بیشک در اربعین یکهزاروچهارصدوچهلچهار هجریقمری، یک حماسه کمنظیر فرهنگی اجتماعی رقم خورد. خورشید حماسه اربعین، آنچنان درخشش و تلألؤ دارد که هیچ چشم بینایی آن را انکار نخواهد کرد، اگرچه خناثان و ناکسان، خفاشصفت، چنگ بر چهره این خورشید کشند...
دوم
متأسفانه هیچ مرجع رسمی و قابل اعتمادی که با مناط علمی و مشخص، آمار و اطلاعاتی از حجم زائران، میزان حضور و... بدهد در این سالها شکل نگرفته است و گاه شاهد آمار متناقض و متعارض هستیم، اما مشاهدات میدانی، حاکی از افزایش چشمگیر زائران در اربعین امسال است؛ مشاهده ازدحام بیسابقه و انبوه جمعیت در مرزها، باوجود افزایش مرزهای خروجی و راهاندازی سه مرز جدید، بهویژه مشاهدات مرز خسروی، در روزهایی به مراتب زودتر از سالهای گذشته، حجم ماشینهایی که در کوچهپسکوچههای مهران، جا گرفتهاند و این شهر را به یک پارکینگشهر بزرگ تبدیل کردهاند، انبوه جمعیتی که در نجف، کربلا و بهویژه بینالحرمین، مشابهش را فقط در روز اربعین شاهد بودیم و... همه مؤیدات محکم همین گزاره است که امسال اتفاقی فراتر از همه سالهای گذشته رقم خورد.
و البته ورود اربعین به ایام تعطیلی مدارس و دانشگاهها و امکان حضور خانوادگی و نیز شوق مضاعف و انباشتشده مردم به زیارت به علت تعطیلی دوساله در ایام کرونا، زمینههای این حضور را فراهم کردند.
سوم
اینکه خدمات این دولت در اربعین امسال، غیرقابلمقایسه با سالهای گذشته و جماعت پیشین بود، مسألهای است که هر ناظر منصفی، دور از غرضورزیهای سیاسی به آن اقرار میکند.
از برداشتن ویزا و تسهیل تمدید گذرنامه و صدور گذرنامه موقت تا برداشتن عوارض آزادراهها، افزایش مرزهای خروجی و اهتمام ویژهای که در بسیاری از مسؤولان کشور به خوبی مشهود بود، تا جایی که عمده بدنه دولت، درگیر مسأله اربعین بودند. در نگاه کلان، حقیقتاً چنین شرایطی در گذشته قابل تصور هم نبود.
البته که توقع عامه مردم نجیب و دوستدار سیدالشهداء(ع) هم همین بود که این دولت تمامقد پای این ابررویداد جهانی بیاید و بایستد...
چهارم
اما همه آنانی که این سالها با اربعین زندگی کرده بودند، نگران اژدهای هفتسری بودند که میتوانست معجزه عصای موسای اربعین را هم ببلعد! اژدهایی که پیشتر هم معجزات دیگری را خاموش کرده بود...
همان اژدهایی که سالیانی نهچنداندور شعلههای جهادسازندگی را خاموش کرد، معجزه راهیان نور را فرونشاند، روزی خیرین را پس زده بود و روزی دیگر بانیان را...، در همین حوالی پرسه میزد، گاه از دفتر فلان وزیر بیرون میآمد و گاه از پشت دیگروکیل... اژدهایی که اتفاقاً در هیبت و صورت، خیلی آدمیزاد مینمایید! گاه کتوشلوار مرتبی بر تن و گاه عبا و عمامهای بر سر...
از قضا این اژدها آنقدر فراجناحی است که چپ و راست هم نمیشناسد، خودش را در زیر هر ردائی که جا شود، میکشاند...، مگر آنکه عرصه را بر آن تنگ کنیم و بستری برای حضورش مهیا نگردانیم...
پنجم
این جماعت دلواپس و همیشه نگران، از ماهها و روزها قبل نگرانی خود را فریاد کردند و بر سر هر کوی و برزنی، هر بهظاهر دلسوزی را که دیدند، از باب النصیحة لأئمة المسلمین، درددل کردند و عقده دل گشودند... و الحق که برای این درد، همدردان خوبی یافتند، اگرچه دوا کمتر... شاید برای اولینبار بود که رئیس دولت و معاون اول رئیس و دیگر معاونان و دیگران و دیگران، برای شنفتن حرف جماعتِ اربعینیِ پاپتی، وقتی گذاشتند و آغوشی گشودند و...
اما چه حاصل که در هر نشست و برخاستی، سایه شوم آن اژدهای هفتسر را در گوشهای از جلسه، حس میکردی...
ششم
شد آنچه نباید میشد و آن اژدهای هفتسر که تجلی اذناب ابلیس است، همانکه یکسرش نفوذ است و یکسرش نفاق و سر دیگر تزویر و ریا و چاپلوسی و دیگرسرش زرپرستی و زورمداری و... در این عرصه مبارک و میدان نورانی، مجال جولان یافت... اعوان و انصار خویش را به خوبی در گوشه و کنار این پهنه، جانمایی کرد... تا جایی که رستمدستان دولت را هم زمینگیر کرد...
ششم، یک
آثار و بقایای سوءتدبیر دیروز امتداد یافت، اربعین را همچنان «بحران» دیدند و ذیل بخش «امنیتی و انتظامی» وزارت کشور تدبیرش کردند؛ برای «فرهنگیترین» پدیده عصر حاضر، «امنیتیترین» ساختار را در نظر گرفتند و بالتبع نگاه «امنیتی» در تمام عرصهها بر نگاه «فرهنگی و اجتماعی»، سایه انداخت.
ششم، دو
باز هم تحلیلها و برداشتهای «تهدیدمحور» بر سویهها و سیاستهای «فرصتمحور» غالب شد و یک ظرفیت و فرصت بینظیر، را در قامت یک تهدید ارزیابی کردند...
ششم، سه
اگرچه امر اربعین، اتفاقی است عظیم که پشتیبانی، تسهیلگری، زمینهسازی و همراهی دولتها را میطلبد، اما نقش اصلی را در این میانه، مردم بر عهده دارند و اگر دولت، نقش مکمل، محامی و استراتژیک خود را به درستی درنیابد، بالتبع نقش مردم را هم به درستی فهم نخواهد کرد و زمینه را برای ایجاد دوگانهای نامطبوع فراهم خواهد کرد، «اربعین دولتی، اربعین مردمی»؛ سیاستها و راهبردهایی که منجر به پسزدن مردم میشود، تا جایی که جماعتی در سیارات دور و کرات دورتر جایی دور هم مینشینند و تصمیم بر ممنوعیت برپایی موکب در شهر مهران میگیرند! این سوءتدبیر تا آنجا پیش میرود که امسال مکرراً ترکیب واژگانی جدیدی را بر سر در موکبها نظاره میکردی: «موکب مردمی...»؛ بیچاره را ناچار کردهایم مردمیبودنش را فریاد بزند و در چشم مخاطب کند تا مبادا زائران او را هم با موکب فلان سازمان و دیگر نهاد و آنیک بانک و... اشتباه بگیرند... ناچار است برای حفاظت از جایگاه و نقش مردم در این حماسه، بجنگد تا این اژدها او را هم نبلعد...
این امر، اتفاق جدیدی نیست، دیروزِروز هم شاهدش بودهایم، اما امروز یک تفاوت شگرف را شاهدیم؛ یک جریان «خودمردمپندار» حرفهای شکل گرفته است و مردمیهای دیروز، به مراتب خطرناکتر از دولتیهای آنروز، مغازههای دونبشی را راه انداختهاند که در یک نبش آن پشت پیشخوان نهاد و سازمان و اداره خود مینشینند و در نبش دیگرش، خیریهای زدهاند یا هیأتی یا موکبی... یا به هر نحو، مؤسسهای مردمنهاده!؛ قلعه حیوانات جورج اورول را که یادتان هست؟ آخرین نسخه فارسیاش را به بهترین شکل ویراستاری کردهاند به چاپ رساندهاند!
ششم، چهار
مدیریتی که به واسطه دوربودن مدیران از میدان عینی، ملموس و حقیقی اربعین، گرفتار سوءتدابیر شگفتیسازی گشت. اگرچه خوشحال بودیم دولتی بر سر کار آمده است که بسیاری از چهرههای آن را در مسیر پیادهروی دیدهایم، اما کار و تصمیم، باید دست کسانی میبود که حداقل یکبار با زن و بچه و خانواده از یکی از مرزهای زمینی عبور کرده باشد، مسیر جادهها را نه با بالگرد و هواپیما و... نه با راننده و خدم و حشم و محافظ و... نه، خودش ناشناس، پشت فرمان نشسته باشد و تا مرز رسیده باشد، در مهران یا خرمشهر، دنبال جای پارک گشته باشد، در میانه گیتهای مرزی، معطل شده باشد، حالا نه با کامیون و حتی اتوبوس، اما با ون یا سواری عراقی راهی نجف شده باشد، شب را در میانه موکبها خسبیده باشد، و خلاصه اینکه با اهل و عیالش خاک این مسیر را خورده باشد...
ششم، پنج
«عدم دیدهبانی و آیندهنگری»، آفت دیگری است که در بسیاری از عرصهها گریبان مدیران ما را چسبیده است؛ در اینجا هم نگاه نقطهای و نه خطی آفت بسیاری از تصمیمات شد؛ اخبار و روایتهای نقطهای و خرد، اجازه نگاه کلان و تصویر هوایی را گرفته بود و انگار برج دیدهبانی یا خالی از دیدهبان بود یا دیدهبان دچار ضعف بینایی... انگار که خبر از سیل مهیبی به گوشمان رسیده باشد و بدون احتساب فاصله مبدأ حرکت سیل تا شهر، در ستاد بحران شهر نشسته باشیم و بگوییم اینجا که از سیل خبری نیست!
ششم، شش
«عدم انعطاف» در راهبردها و تصمیمات قصه پرغصه دیگری است که باز هم...؛ آنقدر خشک و مکانیکی تصمیم میگیریم که حواسمان نیست شاید این اطلاق احکام صادره از ما، شاخ و برگی را خواهد شکست، بهویژه در ساحتی که میدان تصمیمات نرم و ارگانیک است... همه جا را پادگان میانگاریم و میخواهیم همه را بشینوپاشو بدهیم! برادرجان! خادمی این بارگاه آدابی دارد... ابتدا باید باور داشته باشی که زائر محترم است، عاقل است، بلوغ اجتماعی دارد و بعد مبتنی بر این بلوغ اجتماعی جمعی، عرصه را برای او وصف کنی، او خودش با تو همراه خواهد شد... در بسیاری از موارد، نیازی به تجویز و امر و نهی و باید و نباید نیست... قانعش کن، ببین تا کجا با تو خواهد آمد...
ششم، هفت
عنوانی داریم به نام «اتاف» که مخفف «ارزیابی تأثیرات اجتماعی فرهنگی» یک سیاست، تصمیم یا اقدام است، امری که ظاهراً تاکنون به آن فکر هم نکردهایم، چرا که احساس میکنی مسؤول ، حواسش نیست که حرفها و اظهارنظرهایش چه تبعات و پیامدهایی دارد، نمیداند که مردم روی حرفهایش حساب میکنند، روی آن برنامهریزی میکنند، متوجه نیست که بالاترین سرمایه اجتماعی نظام که اعتماد عمومی مردم هست را دارد به بازی میگیرد.
ششم، هفت، یک
وقتی ناگهانی و مفاجاةً اعلام میکند که اتوبوس دربستی، مطلقا ممنوع! مطمئن میشوی دور میزِ تصمیمگیری، کسی تاکنون با مسجد محلش یک اردوی شاهعبدالعظیم هم نرفته است! اگر مسجد رفته باشد...
ششم، هفت، دو
وقتی یادت میرود که «النجاة فی الصدق» و یادت میرود که در چه قرن و سالی زندگی میکنی، زل میزنی به چشمان دوربین و اعلام میکنی همه مرزها تا اطلاع ثانوی بستهاند! و حواست نیست که هر زائری که از مرز عبور میکند، اسلحهای در دست دارد که از بازبودن مرزها، در لحظه فیلم و گزارش میرود!
و حواست نیست که در زمره چه جماعتی در تاریخ قرار میگیری، از سدکنندگان سبیل زیارت حسین(ع)
ششم، هفت، سه
وقتی ناگهان اعلام میکنی که صورتحساب اتوبوسها برای اتوبوسها صادر نمیشود، باز هم با تبعات حرفت واقف نیستی...
ششم، هفت، چهار
وقتی ناگهان اعلام میکنی گذرنامهها دیگر تمدید نخواهند شد، چیزی از پیامدهای تصمیمت نمیدانی...
ششم، هفت، پنج
وقتی باز هم ناگهان پیامک انبوه میزنی که مرزها باز هستند و بفرمایید... ناخودآگاه مخاطب را یاد آن حکمت مولا میاندازی که لَا یُرَی الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً...
ششم، هفت، شش
و تو خود بشمار این صف طویل را ...
هفتم
اینکه از «مردم» و «جریان مردمی» سخن میگوییم، سخن از یک نظام اندیشه جامع، متعالی و مبتنی بر اصول است، ما اعتقاد داشتیم و داریم که میتوان دولت را اربعینی کرد، نه اینکه اربعین را دولتی کنند، اربعین جلوه درخشان به میدان افاده و استفاده آمدن مردم است و این الگو را میتوان در بسیاری از صحنههای دیگر به عرصه آورد.
جریان مردمی، امروز به برکت انقلاب حضرت روحالله و جان بهخونخفته هزاران نازنینجوان به چنان بلوغی رسیده است که برای حل مسائل مختلف، راههای متنوع و خلاقانه دارد، این جریان هوشمند است، مسألهشناس است، تکلیفمحور است، معطل پیچیدگیهای بروکراتیک نمیماند، خالصاًلله به میدان میآید، چون از درون مردم برخاسته، پذیرش مردم را به همراه دارد، در لایههای مختلف حکمرانی از سیاستگذاری و تنظیمگری تا قانونگذاری و تسهیلگری میتواند بازوی حاکمیت باشد و بنابر فرمایش حضرتآقا، این جریان باید هدایت آحاد را بر عهده داشته باشد...
برخلاف سخن جماعت روشنفکرمآب سترون، در اربعین هر آنجا که با الگوی صحیح، مردم را میدان دادیم و به آستانه الگوی حکمرانی مردمی نزدیک شدیم، توفیق یافتیم، هر کجا که با قواعد مدیریت جهادی عمل کردیم، توفیق داشتیم و از قضا هر کجا که به اصول نظام بروکراتیک ناکارآمد تن دادیم، میدان را از دست دادیم...
و برای چندمین مرتبه با صدای بلند و رسا اعلام میکنیم که جریان مردمی، شایستگی، آمادگی و توانایی راهبری میدانی اربعین را دارا میباشد، به شرط آنکه دولتمردان ما این جریان را باور کنند و برای این حضور زمینهسازی و پشتیبانی لازم را به عمل آورند، که لولاحضور الحاضر...
هشتم
بیشک در اربعین یکهزاروچهارصدوچهلچهار هجریقمری، یک حماسه کمنظیر فرهنگی اجتماعی رقم خورد.
خورشید حماسه اربعین، آنچنان درخشش و تلألؤ دارد که هیچ چشم بینایی آن را انکار نخواهد کرد، اگرچه خناثان و ناکسان، خفاشصفت، چنگ بر چهره این خورشید کشند...
یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ