زمزمههای گمشده در دوردست، که به موضوع مهاجرتهای غیرقانونی پرداخته است در همان دقایق اولیه شما را به ساختار خود معرفی میکند و به مخاطب اعلام میکند که قرار نیست با اثری که رویکردی فرمی یا هنری دارد روبرو شود. از ابتدا یک جامعه آماری را شروع به معرفی و بررسی میکند. جامعهای که اغلب من را یاد کوچکترین بخش کوچ عشایر یعنی مال میانداخت. چند خانواده نزدیک به هم که برای فصلی بهتر از جایی به جایی کوچ میکنند.
همانطور که از مهاجرت دو چهره وجود دارد از کوچ هم در سینمای مستند دو چهره وجود دارد که بیشک آن چهره رنگارنگ خیالانگیز متعلق به کوچ بهاره است و کمتر تصویری خشن از کوچ پائیزه و مختص فصول سرد در اذهان مانده است.
مهاجرتی که فروزش میخواهد نشان بدهد کوچی زمستانه است.
در این فیلم به مهاجرتهای غیرقانونی پرداخته شده، بدون شک واژههایی چون ویزا و ترخیص و تحصیل و اقامت جایش را به گیم و قاچاقچی و پناهندگی و کمپ خواهد داد.
آنچه باید در نقد این نوع فیلمها به انصاف تبدیل شود مشقت این نوع ثبت و مستندسازی است و در عین حال سیاهی مطلق یک جریان که نمیشود با هیچ رنگ و لعاب هنری هویتش را تغییر داد پس برخلاف انتظار باید مخاطب خودش را با گزارش و کلههای سخنگو وقف بدهد و اگر دغدغه موضوعی دارد فیلم را برای تماشا انتخاب کند و شاید بیش از مخاطب عام و خاص در حوزه سینما، باید گفت که این فیلمها باید برای مدیران و تصمیمگیرندههای مهم استانها و شهرستانها و مدیران کلان کشوری نمایش داده شود و کارگروههایی برای رفع چنین مهاجرتهایی دست بکار شوند. از مستندسازها بررسیهای آماری و پژوهشهایشان را حتی خریداری کنند و به کار ببندند تا اتفاقی که از حد اتفاق خارج شده و به سمت فاجعه بودن سرریز شده را کنترل و مهار کنند.
فیلم در نگاه غیرمنصفانه بدون شک حتی گاهی انگ جهتدار بودن میخورد. مثال میزنم، اگر مخاطب از خودش بپرسد که چرا کارگردان از مهاجران ایرانی خیلی دلایل مهاجرتشان را نپرسیده اما از مهاجران افغانستانی پرسیده است؟ چرا مثلا کمپ صربستان؟ چرا جای بهتر نه؟
دو سوال آخر پاسخش این است که یکی از پُرترددترین و خطرناکترین مسیر برای مهاجران غیرقانونی ایرانی است و سوال اول هم که پاسخش مشخص است، فیلمساز قصد نمایش خودش را نداشته و در مواجهه با سوژهها گویا خیلی صمیمی و درست برخورد کرده تا برای احساساتی کردن مخاطب و یا اعتبار خریدن برای خود فیلم و مسیر اصلی آسیبشناسیاش را به محاق نبرد. شاید این بهترین تصمیم بود.
اما همان اندازه که مهاجرت سیر صعودی دارد ضرورت پرداختن به آن همچنان وجود دارد. این فیلمها باید دیده شوند.
این صحنهها باید ثبت شوند. مستندسازان ایرانی اغلب در حاشیه سختتری در سینمای ایران فعالیت میکنند و حمایت از مستندساز یعنی حمایت از ثبت حقیقت.
از این رو این اتفاق هم اتفاق مهمی بود. یعنی پاتوق مستند باید باشد و تداوم پیدا کند. اما در اولین مواجهه بنده با اولین برنامه پیشنهاد من این است که افرادی با آرا مختلف، فیلمسازان مستندی با دیدگاهها و فضاهای کاری متفاوت و همچنین مخاطبانی متفاوت را به هر شکلی شده دعوت کنند تا نظرات بیشتر و بهتری داده شود و جمع از زوایای مختلفی به یک فیلم نگاه کنند. همچنین در انتخاب سخنگوی مهمان دقت شود که فیلم و فیلمساز در حاشیه حدیث نفس صاحب تریبون قرار نگیرد و جلسه به سمت و سوی درستی هدایت شود و هر بار مخاطبان بیشتری را جذب کند. به واقع سرخوردگی ایجاد نشود. انتخاب جناب دلاوری برای اجرا به عنوان مثال یکی از نقاط قوت جلسه اول و انتخاب دکتر مهدیار به عنوان کارشناس مهمان شاید از ضعفهای جلسه بود. اما در کل اولین جلسه را جمع موفقی دیدم و همین که بسیاری از سوالات به پاسخ رسید و جلسه پرسش و پاسخ هم چالشی بود و تک بعدی نبود یعنی خشت اول درست بود.
نکته آخر خبررسانی است که ما در برنامههای آینده بتوانیم از مخاطب رسانهای بسازیم برای تبلیغ و ترویج دیدن فیلم مستند و این امکانپذیر نیست مگر اینکه محصول پیش روی مخاطب کیفیت لازم را داشته باشد.