تهران- ایرنا- جامعه‌شناسی، رشته‌ی درسی من، دانشی عجیب و پیچیده و بسیار کاربردی است، به‌خصوص وقتی با ادبیات پیوند می‌خورد تبدیل به دانشی هیجان‌انگیز و پیچیده و بسیار بسیار کاربردی می‌شود.

به خلاف فلسفه و دانش ادبی که ایدئولوژی در هنر را چیزی ناخوشایند می‌دانند دانش جامعه‌شناسی ادبی قائل به این است هیچ شخصی وجود ندارد که بدون ایدئولوژی باشد. روبرت اسکارپیت از پایه‌گذاران جامعه‌شناسی ادبی یک کلان‌بحث دارد درباره اینکه چطور فرهنگی که شخص در آن بزرگ شده بر زبان نوشتار او اثر می‌گذارد؛ اینکه پیوند عمیقی میان نگره‌های معرفت‌شناختی و تجربیات زیستی و پرورش فرهنگی شخص با "زبان اثر او" وجود دارد.

عبدالرحیم سعیدی راد شاعری به معنای عمیق کلمه دارای زبان ساده و ساختارهای ساده در شعر است؛ او در زندگی اجتماعی انسانی ساده و باورمند و انسان‌گرا و برخاسته از زیست‌بوم جنوب ایران است و همین خصوصیات در زبان نوشتارش نیز بازتاب دارد؛ زبان ساده {از نوع دلپذیرش} که جنس کلماتش و نحوه‌ی چیدمان کلامی‌اش سویه‌ی اعتقادی و اخلاق‌گرا و عاطفی دارد. او نه شاعری زبان‌ورز است (چنانکه جریان شعر دهه هفتاد بر آن تاکید دارد) نه شاعری تجربه‌ورز در زبان (چنانچه مثلن هوشنگ چالنگی یا بهرام اردبیلی بودند)؛ او به طور ارادی و هوشمندانه زبان ساده را انتخاب میکند زیرا می‌داند هم مخاطب با آن راحت‌تر ارتباط می‌گیرد هم اینکه موضوعات مورد نظرش را در یک ظرف زبانی ساده، راحت‌تر و لطیف‌تر می‌تواند بیان کند. اگرچه وجه ایدئولوژیک (نگره‌های سیاسی و دینی و فرهنگی او) در شعرش زیاد و آشکار به چشم می‌آید اما به طور جالبی شعر او به سمت شعارگرایی یا بیان روزنامه‌ای نمی‌رود؛ حرکت واحدهای تصویری و همچنین حرکت واحدهای تشبیهی پیاپی در بیشتر مواقع شعر او را به سمت ادبی بودن و تاویل‌پذیر بودن {بیشتر شعرهایش تک_معنایی نیست بلکه مفهوم‌پذیرند} می‌کشاند؛ و البته گاه در برخی شعرهایش، هم موضوع هم نحوه‌ی بیان بسیار رو است که در چنین شعرهایی آشکارا برای او بیان نگاه و موضوع مهم بوده و بس.

نکته‌ی دیگر اینکه وقتی از جنگ یا شخصیت‌های جنگی یا موضوعات و اشخاص مذهبی شعر می‌نویسد، به تعبیر فلسفه‌ی ادبی و نقد ادبی در بیشتر مواقع شعرش "برساخته" است نه "ازساخته". در فلسفه‌ی هنر و همچنین نقد ادبی، این برساخت از موضوعات است که مهم است نه ازساخت آن‌ها (این یک کلان‌بحث مهم در فلسفه‌ی هنر و در نقد ادبی مدرن است که مجال توضیح و تحلیل آن در این نوشته کوتاه نیست).

با وجود نگره‌های اعتقادی سعیدی راد که به شعرهایش ورود پیدا می‌کنند شعر او به گرداب شعارنویسی کشیده نمی‌شود زیرا همانطور که توضیح داده شد در یک ظرف زبانی ساده، واحدهای تصویری و تشبیهی در حال تلاطم و حرکتند و همچنین موضوعات در شعرش بر_ساخته است یعنی در شکل کلی درون متن، سیالیت معنایی و وجه‌ زیبایی‌شناسیک وجود دارد. در میان نسل شاعرانی که از دهه هفتاد به طور جدی به شعر ورود کردند سعیدی راد در مقوله شعر آئینی یکی از شاعران خوب است که آهسته و پیوسته کار کرده و نه به سمت پوپولاریسم حرکت کرده نه وارد فضای مسلط شعر امروز یعنی زبان‌گرایی شده؛ بدون ادعای خاصی و بدون هیاهوگری، شعری باورمند با بیان و زبانی ساده نوشته و راه خودش را پیدا کرده.

نمونه‌ای از شعرهای خوب او شعر زیر است که در آن شاعر با زبانی ساده و با تصویرسازی و بیان تشبیهی، از انسانی مانده در حسرت و اندوه حرف می‌زند، حسرت سال‌های جوانی که در آن شور و شوق و آرمان‌گرایی بوده و حالا انسانِ مانده در لحظه‌ی اکنون، در زندانی از روزمره‌گی، با حسرت به آن گذشته‌ی پرشور و آرمانی نگاه می‌کند:

خسته از حوصله‌ی رنج جهان آمده‌ام

مثل پاییز پر از شور خزان آمده‌ام

من سبک‌بارتر از پاره‌ی ماه‌اَم در آب

گرچه بر دوش تو چون بار گران آمده‌ام

شوق پرواز به دل داشتم اما امروز 

عافیت‌پیشه‌اَم و از پیِ نان آمده‌ام

روزگاری همه‌ی دار و ندارم "دل" بود

اینک امروز ببین دل‌نگران آمده‌ام

گِله از هیچ‌کسی نیست اگر تب دارم 

گله این است که با دلشدگان آمده‌ام

مرگ اگر لحظه‌ی دیدار تو شد حرفی نیست 

اصلاً امروز به دیدار همان آمده‌ام.