تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۳

شهرری- ایرنا- "هیهات من الذله" فریادی به درازای تاریخ قیام و شهادت، از اهالی دیاری برخاسته که عاشقانه به حسین(ع) عشق می ورزند؛ اینجا شهرری، ظهر عاشوراست و دلها رو به کربلا پر می کشد.

۱۰ محرم ۱۴۴۴ شهرری- خیابان فدائیان اسلام. غم، اندوه، انبوه عاشقان حسین(ع)، اسپند دود شده، زنان و مردان مشکی پوش و فریاد هیهات من الذله.

تمام گذرها سیاهپوش، تا چشم کار می کند دسته های عزاداری و سینه و زنجیرزنی. پسرکی با سربند قرمز یاحسین آن گوشه با زنجیر کوچک خود و پیرمردی که وسط دسته اسپند دود می کند. اینها اما تمام تصاویر نقش بسته در ذهنم نیست.

اندکی دورتر دو دختر جوان با صورتی اشکبار از حزن حسین(ع) و برای غریبی امامشان اندوهگینند. آرام و بی صدا در میان این همه صدا و هیاهو پیرزنی که تاری از موهای سپیدش از زیر چادر و روسری بیرون زده، در ماتم حسین، سینه می زند.

نزدیک می شوم؛ زیر سایه پرچم سبز حسین، زیر لب آرام با مداح دسته هم نوایی می کند: حسین آرام جانم، حسین روح و روانم.

با دسته عزاداری همراه و جلوتر می روم؛ حسن آقا(بخوانید حاج حسن) پیرمردی با چهره ای مهربان زیر بارش آفتاب داغ در وسط خیابان ری. از همه پرشورتر زنجیر می زند، غریو یا حسینش زمین و آسمان را می لرزاند.

حاج حسن از آن قدیمی های هیات است؛ که به گفته خودش از زمانی که خودش را شناخته حسین را هم شناخته و خود را مرید مکتب اهل بیت می داند.

تعریف می کند: بچه که بودیم با پدرم به تکیه بازار می رفتیم و وظیفه من جفت کردن کفش بچه هیاتی ها بود و امروز با گذشت ۷۲ سال از زندگیم، افتخارم نوکری برای عاشقان حسین است.

می پرسم دلیل عشقش به مکتب حسین را و می گوید: تب و عشق حسین جنس دیگری است، شعار حسین شعار ماست؛ تن به ذلت نمی دهیم.

در این لحظه فریاد هیهات من الذله سر می دهد در میان جمعیت و اندکی بعد؛ صدای هیهات من الذله به گوش آسمان می رسد.

گویی امروز قبله تهران رو به کربلاست؛ چه فرقی دارد. از زن و مرد و پیر و جوان. فقط و فقط یک صدا در شهرری به گوش می رسد، "یاحسین".

امروز روز حسین است و مُلک شهرری عاشق سید و سالار شهیدان.

میعاد هیهات و دسته ها حرم های شریف سیدالکریم و بارگاه های مذهبی شهرری است.

با نزدیک تر شدن ظهر هم که رسم دیرین آتش زدن خیمه ها ادا می شود اما در این بین نماز ظهر عاشورا اگر بچه ی شهرری باشی، فقط و فقط حرم عبدالعظیم حسنی می چسبد و بس.

خیمه ها آتش زده، نماز خوانده شده، گرمای هوای تابستان بیشتر و بیشتر شده اما انگار چیزی در درون جمعیت می جوشد و کسی خیال رفتن به خانه ندارد.

اینجا مُلک ری است؛ جایی وسوسه کننده برای فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا. اینجا اما قبله تهران است و عاشقانی با چشمانی اشکبار رو به کربلا.