انکه بد مرگی است این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست / جامه چه دْرانیم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده اند / وقت شادی شد چو بشکستند بند
بر دل و دین خرابت نوحه کن / که نمیبیند جز این خاک کهن
در این شعر مولوی غفلت و نگاه ظاهربین برخی را که تنها در مناسک مانده و به کُنه پیام عاشورا دست نیافتهاند، مورد انتقاد قرار می دهد.
در اشعار حافظ نیز تک بیت هایی با اشاراتی به واقعه کربلا وجود دارد، اما یکی از غزلیات مشهور حافظ را برخی مرتبط با این رویداد تاریخی عنوان کرده اند:
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت / گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت
رندانِ تشنه لب را آبی نمیدهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی / جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود / از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود / زِنهار از این بیابان وین راهِ بینهایت
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم / یک ساعتم بِگُنجان در سایهٔ عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟ / کش صد هزار منزل بیش است در بِدایت
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم / جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ / قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت
حافظ در این شعر، عشق را کانون حرکت رندان تشنه لب که بی جرم و جنایت سرهای آنان بریده شده، عنوان می کند.
پس از تشکیل حکومت صفوی یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ در حوزه مذهب در ایران رقم خورد و تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور اعلام شد، مجالس عزا و روضه سیدالشهدا رونق فراوانی گرفت و از این دوره به بعد اشعاری که در آن مستقیما به شرح حادثه کربلا و مصائب امام حسین علیه السلام پرداخته شده بود، رواج یافت و اشعار برخی شاعران مرثیه سرا از این دوره به بعد وارد ادبیات فارسی شد و ریشه ها و بنیان شعر عاشورایی را می توان از همین دوره به صورت آشکارا مشاهده کرد.
در میان شاعران مرثیه سرایان دوره صفوی نام محتشم کاشانی به چشم می خورد که ترکیببند مشهور "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" این شاعر یکی از سروده هایی است که در دوره های مختلف تاریخی در چهار قرن اخیر در مصائب و عزاداری های حضرت سیدالشهدا علیه السلام بسیار خوانده شده است، چند بیت آغازین این ترکیب بند در ادامه آمده است:
باز این چه شورش است؟ که در خلق عالم است / باز این چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین / بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو / کار جهان وخلق جهان جمله درهم است
گویا، طلوع میکند از مغرب آفتاب / کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست / این رستخیز عام، که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست / سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند / گویا، عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان وزمین، نور مشرقین / پروردهٔ کنار رسول خدا، حسین
پرداختن به واقعه کربلا و حماسه حسینی از دوران شکل گیری انقلاب مشروطه تا پیروی انقلاب اسلامی و پس از آن در دوران دفاع مقدس حضوری پررنگ تری در شعر یکصد سال اخیر یافت ، در دوران مشروطه در اشعار ملکالشعرای بهار و یغمای جندقی به عنوان یک عامل حرکت توده های مردم در مبارزه علیه حکومت نقشی اثرگذار داشت، برخی از شعارهایی که در راهپیمایی های دوران انقلاب توسط مردم سرداده می شد، نیز در ریتم و وزن و حتی مفاهیم از اشعار و نوحه هایی ریشه گرفته بود که در عزاداری سیدالشهدا خوانده می شدند.
یک نمونه از اشعار یغمای جندقی که به عنوان نوحه نیز بارها خوانده شده در ادامه آمده است:
می رسد خشک لب از شط فرات، اکبر من
سیلانی بکن ای چشمه ی چشم تر من
نوجوان اکبر من
کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون، لعلی آورد به خون
گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجر من،
نوجوان اکبر من
تا ز شست ستم خصم خدنگ افکن تو، شد مشبک تن تو
بیخت پرویزن (غربال) غم خاک عزا بر سر من،
نوجوان اکبر من
در دوران پس از انقلاب و به خصوص هشت ساله دفاع مقدس نیز اشعار عاشورایی که بعضا توسط برخی مداحان مشهور آن دوره و هنگام اعزام نیرو به جبهه خوانده می شد، نقش پررنگی در تقویت روحیه رزمندگان برای دفاع از کشور داشت و آنان با تاسی به امام حسین علیه السلام و یارانش حماسه هایی را در این دوره هشت ساله رقم زدند که برخی از آنان در تاریخ ایران بی نظیر بوده است.
نمونه هایی از سوگ سرودههای عاشورایی برخی از شاعران معاصر برای ختم این مطلب در ادامه آمده است.
سوگ سرودهای عاشورایی از سیدفضل اللّه قدسی شاعر افغانستانی:
بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است / از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده است
کربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ / کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است
سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم / هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است
آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا / میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است
دامن مادر چو دریا اصغرش(ع)چون ماهی است / کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است
نازم این همّت که عباس(ع) آید از دریا ولی / آب بر دوش است و لب ها همچنان خشکیده است
گر ندارد اشک تا آبی به لب هایش زند / چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است
سوگ سروده عاشورایی از علیرضا قزوه
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود / تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ / اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما / تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا، دیر میشود / آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ / خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش / اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود / باغ شهادتش، به رسیدن، رسیده بود
سوگ سروده عاشورایی از عبدالجبار کاکایی
با سینهای که تنگ بلور است، یا حسین / ما و دلی که سنگ صبور است، یا حسین
چون آب ِچاه از لب تو هر که دور شد / تا روز حشر، زنده به گور است، یا حسین
چندین ستاره سوخته در آفتاب ِتو / نور است این معامله، نور است، یا حسین
نان پاره های سوخته مان را گواه باش / فردا که رستخیز تنور است، یا حسین
چون دودمان ِآتش زرتشت، تا ابد / خاموشی از تبار تو دور است، یا حسین
ما را چه جای شکوه وشیون ، که گفته اند: / «هر جا که قصه، قصه ی زور است، یا حسین*»
سوگ سروده عاشورایی از محمدعلی بهمنی
نتوان گفت که این قافله وا میماند / خسته و خفته از این خیل جدا میماند
این رهی نیست که از خاطرهاش یاد کنی / این سفر همراه تاریخ به جا میماند
دانه و دام در این راه فراوان اما / مرغ دل سیر ز هر دام رها میماند
می رسیم آخر و افسانه وا ماندن ما / همچو داغی به دل حادثهها می ماند
بی صداتر ز سکوتیم، ولی گاه خروش / نعره ماست که در گوش شما می ماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما / مرد در هر چه ستم هرچه بلا می ماند
سوگ سروده عاشورایی از قیصر امین پور
چو از جان پیش پای عشق سر داد / سرش بر نی نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرینزبانی! / عجب نبود ز نی شکرفشانی
اگر نی پردهای دیگر بخواند / نیستان را به آتش میکشاند
سزد گر چشمها در خون نشینند / چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بیسر و سامانی عشق! / به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق در عالم هیاهوست / تمام فتنهها زیر سر اوست
سوگ سروده عاشورایی از ساعد باقری
آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود / خورشید، رسول آه پیغمبر بود
ای تیغ پلید می شکستی ای کاش / آن حنجره بوسه گاه پیغمبر بود