این تعبیری است که مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در بررسی حوادث و اتفاقات اخیر کشور به ویژه در سطح دانشجویی دارد. وی در گفت و گویی با خبرنگار گروه علم و آموزش ایرنا تحت عنوان «در مذمّت بیطرفیِ نظام آموزشی» در خصوص برخی اقدامات اعتراضی دانشجویان به سوالاتی چند پاسخ داد.
آیا به نظر شما اینگونه بازی کردن در زمین بیگانگان از سوی برخی دانشجویان و مردم نشان از سطح پایین سواد سیاسی و رسانهای آنان ندارد؟
پاسخ جنبش دانشجویی به مسألهها، «یکسان» نیست، بلکه یک بخش با تکیه بر «سنّت اسلامی و انقلابی» با مسألهها مواجه میشود و راهحلهای اینجایی مطرح میکند و بخش دیگر، به دلیل تعلّقاتش به «هویّت تجدّدی» و وابستگیاش به ایدئولوژیهای آن، راهحلهای بیرون از تاریخ و فرهنگ ما ارائه میدهد.
در نسبت با این واقعیّت اجتماعی نیز، همان «دوگانگی دیرینه و ریشهدار»، سربرآورد و جلوهای دیگر از خود را به نمایش گذاشت. البته در این میان، بدنه دانشجویان را نباید بیطرف و بیموضع قلمداد کرد، چون آنها ریشه در خاک «تاریخِ خودی» دارند و فقط کمکنش یا بیکنش هستند، اما در درونشان، خود را جزو هویّت اسلامی و انقلابی میشمارند. آن پاره از جنبش دانشجویی که در فتنۀ اخیر، به کنشگرِ بازی دشمن تبدیل شد، در مقاطع پیشین نیز چنین نقشی را ایفا کرد و این جریان، امتداد همان عقبه است.
باید بیفزایم که در میان اینان، دانشجویانی نیز بودهاند که به دلیل «فقر شناختی» و «اسارت در بازیهای روایتی»، گرفتار شدند و «توهم» را «حقیقت» پنداشتند. تجربه بازی سیاسی در اینان، بسیار ناچیز است و اینان نمیدانند که در عالم سیاست، نباید «سادهسازی» کرد و گفتهها و ادعاها را حق انگاشت و تکرار کرد. در عین حال، نباید به «آینده» ارجاع داد و هزینه «تجربهاندوزیِ نسل جدید» را به جامعه تحمیل کرد، بلکه باید آنها را به «تاریخ» ارجاع داد. این تاریخ و مطالعه تاریخ است که جنبش دانشجویی را غنی و قوی میسازد.
دانشجویان همان دانش آموزانی هستند که با سن کم از محیط خانه و مدرسه وارد دانشگاه شده اند. بیشتر آنها آگاهی کافی از تحولات سیاسی روز دنیا و اهداف دشمنان کشور ندارند. این وظیفه کیست که آنها را در این زمینه آگاه کند؟ آیا نباید آموزش اینگونه مسائل از مدارس آغاز شود؟
دانشجویان، برآمده از «مدرسه»اند و نظام آموزشی در مدارس، از هرگونه «کنش سیاسی» و «فهم رسانهای»، تهی است. دانشآموز در نظام آموزشی، به «انبار محفوظات» فروکاهیده شده و رشد یکسویه و تکبعدی یافته است. در تمام مدّت دوران تحصیل در مدرسه، دانشآموز نمیتواند هیچگونه ارتباط ساختاریافته آموزشی با انقلاب و ارزشهای اساسی آن پیدا کند، بلکه همواره باید معلوماتی را به حافظه مظلوم خویش بسپارد که اغلب با نیازها و واقعیّتهای زندگی او، فاصله فراوان دارند.
نظام آموزشی، بر «معرفت سیاسی» و «شناخت رسانهای» دانشآموز نمیافزاید، بلکه او را در این زمینه به حال خویش، «رها» میکند و نظام آموزشی، خود را نسبت به این بخش، مسئول نمیانگارد. از این جهت باید گفت که نظام آموزشی نسبت به ارزشهای انقلابی، بیطرف و بیموضع است، یا دستکم، به صورت جدّی و ساختاری به آن وارد نشده است و نمیکوشد «هویّت انقلابی» را در دانشآموزان، ایجاد و تثبیت کند.
«دانشگاه»، جلوه بیرونی این وضع در «مدرسه» است. به بیان دیگر، آنچه که در دانشگاه مشاهده میکنید، چیزی نیست جز حاصل «کمکاریها» و «بیعملیها»ی نظام آموزشی در مدرسه. اگر منصفانه بنگریم، باید معترض «ساختار آموزشی» باشیم، نه «دانشآموز» یا «دانشجو». اینان، پرورده همین نظام آموزشی هستند؛ نظام آموزشی که متهم به «ایدئولوژیک بودن» است اما در عمل، مخاطب خود را با ارزشهای انقلابی، آشنا نمیسازد. از این رو، باید علاج واقعی و زیربنایی را «بازسازی انقلابیِ نظام آموزشی» دانست و «معلولها» را مقصر قلمداد نکرد.
حال که این فرصت در مدارس از دست رفته است، دانشگاهها و اساتید در این زمینه چه وظیفهای دارند؟
کاری که اکنون باید به آن همّت گمارد، ایجاد فضای گشوده و منطقی برای «گفتگو» است. باید شنید و گفت و استدلال کرد. باید صبورانه و همدلانه، حرفها و دردها و دغدغهها و گلایهها را شنید و به آنها پاسخ داد.
آری، کسانی هستند که غرضورز و بیگانهگزیناند و «اغتشاش» و «هوچیگری» و «تنش» را بر «گفتگو» ترجیح میدهند. حساب اینان از سخن من جداست. با اینان باید با زبان «قانون» سخن گفت. اما آنان را که بهواقع «پرسش» و «ابهام» و «اشکال» دارند و میخواهد «صدایشان» شنیده شوند، نباید در کنار اینان نشاند و همه را با یک چوب راند.
دانشگاه، از ظرفیّت بسیار گسترده و درخشانی برای «مناظره» و «گفتگو» و «مواجهه» و «تضارب آراء» برخوردار است. باید این ظرفیّتها را فعّال کرد و از دانشگاه، «باشگاه هماندیشی» و «معرکه آزاداندیشی» ساخت.
نباید آرمان «کرسیهای آزاداندیشی» را معلّق نهاد. آن همه اصرار و تأکید رهبر انقلاب در این باره نباید به فراموشی سپرده شود. انقلاب از «گشودگی» نمیهراسد و خواهان «دانشگاه انقباضی» نیست. گفتگو، راهحلی برای «همه فصلها» است، نه مرهمی برای عبور از بحران.
حرانها، زاده «فقر گفتگو» هستند و دانشگاه میتواند با رویکرد انبساطی و گشوده خود، از جامعه نیز تنش بزداید، نه اینکه در امتداد تنش جامعه به حرکت افتد.