به گزارش خبرنگار ایرنا، این رزمنده سرافراز پرچم آزادگی و گنجینه ای از داشته های استان ایلام بود که در نهایت گمنامی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نامداری گمنام که روزهای متمادی ۱۹۴ ترکش را در بدن خود میزبانی می کرد و شب ها نیز با مرکب دعا و توشه راز، نیازش را با دادار دادگر نجوا می نمود.
او می گفت: زیباترین خاطراتم از دوران ۵۰ ماهه اسارت همجواری با مرحوم ابوترابی و گرانبهاترین تحفه آن دوران برای من انس با نهج البلاغه علی (ع) بود که امروز نیز مونس روزهای تنهاییم شده اند.
وجود چندین میهمان ناخوانده آهنی( ترکش) ، مجروحیت سنگین ناشی دفاع مقدس و آسیب های کشنده هیچکدام یارای خلق نیکو و صبر سرشار این مجاهد باوفا نشدند و ذره ای از حلم ، شکر و بردباری اش کاسته نشد.
هرگاه که نامی از جنگ ، جبهه ، جَهد و جهاد به میان می آمد، نفس در قفس و با طاقتی طاق سکوت می کرد و بی درنگ اشک دیدگانش سیمای سبزش را آبیاری و بوستان وجود این مالک اشتر زمان جامه نیلگون می پوشید و هیبت اش را بی قرار می کرد.
او مطالبات زمینی نداشت و خود را نیز مستحق هیچ صله ای نمی دانست، اما از زمانه خود گله داشت و به روح همراهان آسمانی اش شکوه می کرد و برای بزم خدایی آنان غبطه می خورد.
سردار عارفمان از سادگی و آرامش هم قطارانش در سنگرهای ایمان و شرف، دلدادگی و خداخواهی شب های عملیات، شب زنده داری های بی ریا در سنگر ، شلاق های سوزنده اسارت و آتش بازی های سور و صیدا را زمزمه می کرد و بر سهم خواهی های امروز اشک تاسف می بارید.
خدایا سجاده شکر و عبای عبادت، دعای دوستی و صحرای سخاوت، تمنای توکل و رسم رجای سردار ما چه صفایی داشت.
معبودا عشق الهی، ادب عاطفی و ایمان آگاهی این پیر دیرنشین و عابد با عظمت چه شیرین و شنیدنی بود.
افسوس که غل غفلت مانع مان شد که دشت دل را در زلال وجودش صیقل داده و اقلیم جان را در معرض تابش این خورشید تابناک بگذاریم و زنگار قلب را با جلای جذبه اش صفا ببخشیم.
آری ، ماه وجود حاج صارم به تدریج غروب کرد و اکنون سایه سخت فقدانش، ملک درونمان را تاریک و غمزده کرده است و مجبوریم وجود خویش را به نام نامی این سردار دلیر و آزاده امیدآفرین مزین کنیم.
این سردار سربلند و شیر شب زنده دار سنگرهای خون ، شرف و شهامت پس از سال ها مبارزه با رژیم جعلی اسرائیل در سور و صیدا و نبرد با دژخیمان صدام تکریتی در جنوب و غرب کشور و تحمل ۵۰ ماه اسارت در اردوگاه های عراق سرانجام شانزدهم آبان سال ۹۴ به یاران شهیدش پیوست.
شهید صارم طهماسبی سال ۱۳۳۳ در روستای سرابباغ شهرستان آبدانان از توابع استان ایلام دیده به جهان گشود، این سردار از سال ۱۳۵۰ به مدت پنج سال، با هدف فراگیری فنون و آموزش های رزمی و پارتیزانی و همچنین زندگی در شرایط بسیار سخت، خود را به مجاهدان و مبارزان لبنان علیه رژیم غاصب اسرائیل در سرزمین های اشغالی رساند.
وی در مجاهدت با رژیم جعلی به شدت مجروح شد که آثار به جای مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهد نستوه در زمان غسل همچنان مشهود بود.
حاج صارم با پیروزی انقلاب سلامی برای تکمیل مأموریت ها و فراگیری آموزش های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای (سور، صیدا، نبتیه و جرج البراجنه) می شود و پس از گذشت یک سال و نیم به کشور باز می گردد و با هماهنگی و دستور شهید مصطفی چمران در جبهه میانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (استان ایلام ) مشغول نبرد جانانه با متجاوزان بعثی می شود.
سردار طهماسبی آن روزها در مسوولیت های مختلف عملیاتی، شناسایی، رزمی و فرماندهی یگان های پیاده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان ایلام خدمات شایانی به اسلام و انقلاب ارائه می کند اما در سیزدهم آبان ماه سال ۱۳۶۳ هنگام مأموریت شناسایی در منطقه سرخر مهران از سوی گروه معروف به گوش برها به اسارت درمی آید و پس از ۵۰ ماه اسارت دوباره آغوش ایران اسلامی را درک می کند.
این شهید والامقام در دوران اسارت هم بند سید آزادگان ایران مرحوم سیدعلی اکبر ابوترابی بود.