تهران- ایرنا- در چند روز اخیر، حال و هوای تماس‏‌ و پیام‌‏هایم در نبود واتساپ کاملاً عوض شد؛ تبریک پشت تبریک برای پیشواز روزی که هنوز نیامده است که البته فلسفه و دلیل واقعی تبریکش نیز بعد از سال‌‏ها همچنان برایم غیرقابل هضم و دارای علامت سوال بزرگی است.

آکنده از اشارت‌‏های ریز و درشت به توانمندی‌‏های نابینایان و نشاندن این افراد بر مرتبه قدسیت بی‌‏حد و حصر که حتی اگر بر رفیع‌‏ترین کرسی تخیل هم جلوس کنی باز غیرقابل باور و هضمش سخت است و البته دعوت برای برنامه‏‌های پُرشمار در گرامی‌داشت این روز.

امسال سعی کردم از دعوت کنندگان هر مراسم، کلیتی از برنامه و به اصطلاح سین مراسم را بپرسم و طبق معمول سخنرانی چند مسئول و رئیس انجمن‌‏ها، چند برنامه موسیقایی و دکلمه‌‏ای و بعضا تقدیر از چند نابینا و آخرش هم احتمالاً پذیرایی و ناهاری البته با چاشنی حضور پرشمار خیرین که زینت بخش بسیاری از این مراسم‌‏ها هستند و حتی گاهی تعدادشان چند برابر مدعوین نابیناست! به مانندِ سال‌‏های پیش نشست‏‌هایی نیز با برخی از مسئولین برای طرح دغدغه‌‏ها و مشکلات نابینایان که صد البته بعضا تشابه و تجانس چندانی بین افراد مدعو با حوزه کاری آن مسئول محترم نبود، برگزار می شود!

به یاد سال‌‏های قبل افتادم که شاعر نابینا را به دیدار قانون‌گذار بردند و نویسنده را به دیدار مسئول ورزشی و بعضاً هم قرعه فال در همین جلسات نامتجانس به نام این کمترین می‏‌افتاد و صد البته به همراه برخی افراد محترم که در همه چیز از مناسب ‏سازی گرفته تا ورزش و نیازهای اطلاعاتی و اشتغال نابینایان چه نظرها که نداشتند؛ صاحب نظرانی بی‌‏آنکه در عمرشان آنی عصای سفید به دست گرفته یا بطور مستقل کاربری رایانه و استفاده از فناوری‌‏های ویژه را تجربه کرده باشند!

همواره این روز وجه دیگری را نیز داراست؛ انتشار مصاحبه‌‏ها، گزارش‌‏ها و یادداشت‌‏های مختلف و البته گاه شعاری در رسانه‌‏ها و خبرگزاری‌‏ها و تولید برنامه‌‏های مختلف بیشتر با چاشنی احساس؛ انگار امسال هم قرار است در بر روی همان پاشنه بچرخد.

روسای انجمن‏‌ها هم چند انتقاد کنند و البته در پناه ملغمه ای از قدردانی‌‏ و تحسین‏‌های بی‌‏شمار از برخی مسئولین که دلیل بسیاری از آن‏ها همواره مجهول می‏‌ماند و به ویژه از خیرین محترم و مسئولینی که به ظاهر چشم خود را می‏ بندند و چند متر صندلی ردیف اول تا روی سِن را با عصای سفید طی می‏‌کنند بی‌‏آنکه کوچک‏ترین درکی از مشکلات فراوان نبود مناسب سازی که امنیت روانی و حتی بعضاً جانی نابینایان در تردد را هر روز و هر ساعت تهدید می‏‌کند، داشته باشند و چه وعده‏‌هایی که اگر حافظه‌‏ات اندکی یاری کند، چندان تفاوتی با صحبت‌‏ و وعده‌‏های سال‌‏های قبل ندارد و چه زیبا وعده‏‌هایی که تحقق نمی‏‌یابند تا همیشه مجال تکرارشان باقی بماند.

منکر برنامه‏‌های مفید و اقدامات بعضاً ارزنده و کارشناسی شده نیستم اما، وجه مسلط و شاه‏ بیت روز «ایمنی عصای سفید» و به ‏عبارت مرسوم در ایران «روز جهانی نابینایان» عمدتاً همین است؛ آن مسئولی که از فرهیختگی و نخبگی جامعه نابینایان گفت و اینکه باید در پست‏‌های عالی و تصمیم سازی‏‌های کلان از توان فکری‌‏شان استفاده کرد و دیگر جهان عوض شده و...

 دقیقاً در همان روز برخلاف نظر قریب به اتفاق نابینایان نخبه و فعال اجتماعی، در صدد بر آمدند که مهم‏ترین نماد هویت فرهنگی این قشر یعنی «کتابخانه رودکی» را در یک تصمیم سازی خلق‌‏الساعه به نهادی دیگر انتقال دهند و عجیب اینکه که دیگر توان فکری و نخبگی نابینایان در میان نبود! آن هم نه در تصمیم سازی‏‌های کلان بلکه در تصمیم سازی تخصصی در یک موضوع مربوط به خودشان و یا در تصمیمی دیگر که جامعه نابینایان را به شکل همزمان دارای 2 شبکه تشکل‏‌ها نمود که فارغ از صلاحیت یا عدم صلاحیت هر یک، محلی برای ایجاد اختلاف بین تشکل‏‌های این قشر شد و البته اینجا هم خبری از مشارکت بخش اعظمی از همان نخبگانی که داد سخن از آن‏ها سر می ‏داد در این تصمیم سازی نیز نبود و حتی مخالفت‏شان هم دیده نشد و چه مثال‏های بسیاری از تلاش در «تغییر نام مدرسه دکتر خزائلی» آن هم با سابقه ‏ای 6 دهه ‏ای که برند آموزشی در این حوزه به شمار می ‏رود گرفته تا سایر مسائل؛ آن هم بدون توجه به نظر نابینایان که همواره در این روز همان مسئولان بر کرامت‏، فرهیختگی‏، نخبگی‏ و قابلیت‏‌هایشان تأکیدها می ‏کنند و مشارکت دادن ‏شان در تصمیم سازی ‏ها را کوچک‏ترین حق آن‏ها می‌‏شمارند!

سوی دیگر ماجرا هم زیباست، برخی مسئولین انجمن ‏ها برای پُر و پیمان نشان دادن فعالیت‏ ها و بیلان کاری خود، چه آمارهای پرطمطراقی را که رو نمی ‏کنند و چه اقدامات بنیادین ملی را که گزارش نمی ‏دهند که این کمترین و بسیاری دیگر از نابینایان از فهم و مشاهده ساحت ظهوریابی آن‏ها سالیانی است که محرومیم و صد البته قطعاً مشکل از ماست و نه از آمارها و گزارش‏ هایشان!

در یکی از همین بیست و سومِ مهرهای مرسوم فرد محترمی از ارائه خدمات به نابینایان با بهره گیری از چندین هزار منبع بریل سخن می‌‏گفت که علی‏رغم بیش از هفت سال پژوهشم در بریل هر چه به مغزم فشار آوردم و حساب و کتاب کردم، تعداد کل کتاب‌‏های بریل کشور نیز به آن میزان نمی‌‏رسید یا بعضاً چنان از فلان دستگاه یا تجهیزات (حالا هر چه که باشد) و مزیت ‏های چند وجهی و فراوانش در نزد مسئولین و وزرا سخن می‏ رانند که تنها مانده در احیای قوه باصره نابینایان موثر باشد و بس! و یاد آن فروشنده در مترو افتادم که دارویی را تبلیغ می ‏کرد که هم افسردگی را رفع می‏‌نمود هم باعث جوانی می‏ شد و حتی موثر در رشد موی سر!

و البته وزیر یا مسئول محترم نیز در پس تمام این تعریف‏ ها و البته نامه نگاری ‏های گاه و بیگاه قبلی از سر صدق و دلسوزی و برای نشان دادن حمایت بی ‏چون و چرا از جامعه نابینایان قول و حتی فرمان خریداری چند و یا حتی چند ده تا از آن وسیله بسیار مفید را صادر می‏ فرمایند و چه هزینه‌‏هایی که در همین بیست و سوم مهرها به نام نابینایان و البته به کام برخی افراد انگشت شمار که نمی‌‍‏شود!

این قصه سر دراز دارد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! باز هم می‌‏گویم نه مخالف برنامه و مراسم هستم و نه منکر برخی اقدامات ارزنده؛ اما در ورای بسیاری از برنامه‌‏های پرشمار تدارک دیده شده برای این روز چه از سر تساهل و چه حتی تعمد، چنین کژکارکردهایی با شدت و ضعف‏ های متفاوت دیده می‏ شود.

و انگار باز هم در بر روی همین پاشنه می‏ چرخد که امید دارم روزی چنین نباشد و بسیار برایم مسرت بخش خواهد بود که تصورم اشتباه از آب درآید؛ با خودم مرور می‏‌کنم مگر نه این است که (روز جهانی ایمنی عصای سفید) در کنار وجه تاریخی آن، نماد و نمودی است از «به رسمیت شناختن و تضمین استقلال و حضور مستقلانه و مشارکت فعال فرد نابینا در حیات اجتماعی و رفع موانع آن» و «برخورداری از همه امکان‏ها مانند سایر آحاد جامعه» و «تلاش در ایجاد فرصت‏های برابر» و البته «آگاهی بخشی و فرهنگ سازی در میان آحاد جامعه در زمینه عصای سفید و زیست فرد نابینا» و به تبع ‏آن، این روز ترجمانی است برای «بازشناسی حقوق این قشر در ساحت‏ های مختلف» و «شناسایی مسائل و مشکلات آن‏ها و اتخاذ راهبردهایی در راستای حل، تقلیل و برون‏ رفت از این مشکلات»؟ و به راستی کدام یک از مراسم‏ ها و برنامه‏ های پرشمار برگزارشده و البته گزاره‏ های طرح شده دارای خروجی عملیاتی در راستای محقق کردن فلسفه نامگذاری و کارکردهای متصور برای این روز است؟

بدون تردید تنها از مسیر «انجام کارهای مطالعاتی و افزایش دانش نظری در این حوزه»، «مسئله کاوی مشکلات این قشر در حوزه‏‌های مختلف»، «راه حل یابی‏ هایِ کارشناسی شده و اتخاذ راهبردهای موثر و جامع در برون ‏رفت از مشکلات شناسایی شده»، «مشارکت دادن فعال و موثر نابینایان در تصمیم سازی‏‌های معطوف به خود و محدود نشدن این امر به افرادی محدود و مشخص از سوی نهادهای ذی‏ربط»، «نظرداشت و توجه به نابینایان و شرایط و حقوق آن‏ها به مثابه یک گروه ذی‏نفع در سیاست‌‏های عمومی و حوزه تقنین»، «استفاده از ظرفیت ‏های نخبگانی این قشر و حضور روزافزون و موثر آن‏ها سازمان های مردم نهاد مربوطه و گذار از هیات مدیره و مدیرعامل‌‏های تثبیت شده چند دهه‌‏ای»، «روزآمدسازی ساختاری و کارکردی انجمن ‏های مربوطه منطبق بر نیازهای موجود»، «توجه و حساسیت بر تعارض منافع در ارتباط مابیم سمن های مربوطه با بخش خصوصی (شرکت‏ها) و بخش دولتی از قبیل سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش استثنایی در سطوح مختلف گذار از آن» و «کاربست یک سیاست جامع و مدون و البته فعال در آگاهی افزایی و فرهنگ سازی درباره افراد نابینا و امور مترتب بر آن‏ها در حوزه‏‌های مختلف در میان تمامی آحاد جامعه».

 می‏‌توان به موازات برگزاری چنین برنامه‌‏ها و البته نشست‏‌های متداول کنونی در راستای عملیاتی کردن و تحقق فلسفه و کارکردهای «روز جهانی ایمنی عصای سفید» گام برداشت و از کژکارکردهای متعدد، متنوع و چندوجهی بزرگداشت چنین روزی فروکاست و تا حد امکان برحذر بود و دیگر در بر روی همان پاشنه سالهای قبل نچرخد.