اعتراضهایی که واپسین روزهای شهریورماه ۱۴۰۱ هزاران نفر را به خیابانها کشید، زمینهساز ایجاد آشوب شد. بررسی ابعاد آشوب، بازیگران گسترش ناآرامیها و سمتوسویی که اعتراضها پیدا کرد، نقش رسانهها به ویژه رسانههای خارجی، اهداف تبدیل اعتراض به اغتشاش و در نهایت تلاش برای جلوگیری از فرایند تبدیل اعتراض به آشوب، اداره کل پژوهشوبررسیهای خبری ایرنا را بر آن داشت تا با کارشناسان و صاحبنظران مسائل امنیتی گفتوگوهایی را انجام دهد.
پیش از این با «غلامحسین بلندیان» معاون سیاسی _ امنیتی وزارت کشور در دولتهای مختلف، «حسین علایی» استاد مدیریت استراتژیک دانشگاه تهران، «سیدمهدی تقوی» جامعهشناس و دکتر «علیاکبر حسنوند» امنیتپژوه و نویسنده کتابهایی چون «چابکسازی یگانهای نظامی» (دانشگاه عالی دفاع ملی) گفتوگو کردیم؛ اکنون در ادامه، گفتوگو با «سیدعلی مرندی» امنیتپژوه پیشروی شماست.
دچار جنگ هیبریدی هستیم
جمهوری اسلامی حکومت دینی است و حکومت دینی با دین حکومتی تفاوت دارد؛ گشت ارشاد یکی از نمونههای حکومتی کردن مساله حجاب است؛ باید حجاب را به صورت پویش و از طریق مردم دنبال میکردیم و نه به صورت ساختهای حکومتیمرندی در بررسی زمینههای اعتراضهای به دو رویکرد متفاوت اشاره میکند؛ یکی رویکردی که همه این اعتراضها را به دخالت خارجیها مربوط میداند و رویکرد دوم، کل این اعتراضها را برساخته مردم میداند؛ اما قضیه، میانه این دو رویکرد است یعنی از سویی این اتفاقاها مبتنی بر جنگ ترکیبی (جنگ هیبریدی) برخی کشورهای خارجی است و آنها از ابزارهای مختلفی همچون حمایت از ناآرامیهای خیابانی، تحریم، دیپلماسی، حملات سایبری، تبلیغات، حمایت از گروههای تجزیهطلب و مسلح استفاده کردهاند تا بتوانند سبب تضعیف نظام حکمرانی در ایران شوند.
به گفته مرندی، از سوی دیگر این اتفاق نباید ما را به اشتباه بیاندازد و همه چیز را مبتنی بر دخالت خارجی تفسیر کرد زیرا جنگ هیبریدی بر بستر نظام حکمرانی سوار میشود؛ یعنی ضعفهای درون سیستم نظام حکمرانی را میبیند و بر همان مبنا به بهترین وجه، بهترین انتخاب را میکند تا بتواند به ساختار نظام حکمرانی ضربه بزند.
در واقع تهاجم ترکیبی بر بستر نارساییهای داخلی شکل میگیرد و مهاجم با استفاده از ظرفیت تهدیدهای داخلی و در بستر آن، ابزارهای خود برای تهاجم ترکیبی را انتخاب میکند.
این امنیتپژوه میگوید: نباید رخدادهای پیش آمده در کشور را فقط به دلیل مرگ یکی از هموطنانمان یا فقط به دلیل مساله گشت ارشاد و حجاب تحلیل کرد. این در حالی است که این قضیه پیش زمینههایی دارد که تا زمانی آنها را خوب بررسی نکنیم نمیتوانیم به فهم درست از علل این وقایع دست پیدا کنیم. فقط یکی از این زمینهها مساله حجاب است. بخشی از جامعه ما اینگونه فکر میکند که حکومت نمیخواهد اجازه دهد آنها به لحاظ فرهنگی آنگونه که دوست دارند، زندگی کنند و به همین دلیل این گروه حکومت و دولت را مزاحم زندگی خود میدانند.
بخشی از نسل جدید، حکومت را مانع سبک زندگی خود میداند
وی با یادآوری به اعتراضها در ایران اضافه میکند: با توجه به چنین پیش زمینههایی، من این اعتراضها را در کل در حوزه مسائل فرهنگی و بهویژه در حوزه «سبک زندگی» میبینم. ما در کشور شاهد نسلی هستیم که برخی از آنها میگویند من این نوع از زندگی میخواهم و حکومت را مانع سبک زندگی خود میداند.
از طرف دیگر ساختارهای رسمی نتوانسته در حوزه مسائل حوزه سبک زندگی پاسخگوی بخشی از نیاز جوانان باشد؛ در چنین جایگاهی موسیقی رپ به عنوان سبک موسیقی مورد علاقه نسل جدید بهکلی غیرمجاز شناخته میشود و از سوی دیگر حکومت نتوانسته به مساله نیاز جنسی در وضعیت کنونی و با توجه به موانع ساختاری، فرهنگی و اقتصادی پاسخی در خور بدهد. در چنین موقعیتی ناآرامیهای اخیر را نمیتوان فقط به مرگ خانم امینی مربوط دانست بلکه این اتفاق جرقهای برای چنین ناآرامیهایی بود.
سیاستهای حوزه فضای مجازی و نقش آن در ناآرامیها
شیوه فیلترینگ بهگونهای بوده که اطلاعات خصوصی مردم خودمان را در اختیار فیلترشکنها قرار دادیم و سلبریتیها نیز در این فضا چنان رشد کردند که توانستند نسبت به گذشته، نقش بسیار گستردهتری در ناآرامیها بازی کنندمرندی، یکی دیگر از مسائل مرتبط با ناآرامیها را مربوط به فضای مجازی میداند و میگوید: این امر به معنای سیاستهای نادرست در باب این فضاست. از یک طرف ما در سالهای گذشته بهگونهای فیلترینگ کردیم که اینستاگرام به یگانه شبکه اجتماعی قدرتمند تبدیل شد.
البته واتسآپ نیز در کنار آن بود اما واتسآپ بهدلیل آنکه بیشتر ماهیت گروههای خانوادگی و ارتباط با دوستان و آشنایان داشت از اساس هیچگاه در ایران ماهیت شبکه اجتماعی سیاسی_خبری و فرهنگی پیدا نکرد.
در این میان ما همه را به سمت اینستاگرام سوق دادیم در حالی که نسبت به دیگر شبکههای مجازی شاید بدترین گزینه برای ما و ضد ایرانیترین شبکه مجازی است. اگر پیش از این افراد در چند شبکه مجازی بودند، با فیلترینگی که انجام دادیم بر اینستاگرام متمرکز شدند و این قدرت چانهزنی ما با اینستاگرام برای کم کردن محدودیتهای صفحات طرفدار نظام را پایین آورد.
از طرف دیگر وقتی مردم به دلیل فیلترینگ مجبور میشوند فیلترشکن نصب کنند به سرعت در تبلیغات خود سایتهای اپوزیسیون همچون رادیو فردا باز میشود. این یعنی ما با بخش گستردهای از جامعه که حتی ممکن است سیاسی هم نبوده باشند، کاری کردیم که با چنین سایتهایی آشنا شوند و برای این سایتها مشتری جذب کردیم. همچنین این فیلترشکنها بخشی گستردهای از تبلیغاتی که انجام میدهند، تبلیغات غیراخلاقی است.
پس ما در زمینه فیلترینگ نه فقط نتوانستیم موفق باشیم بلکه اطلاعات خصوصی مردم خود را در اختیار آنها قرار دادهایم. این سیاست ناکارآمد هم در قبال زیست مردم قرار گرفت و هم ابزارهای جدیدی برای ضدانقلاب و مخالفان فراهم کرد.
موضوع دیگری که در در مورد اینستاگرام باید به آن اشاره کرد، رشد سلبریتیها در این فضاست؛ من از اینستاگرام به عنوان کارخانه سلبریتیسازی نام میبرم. سلبریتیها در این فضا آنچنان رشد کردند که مرجعیت خبری و رسانهای یافتند و در غیاب استادان و متخصصان حوزه علوم انسانی در جایگاه تجویز برای مردم قرار گرفتند.
در چنین موقعیتی که غیرمتخصصان در موضعی تخصصی و در مقام راهبری قرار بگیرند، شاهد افول و تنزل امر سیاسی خواهیم بود. در چنین موقعیتی وقتی میخواهیم تفاوت این ناآرامیها با ناآرامیهای گذشته را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که سلبریتیها در این ناآرامیها نقش بسیار گستردهتری داشتهاند.
دولت باید برای فرهنگ بسترسازی کند نه اینکه متولی شود
مرندی درباره ارائه راهکار برای ناآرامیها نیز خاطرنشان میکند: جمهوری اسلامی حکومت دینی است و حکومت دینی با دین حکومتی متفاوت است. اگر حکومت دینی ثمره منویات الهی است، دین حکومتی دقیقا ضد آن است. عرصه فرهنگ، عرصه مردم است و آن چیزی در عرصه فرهنگ میتواند مورد پذیرش قرار گیرد که متولی اصلی آن مردم باشد.
در این زمینه دولت باید بسترسازی انجام دهد اما خودش متولی فرهنگ نباشد. برای نمونه گشت ارشاد یکی از نمونههای حکومتی کردن مساله حجاب است. به این صورت که از سمت مقابل یک پویش ضدحجاب با روکشِ مردمیبودن، تلاش میکند مردم را به سمت خود بکشاند و از سوی دیگر، ما با ساختهای حکومتی که ممکن است گاهی خشن هم شوند، به دنبال حجاب هستیم. به نظرم باید حجاب را به صورت پویش و از طریق مردم دنبال میکردیم و نه به صورت ساختهای حکومتی.
ریشه ناآرامیهای اخیر
با بودجه جمهوری اسلامی و در ساختارهای نظام فرهنگی و تربیتی آن، داریم برای مقابله با انقلاب اسلامی نیرو تولید میکنیماین امنیتپژوه ناآرامیهای اخیر را پیش زمینه سالها و بلکه دههها اشتباهها در نظام حکمرانی میداند و میگوید: نمیخواهم دخالت بیگانه را نادیده بگیرم بلکه اینها بهعنوان شدتدهنده عمل میکند.
باید اشاره کرد که گفتمان رسمی و ساخت اجتماعی رسمی ما با یکدیگر در تضاد است. اگر فردی در ساختارهای نظام رسمی ما مانند دانشگاه، تلویزیون و آموزشوپرورش که ساختارهای تربیتی نظام هستند، رشد پیدا کند، به یکی از مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل میشود؛ خانواده، هیاتهای مذهبی و شبکه اقوام و دوستان توانستهاند نظامهای ارزشی و دینی در جامعه انتقال دهند اما نهادهای رسمی همچون دانشگاه، تلویزیون و آموزشوپرورش به صورت عادی، فرد را در تعارض با چارچوب ارزشی نظام، پرورش میدهد.
ساختارهای نظام جمهوری اسلامی در بسیاری از موارد بهگونهای هستند که با گفتمان نظام در تعارضاند؛ به طور مثال، چگونه از یک دانشجوی دکتری علوم سیاسی که میگوید؛ «همه منابعی که برای آزمون دکتری علوم سیاسی خواندهام یا ترجمه اندیشمندان غربی لیبرال بوده و یا نویسندگان داخلی سکولار!» انتظار داریم طرفدار نظام باشد؟
آیا ممکن است ما در نظام آموزشی خود لیبرالیسم و سکولاریسم را آموزش دهیم و تبلیغ کنیم و بعد انتظار داشته باشیم دانشجویان طرفدار گفتمان انقلاب اسلامی باشند؟
در تلویزیون هم به همین صورت است و ما افرادی را بزرگ کردیم و به آنها تربیون دادیم که میدانستیم چنین مشکلی برای ما پیش میآورند و در آموزشوپرورش نیز به همین صورت است؛ بحث آموزش پررنگ شد و بحث تربیت کمرنگ شده؛ در واقع سخن در آن است که با بودجه نظام جمهوری اسلامی و در ساختارهای نظام فرهنگی و تربیتی آن، داریم برای مقابله با انقلاب اسلامی نیرو تولید میکنیم.
برای حکمرانی فضای مجازی چارهای بیاندیشیم
مرندی با بیان اینکه از اساس حکمرانی فضای مجازی و فضای فرهنگی در اختیار جمهوری اسلامی نیست، میگوید: در مورد شبکههای مجازی که به طور عمده آمریکایی هستند، اگر فردی هیچ فعالیت سیاسی هم نداشته باشد؛ مبتنی بر الگوریتمهای اینستاگرام، پستها و صفحههای سیاسی مخالف به او پیشنهاد میشود. از سوی دیگر در هر کجا که میتوانستیم کنشگری انجام دهیم از طریق اعمال محدودیت (همچون بستن صفحه، تعلیق کاربر، انسداد هشتگ، جلوگیری از رشد صفحه و ...) امکان کنشگری از ما گرفته شد و در چنین الگوی نشری، حتی اگر بهترین عملکرد تولید محتوا هم وجود داشته باشد، در چنین پلتفورمهایی به دلیل الگوریتمهای اعمالی هیچگاه نخواهیم توانست سخن خود را به مخاطب مورد نظر برسانیم و در نهایت در فضایی محصور و با مخاطبی خاص، سخن خود را به اشتراک میگذاریم.
این ناآرامیها از طرفی باید ما را به این ترس مواجهه کند که اتفاقاتی افتاده و نیازمند تغییرات گستردهای هستیم و از طرفی دیگر این ترس نباید امید ما را از بین ببرد یا ما را به موضع انفعال بکشاندوی میافزاید: البته در چنین موقعیتی، صرف فیلترینگ نمیتواند راهحل این مساله باشد و نیاز به روشهای مکملی وجود دارد. سیاست محدودسازی برای سایتها و اپلیکیشنهای خارجی آنجا توانسته منجر به انتقال حکمرانی فضای مجازی به داخل شود که جایگزین بومی آن وجود داشته است.
برای نمونه ما در «آپارات» به عنوان جایگزین «یوتیوب» موفق بودهایم؛ در مسیریاب «نشان» و «بلد» به عنوان جایگزین «ویز» هم موفق بودهایم؛ حتی در دورهای بیش از ۴۰ میلیون نفر از طریق پوسته تلگرامی، تلگرام طلایی و هاتگرام به تلگرام متصل میشدند که تا حدی به حکمرانی ملی بر فضای مجازی منجر شد.
اکنون در باب پیامرسانها نیز نخستین راهکار این است که علاوه بر سرمایهگذاری فوری روی رسانههای بومی، با برخی از پلتفورمهایی که در کشورهایی هستند و حاضرند الزامات نظام حکمرانی ایران را بپذیرند، مذاکراتی انجام دهیم که مبتنی بر قوانین داخلی ایران فعالیت کنند و به نوعی انحصارزدایی از اینستاگرام صورت گیرد.
همچنین نیاز است برای ساماندهی کسبوکارهایی که در بستر اینستاگرام فعال هستند، چارهای اندیشیده شود. باید بستری فراهم کنیم که کسبوکارهای آسیب دیده در فضای مجازی در سامانهای ثبتنام کنند و از طریق بیمه، مزایای تبلیغاتی، معافیتهای مالیاتی و موارد مشابه، ضررهای وارد شده به کسبوکارهای مجازی تا حدی جبران شود. برای این کار باید کمیتهای در نظر گرفته شود که این کسبوکارها کمترین آسیب ببیند.
حکومت نباید معترضان را «دیگری» ببیند
مرندی در پایان خاطرنشان میکند: حکومت نباید معترضان را «دیگری» ببیند. اگر نظام معترضان و منتقدان را دیگری دید، آن زمان نوع برخورد متفاوت میشود. چرا؟ زیرا اگر دیگری دید، آن زمان بهدنبال اقناع و تعامل و گفتوگو با آنها نخواهد بود؛ چه آنکه در فضای بدبینی امکان تعامل وجود ندارد.
اتفاقا اکنون بحث اپوزیسیون بر سر این است که گفتوگو شکل نگیرد و به همین دلیل نیز شاهد برخی از شعارهای رکیک و تند هستیم. معتقد به این هستم که ما باید با باز کردن فضای داخلی در زمینه سیاسی اجازه گفتوگو بدهیم؛ یعنی شورای نگهبان فضای سیاسی را باز کند و اجازه دهد مردم با تفکرات گوناگون، نمایندگان تفکر خود را در نظام حکمرانی ببینند؛ آن زمان میتوانند در چارچوب قانون فعالیت کنند. این ناآرامیها از طرفی باید ما را به این ترس مواجهه کند که اتفاقهایی افتاده و نیازمند تغییرات گستردهای هستیم و از طرف دیگر، این ترس نباید امید ما را از بین ببرد یا ما را به موضع انفعال بکشاند.