هلهله ای در شهرها برپا بود و دود اسپند پیرزنان، ورود اتوبوس پرستوهای عاشق و هجوم جمعیت به مبادی ورود آزادگان به کشور تابلویی است که در ذهن هر ایرانی نقش بسته و این خاطرات شیرین همچنان در ذهن هر مسلمانی حک شده است.
آن روزها، فراموش نشدنی است و انتظار پدرانی که با دیدن پسری که هشت سال در فراق بوده و دختری که گرمای آغوش پدرش را بعد از سال ها حس می کند و مادرانی که در فراق دیدن یار چشم از جهان بسته بودند را با هیچ قلمی نمی توان نوشت و جهان نیز در مقابل این همه درد و فراق در سکوت است.
انتظار پایان یافت و آنان کـه درسال های درد و فراق دور از دیار بـه سر می بردند با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین بـه وطن بازگشتند و هر کدام از آنها با استقامتشان کوه را خجل کردند و در مقابل فرعون زمانه تا آخرین نفس ایستادند و درس بزرگی از استقامت و آزادگی را به ما آموختند.
مردم ما به خوبی با اردوگاه های تکریت، رمادیه، الانبار و موصل آشنا هستند و پرستوهایی در این اردوگاه ها قد کشیدند که خاطرات این اردوگاه ها سندی بر ستم مستکبران در تاریخ انقلاب اسلامی می ماند، چرا که آزادگان، هیچگاه متعلق بـه یک مقطع از تاریخ نیستند و همواره مانند روحی در وجود تک تک جنبندگان این سرزمین جاری هستند و پیام آزادگی آنها فریاد سربلندی و شکوهمندی ملت ایران اسلامی اسـت.
۳۲ سال از بازگشت آزادگان به کشور میگذردف رادمردانی که در بدترین شرایط ممکن هیچگاه از آرمانهایی که به خاطر آن پا به عرصه جهاد و جنگ گذاشتند، عقب ننشستند و اینک پای دردو دل تنی چند از آزادگان خراسان شمالی می نشینیم تا این جاودانی بار دیگر چراغ راهی برای مردم این سرزمین باشد.
اجبار توهین به امام
حسین ریحانی جانباز و آزاده متولد ۱۳۴۶ ساکن بجنورد دل را از دوران اسارت باز می کند و می گوید: توهین به امام از شکنجه هایی بود که بعثی ها به اسرای هشت سال دفاع مقدس می دادند، و گاهی آنقدر آنها را زیر شلاق می گرفتند تا ناسزایی به ایشان را بر زبان جاری کنند و هیچوقت هم موفق به این اعتراف نشدند.
این آزاده می افزاید: بعد از اسارت به اردوگاه شهر بغداد منتقل شدیم که در بدو ورود با ضربات کابل توسط عراقی هایی که در صفوف۵۰ نفره از ما با شلاق پذیرایی کردند و در این بین کابل به چشم یکی از اسرا برخورد کرد و وی چشمش را از دست داد.
وی در ادامه سخنانش به گرمای طاقت فرسای شهریور ماه ۱۳۶۶ اشاره کرد و می افزاید: بعد از اسارت به مدت یک هفته ندادن آب به اسرا و تحت فشار قراردادن آغاز شد و در آن زمان که ۱۲۰ نفر آزاده همراه من بودند نیمی از آنها به دلیل تشنگی جان خود را از دست دادند و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
این آزاده خراسان شمالی در ادامه به شبی که خبر آزادی آنها اعلام شد و چه برآنها گذشت می گوید: صبح روز بعد از طرف صلیب سرخ به اردوگاه ما آمدند و به هریک از آزادگان یک قلم و کاغذ تحویل دادند و اعلام کردند که هر کسی که تمایل به سکونت در کشورهای اروپایی را دارد در این کاغذ به ما اطلاع دهد تا اقدامات اولیه انجام شود، اما به جز برگشت به وطن و دیدن دوباره خانواده چیزی دیگری در ذهنمان تداعی نمی کرد و فقط در نامه هایی که دردستمان بود نام ایران را نوشتیم و تحویلشان دادیم.
شلاق؛ پذیرایی روزانه عراقیها
رمضان جوان دیگر آزاده فاروجی و متولد ۱۳۴۸ با اشاره به اینکه آمارهای روزانه عراقیها از اسرای در بند خیلی عذاب آور بود و به هر بهانه آمار میگرفتند، میگوید: صدای خمسه خمسه عراقیها برایمان پر از رنج بود. ما در ردیفهای پنج تایی مینشستیم و بازوهایمان را روی هم قرار میدادیم؛ پیشانی مان باید روی بازویمان قرار میگرفت.
فریاد "سرا پایین" به ما میفهماند که نباید سرمان را بالا بیاوریم وگرنه با کابل از پشت گردنمان میزدند. کوچکترین حرکت اضافه و بد نشستن و تکان خوردن ضربات پی در پی کابل را مهمان تن رنجورمان میکرد و اشتباه و نافرمانی یک نفر تنبیه همگانی را به دنبال داشت. عراقیها انگار همواره از کم شدن ما میترسیدند و مرتب آمار، آمار و آمار که کار هر روزه آنها و کابوس هر شب ما بود.
این آزاده سرافراز ادامه میدهد: هر روز، صبح ما با صدای باز شدن قفلها و برخورد زنجیرها به در آسایشگاه اغاز میشد. صدایی که پیام آور رنج و شکنجه دوباره برای ما بود و هر روز صبح این صدا در گوش ما میپیچید و قبل از ضربات کابل و باتوم، روح و روان ما را میخراشید و دوباره آمار بود و چکمههای دشمن که روی گلوی ما قرار میگرفت و راه نفسمان را میگرفت.
جوان اضافه میکند: وقتی تحقیر دوستانم را میدیدم، آدمهایی که سالها برای دفاع از مرز و بوم وطنشان مقابل دشمن ایستاده بودند و در ایران دارای ارج و قربی بودند، بیشتر دلم میسوخت و احساس عجز میکردم. بی احترامی به درجه داران نظامی ما بیشتر عذابم میداد.
پیرمردهایی که باید حواسمان به احترام آنها بود، احترامی که اینجا زیر گرزههای آهنین دشمن بعثی رنگ باخته بود و اینجا حق نداشتیم کسی را با مقام و پستش در ایران صدا بزنیم و هر کس هر منسب و مقامی که داشت، در اینجا تنها یک اسیر بود. بدون پیشوند و پسوندی!
وی در ادامه سخنانش به روزها و سال هایی که بر او و دوستانش گذشته بود اشاره می کند و می گوید: هر روز بیش از گذشته عراقی ها فشارشان را برما بیشتر می کردند اما بین تمامی این رنج ها امید بین ما موج میزد زیرا تمامی ما براین باور بودیم که چراغ حق و حقانیت خاموش نخواهد شد و آزادی ما فرا خواهد رسید.
استقبال باشکوه و فراموش نشدنی
شهباز سعیدی متولد ۱۳۴۵ یکی دیگر از آزادگان خراسان شمالی ساکن روستای ناوه بجنورد می گوید: ۳۰ اردیبهشت ماه سال ۶۵ در حالی که از ناحیه سر و پا مجروح بودم به اسارت رژیم بعث در آمدم و حدود ۲ ماه در یکی از بیمارستان های عراق بستری و بعد از آن به کمپ شماره ۹ رمادی عراق منتقل شدم.
این آزاده اضافه می کند: ما برای دفاع از وطن سختی های بسیاری را متحمل شدیم که یکی از آنها اسارت بوده است، اسیر جلادانی که به هر نحو و سیله ای فقط آزارو اذیت دوستانم را در برداشت، هرچه از خاطراتم و درد و رنج هایی که در آن سالها برما گذشت بگوییم؛ تمام شدنی نیست اما شیرینی و لذت استقبال با شکوه مردم هنگام ورودمان به خاک ایران از یاد نخواهد رفت و تمامی رنج سال ها اسارت و شکنجه را به فراموشی سپرد.
۲۶ مردادماه سال ۱۳۶۹ یادآور رشادت ها و دلیرمردی مردان این مرزو بوم است، بزرگ مردانی که سال ها در حصر رژیم بعثی بودند اما ذره ای از هدف و از نظام مقدس جمهوری اسلامی و آرمانها و ارزشهای اسلام آنها کاسته نشد بلکه همواره قلبشان برای میهن خالصانه تپید.
استان خراسان شمالی دارای تعداد ۳۹۴ آزاده سرافراز است که از این تعداد ۱۰ نفر به درجه رفیع شهادت نائل شده اند و ۴۰ نفر به رحمت خدا رفته اند.
مسن ترین آزاده این استان حسن کوکلنی متولد سال ۱۳۱۳ در سن ۵۰ سالگی به اسارت رژیم بعث عراق درآمده و دارای ۷۸ ماه سابقه اسارت بوده اند که متاسفانه در سال ۹۷ به رحمت خدا رفت.
براساس این گزارش، جوان ترین آزاده این استان خلیل افتخاری متولد سال ۱۳۵۳ در سن ۱۴ سالگی به اسارت رزیم بعث عراق درآمده و دارای ۲۶ ماه سابقه اسارت است.
بیشترین مدت اسارت آزادگان این استان مربوط به عبدالله افتخاری نسب از بجنورد و اسماعیل ناصری پور از گرمه با ۱۱۹ ماه معادل سه هزار و ۵۷۰ روز اسارت است.
چهار تن از آزادگان سرافراز این شهرستان به نام های قاسم جعفری و عباسعلی حسن پور از بجنورد و احمد عوض پور و محمدخیرخواه از شیروان عضو کانون نخبگان شاهد و ایثارگر استان خراسان شمالی هستند.