گرگان - ایرنا - پشت خط عابر پیاده در یک چهارراه شلوغ ایستاده‌ام که چشمم به یک ساختمان مخروبه می‌افتد. از گوشه و کنار شنیده‌ام که در این منطقه، یک اثر تاریخی چند صدساله قرار دارد اما گمان نمی‌کردم، یک در بزرگ چوبی، تنها بازمانده بنای عهد قاجاری و به روایتی تنها کاروانسرای درون شهری گرگان باشد.

به گزارش ایرنا، کاروانسرای عباسعلی، ساختمانی متروکه و مخروبه است که از شکوه و جلال تاریخی‌اش، فقط یک در بزرگ و چند دیوار باقی مانده و سربه فلک کشیدن درختان انجیر در حیاط این بنای تاریخی، خبر از اتفاقی تلخ می‌دهد.

سیمای عمومی

کاروانسرای عباسعلی در یک زمین هموار ساخته شده و دارای یک حیاط مرکزی است. ساختمان کاروانسرا دورتادور حیاط قرار گرفته بودند.

طبقه اول بنا دارای چند اتاق و مصالح طبقه دوم از چوب و دارای یک ایوانچه با تخته کوبی‌های چوبی و پلکان با دسترسی آجری و پیشانی چوبی بود که امکان ارتباط دو طبقه را میسر می‌کرد.

اتاق‌های ضلع غربی بنا دارای دیوارهای ضخیمی بود که در داخل این دیوارها، طاقچه ها، طاق هایی به تناسب برای قرار دادن وسایل مسافران تعبیه شده بود.

شاید تنها بخشی از کاروانسرا تقریبا سالم مانده، ورودی اصلی است که در ضلع شمالی ساختمان قرار گرفته و دارای یک در چوبی است که در سمت راست بازار میدان قرار دارد و از طریق یک راه‌رو سنگ فرش‌شده و قلوه سنگ‌های رودخانه‌ای به حیاط مرکزی منتهی می‌شد.

صرف نظر از ورودی ساختمان که از ایستایی خوبی برخوردار است، سایر بخش‌های کاروانسرا مثل شمال شرقی و غربی به دلیل متروکه‌ماندن و استفاده‌نشدن چندین دهه‌ای و کهولت مصالح خشتی استحکام خود را از دست داده و قسمتی از آن تقریبا تخریب شده است.

کارکرد

کاروانسراها در ایران به ۲ دسته برون‌شهری و درون‌شهری تقسیم می‌شد که نوع درون شهری آن فقط در گرگان عصر قاجار ساخته شد.

کاروانسراهای درون شهری جزیی از معماری و بافت بازار بود که کارکردی مشابه پاساژ و مراکز خرید امروزی داشت.

چنین کاروانسراهایی در بازارهای استرآباد در پشت راسته‌های اصلی و فعال شهر احداث می‌شد که ورودی آن به سوی راسته و معماری آن به صورت حیاط مرکزی بود.

سفر به تاریخ

روبروی در چوبی و بزرگ کاروانسرای عباسعلی ایستاده‌ام . نگاهم که به در چوبی می‌افتد ناخودآگاه به گذشته سفر می‌کنم. صدای زنگوله کاروان به گوش می‌رسد. سر که برمی‌گردانم چند اسب سوار و پشت سر آن‌ها تعدادی مسافر پیاده که استرهای پر از بار را همراهی می‌کردند به سمتم در حال حرکت هستند.

آثار خستگی در چهره آن ها آشکار است . چند کارگر کاروانسرا به استقبال آن ها می آیند و کاروانیان را به داخل هدایت می‌کنند و پس از عبور آخرین عضو کاروان در حالی که خورشید زمان زیادی تا پنهان شدن پشت کوه و فرارسیدن شب نمانده، در بزرگ کاروانسرا بسته می‌شود.

در کاروانسرا که بسته می‌شود، شنیدن صدای ممتد بوق ماشین‌ها، مرا به خود می‌آورد . هنوز روبروی در ایستاده‌ام و می خواهم راهی برای ورود پیدا کنم. امتداد دیوار کاروانسرا را طی می‌کنم تا ببینم می‌توان راهی به درون این اثر تاریخی پیدا کرد یا نه؟

آشنایی با معصومه خانم

در حین جستجو هستم که پیرزنی از روی پنجره با خنده مرا خطاب می‌کند: " خانم ! دنبال چیزی میگردی؟"

"خبرنگارم . دنبال راهی برای رفتن به کاروانسرا می‌گردم . میتونید کمکم کنید؟"

در حالی که خنده از لبانش محو نمی‌شود گفت: "در باز است بیا بالا . داخل که اومدی در اتاق سمت چپ رو باز کن . من اینجا نشسته‌ام."

با شنیدن این دعوت انگار راهی به گذشته پیدا کرده‌ام. با سرعت خودم را به داخل خانه می‌رسانم و در کنار پنجره به سراغ بخش فراموش‌شده تاریخ گرگان می ‌گردم.

نامش معصومه است. ۵۵ سال قبل عروس یک خانواده گرگانی شده و از آن زمان تاکنون همسایه کاروانسرای عباسعلی است.

" انگار دیروز بود که عروس این محل شدم. آن زمان کاروانسرا هنوز فعال بود البته نه به عنوان کاروانسرا بلکه تبدیل به بازار پالان‌دوزها و بعد انبار شد و آرام آرام با بسته‌شدن درها رو به تخریب رفت.

با معصومه خانم در سفری کوتاه به گذشته می‌روم . کاسه آش نذری را در دست گرفته و از در بزرگ کاروانسرا وارد می‌شویم . "علی‌خان" روی سکوی ساختمان غربی کاروانسرا نشسته و مشغول دوختن یک پالان است. نام او به عنوان یکی از آخرین استادان پالان‌دوزی در تاریخ گرگان به یادگار مانده است.

در کشویی و ارسی اتاق، چشمانم را خیره می‌کند . با معصومه خانم از وارد یکی از اتاق‌ها می‌شویم و کاسه آش را به کربلایی محمد که به همراه دختر کوچکش مشغول تعمیر پالان است می‌دهیم.

در همه مدتی که در این اتاق بودیم، یک لحظه چشمانم را از در و پنجره ارسی برنداشتم اما سفر کوتاه بود و من با صدای معصومه خانم از دالان تاریخ خارج می‌شوم.

رشد درختان انجیر در حیاط کاروانسرای عباسعلی

از بالای پنجره اتاق معصومه خانم و در حالی که درختان انجیر، جلوی ساختمان کاروانسرا را گرفته به سختی گوشه یک پنجره را می‌توان دید. از خودم می‌پرسم چرا سهم من از تماشای یک بنای تاریخی فقط باید چند تکه از در و پنجره آن هم از بالای خانه همسایه باشد؟

بخشی از دیوار کاروانسرا از کوچه منتهی به خانه معصومه خانم با مصالح جدید چیده شده است . وقتی علت را جویا شدم، گفت: " بخاطر تردد معتادان به داخل کاروانسرا مجبور شدیم قسمتی که ریزش کرده را با آجر بپوشانیم تا دیگر راهی برای ورود آنها به این مکان تاریخی نباشد.

معصوم خانم ادامه داد: " یادش بخیر، ساختمان زیبایی بود طبقه پایین کاروانسرا حالت اتاق اتاق با درهای چوبی دو لب زنجیری داشت." از آن همه زیبایی چیزی نمانده و تنها درختان انجیر داخل خانه قابل دیدن است.

با او که هنوز نگاهی حسرت‌آمیز به ساختمان مخروبه کاروانسرا دارد خداحافظی می‌کنم به دنبال زوایای دیگری از این بنا می‌گردم.

گفتگو با حاج احمد

حاج احمد ۶ دهه در مجاورت این کاروانسرا به کاسبی مشغول است. او از معدود کسانی است که می تواند مرا با گوشه‌هایی نادیده از آخرین سال های شکوه و فعالیت این بنای عصر قاجاری آشنا کند.

" تا جایی که به خاطر دارم، اینجا آسفالت نبود و مسافرانی که از شهرها و روستاهای اطراف به گرگان می‌آمدند در این کاروانسرا اسب‌های خود را نعل کرده، پالان‌ها را تعمیر میکردند و پس از انبارکردن کالاهای خود در اتاق‌های کاروانسرا اندکی به استراحت می‌پرداختند.

احمد همادالدین ادامه داد: یکی دیگر از کارکردهای این کاروانسرا، امانت‌داری اموال بازرگانان بود. در این کاروانسرا کالاهای بسیار زیاد و به تبع آن پول فراوان رد و بدل می‌شد. برخی از مسافران اموال و پول‌های خود را نزد افراد امین و معتمد این مکان به امانت گذاشته و به دنبال کار و تجارت خود می‌رفتند.

وی اظهار داشت: زمانی که کاسبی را در این خیابان شروع کردم، اتاق‌های این کاروانسرا هنوز مورد استفاده مسافران قرار می‌گرفت اما حالا اثری از آن همه رونق و شکوه باقی نمانده و به جز یک بنای مخروبه، نشانی از آن بنای تاریخی نمیتوان مشاهده کرد.

حاج احمد برای قدمت وراثت این بنای تاریخی در دست یک خانواده از اصطلاح " چهل پدره" استفاده کرد و ادامه داد: به نظرم یکی از دلایل رو به تخریب رفتن این ساختمان، اختلاف مالکان است.

حجت محمدی خشکبار فروشی که از کودکی در این محل بزرگ شده گفت: در دهه‌های قبل که کاروانسرا فعالیت می‌کرد، از قوچان، شاهرود، بجنورد، سبزوار و کاشمر مسافر به این ساختمان می‌آمد و از اتاق‌های کاروانسرا به عنوان استراحتگاه و خوابگاه استفاده می کردند.

وی افزود: در گذشته که هنوز در این کاروانسرا بسته نشده بود، بارها گردشگران خارجی را دیدم که برای دیدن این بنای تاریخی از کاسبان پرس و جو می کردند و به دنبال آن می‌گشتند اما آرام آرام که این مکان از رونق افتاد و درهای آن بسته شد، به جز گردشگران انگشت‌شمار، دیگر کسی سراغ این بنای تاریخی را نمی‌گیرد.

نواختن تازیانه‌های بی‌توجهی

کاروانسرای میدان عباسعلی به دلیل بی‌توجهی مفرط، شاهد نواختن تازیانه‌های بی‌توجهی بر پیکر خود بوده و این گنجینه و میراث فرهنگی ارزشمند چشم انتظار تدبیر ویژه برای احیاست.

به دلیل تردد مسافران از منطقه استرآباد و دشت گرگان برای رفتن به شاهکوه، شاهرود، شهرری و قزوین، این منطقه از اهمیت بالایی برخوردار بود.

علاوه بر مسافران، بسیاری از کشاورزان به دلیل نبود وسایل حمل و نقل و دشواری در تردد، هنگامی که برای خرید و یا فروش محصولات خود وارد گرگان می‌شدند نیز در این کاروانسراها اتراق می‌کردند.

طبق گفته کارشناسان، آخرین کاربری این کاروانسرا، پالان‌دوزی بوده که این شغل نیز مدت‌هاست به تاریخ پیوسته و بعد از آن نیز کارونسرای عباسعلی ابتدا به فضای نیمه مخروبه با کاربری انبار و سپس برای همیشه تعطیل شد.

فاطمه شفیعی نیا یکی از فعالان فرهنگی می گوید: این کاروانسرا از جمله کاروانسراهای شاه عباسی بوده که بخش از آن ارسی قشنگی داشته و بخشی هم برای پذیرایی از مهمانان و بزرگان بود.

وی افزود: به دلیل سهل انگاری چندین ساله، این کاروانسرا به انباری برای موش ها تبدیل شده که امیدواریم برای احیای آن چاره‌اندیشی شود.

در جستجوی مالکان و ورثه

از کاسبان اطراف کاروانسرای عباسعلی شنیدم که این مکان متعلق به یک خانواده است. نام و نشان مالک را گرفتم و به سختی و پس از مدت‌ها دوندگی، با "قدرت مخیری" یکی از ورثه این کاروانسرا که پیرمردی زنده‌دل است گفت‌وگو کردم.

میخواستم بدانم چرا فکری برای احیای این اثر ثبت ملی و چندین ساله نمی‌کنند و ایراد کار از کجاست.

او گفت: کاروانسراها در گذشته دارای کارکرد بود اما با غلبه زندگی ماشینی بر زندگی سنتی، از آن استقبال نشد و با کم شدن استفاده، از ۳۰ سال قبل درهای آن قفل شده و تا الان نیز بسته است.

وی ادامه داد: به همراه دیگر وراث، بارها به میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی گلستان و شهرداری گرگان مراجعه کردیم و از آنان خواستیم حالا که ما قصدی برای استفاده از آن نداشته و از طرف دیگر به ارزش معنوی و تاریخی آن آگاهیم، این ساختمان را از ما خریداری کنند اما آن ها اعلام کردند پولی برای خرید ندارند.

مالک کاروانسرای عباسعلی گرگان گفت: آن ها می‌خواهند این بنا را رایگان از ما تحویل بگیرند که غیرعقلانی و ناممکن است و ورثه که حدود ۲۰ نفر هستند، این درخواست را نخواهند پذیرفت.

برای شنیدن حرف‌های مسوولان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی گلستان چند مرتبه با آنان تماس گرفتیم اما موفق به گفت و گو نشدیم.

نشنیدن توضیحات مسوولان مرتبط ترین دستگاه با بنای تاریخی، گره حل مشکل کاروانسرای عباسعلی را حداقل برای من کورتر کرد.

پشت چراغ قرمز میدان عباسعلی ایستاده‌ام و چشمانم به در بزرگ این بنای چندصدساله گره خورده است. به یادآوردن روزهای پررونق تنها کاوانسرای درون شهری منطقه استرآباد مرا با غصه‌ای بزرگ مواجه می‌کند . یک ظرفیت مهم گردشگری که می‌توانست حداقل چند جوان را صاحب شغل کند، در حال فروپاشی و نابودی است. کاش نگذارند کاروانسرای عباسعلی تخریب شود.