تهران- ایرنا- یگانه مادر ژاپنی شهید از دومین آیه سوره حجرات به عنوان آیه‌ای یاد کرد که او را شیفته خود کرده بود.

امروز نوزدهم مرداد مصادف با چهلمین روز درگذشت کونیکو یامامورا یگانه مادر شهید ژاپنی است؛ شهیدی به نام محمد بابایی دانشجوی کارشناسی رشته ریاضی که در ۱۹ سالگی در عملیات والفجر یک در منطقه فکه در سال ۶۲ به شهادت رسید. 

کونیکو یامامورا در خانواده‌ای بودایی در ژاپن متولد شد و در سال ۱۳۳۷ یک تاجریزدی به نام اسدالله بابایی با وی آشنا شد و از اوخواستگاری کرد. این دختر ژاپنی، تحت تاثیر اخلاق اسلامی این جوان مسلمان به دین اسلام مشرف شد و با الهام از کتاب آسمانی قرآن نام «سبا» را برای خود برگزید.

سبا بابایی در روزهای پیروزی انقلاب فعالیت‌های گسترده‌ای را همراه با انقلابیون داشت و در روزهای دفاع مقدس نیز در پشت جبهه به رزمندگان کمک می کرد و حتی زیورآلات خود را برای یاری رزمندگان اهدا کرد. وی که با تلاش های گسترده خود به عنوان سفیر همکاری بین ایران و ژاپن شناخته می شد، فعالیت های بسیاری داشت که می توان به ساخت آموزشگاه شهید محمد بابایی در یزد، راه اندازی موزه صلح تهران، ترجمه کتاب، آموزش اوریگامی، راه اندازی بازارچه‌های خیریه، همراهی و راهنمایی دانشجویان ژاپنی در ایران و تدریس قرآن اشاره کرد که از او یک بانوی خستگی ناپذیر ساخته بود.

وی همچنین به عنوان سرپرست نمادین کاروان ایران در پارالمپیک ۲۰۲۰ راهی مسابقات شده بود.

زندگی پرفراز و نشیب این مادر شهید در کتاب مهاجر سرزمین آفتاب به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی به رشته‌ تحریر درآمده و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

اینک به مناسبت چهلمین روز درگذشت این مادر فداکار خاطره ای از زبان وی در کتاب مهاجر سرزمین آفتاب نقل می کنیم:

«آقا (اسدالله بابایی ) معتقد بود اگر در خانه ای صوت قرآن بلند شود، آرامش و معنویت بر آن خانواده حاکم می شود. خودش با صوت بلند قرآن می خواند و من و بچه ها دورش حلقه می زدیم و گوش می کردیم. از صوت قرآن لذتی تجربه نشده به جانم می نشست. بچه ها هم گوش می کردند و آقا می دانست آنان مفاهیم را مثل من خوب نمی فهمند، اما می خواند تا گوش ها به آهنگ و موسیقی قرآن عادت کنند. البته برای یادگیری بچه ها، پاداش و جایزه هم درنظر می گرفت.

پاداش من لذت انس با قرآن بود. یک بار سوره حجرات را خواند و به این آیه رسید یا ایها الذین امنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را بالاتر از صدای پیامبر نبرید) و برای من معنی کرد و نمی دانم چرا از میان همه آیاتی که تا آن روز شنیده بودم، این آیه شیفته ام کرد. با این که هنوز فارسی بلد نبودم، آیه و معنی آن را حفظ کردم.

آقا که اشتیاقم را برای فراگیری قرآن دید، گفت: آنچه از کودکی تا جوانی نگذاشت پای من در هند بلغزد، انس با قرآن از طریق آشنایی با شیخ اسماعیل، امام مسجد بیندی بازار در بمبئی بود. شیخ، پسر دایی مادرم بود. پیرمردی خوش اخلاق، مهربان و اهل قرآن که لذت شنیدن سخنان او را با هیچ لذتی در دیار غربت عوض نمی کردم. از آنجا فهمیدم که مسجد بهترین جا برای یادگیری مفاهیم قرآنی است.» (صفحه ۱۱۷)

«همین که فارسی من بهتر شد، پای ثابت یکی از جلسات قرآنی شدم و چون آقا تاکید کرده بود، پیش از ساعت چهار، قبل از آمدن بچه ها از مدرسه، به خانه برگردم، گاهی کلاس قرآن را ترک می کردم که مایه تعجب معلم قرآن و سایر خانم ها می شد. یک روز خانم معلم جلسه قرآن با اشاره به من گفت: خانم ها! همه ما بادی نظم و انضباط و اطاعت از همسر را از این خانم بابایی یاد بگیریم. چون آقای بابایی به ایشان گفته اند قبل از ساعت چهار خانه باش، حتی جلسه قرآن را برای پیروی از خواسته شوهرش ترک می کند.» (صفحه ۱۲۱)

دومین آیه سوره حجرات که بر کتیبه ای بالای حرم رسول خدا (ص) نیز نقش بسته است، می خوانیم: یا ایها الذین امنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی و لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون؛ ای مومنان!  صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر نکنید، و آن گونه که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او بلند سخن نگویید، مبادا آنکه اعمالتان تباه و بی اثر شود و شما تباهی آن را درک نکنید.

در کتاب های تفسیر آمده است: گروهی از طایفه بنی تمیم و اشراف آنها وارد مدینه شدند. هنگامی که داخل مسجد پیامبر (ص) شدند، صدای خود را بلند کرده، از پشت حجره‌هائی که منزلگاه پیامبر (ص) بود فریاد زدند «یا محمّد اخرج الینا؛ ای محمد! بیرون بیا». این سر و صداها و تعبیرات نامؤدبانه، پیامبر (ص) را ناراحت ساخت. هنگامی که پیامبر بیرون آمد، گفتند آمده‌ایم تا با تو مفاخره کنیم! اجازه ده تا شاعر و خطیب ما افتخارات قبیله بنی تمیم را بازگو کند و پیامبر اجازه داد.

نخست خطیب آنها برخاست و از فضائل خیالی طائفه بنی تمیم مطالب بسیاری گفت. پیامبر از ثابت بن قیس خواستند تا پاسخ آنها را بدهد و او برخاست و خطبه بلیغی در جواب آنها ایراد کرد. سپس شاعر آنها برخاست و اشعاری در مدح این قبیله گفت که حسان بن ثابت شاعر معروف مسلمان پاسخ کافی به او داد. در این موقع پیامبر (ص) برای جلب قلب آنها دستور داد هدایای خوبی به آنها دادند و آنها تحت تأثیر مجموع این مسائل واقع شدند و به نبوّت پیامبر (ص) اعتراف کردند.(برگزیده تفسیر نمونه صفحه ۴۹۳)