به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، نورالدین کیانوری دبیرکل درگذشته حزب توده، در کتاب خاطرات خود ماجرای این آدمکشی را روایت میکند. او بازداشت مطفربقایی در دهه ۶۰ شمسی را هم ناشی از توطئه او برای قتل افشار طوس می داند. کیانوری این طور مینویسد:
محمود افشار طوس را من شخصا میشناختم. افسری فوق العاده جدی و کم نظیر بود. البته یک دوره بد در زندگی او وجود دارد که وی از جمله افسرانی بود که املاک شاه را در مازندران سرپرستی میکرد. اکثر این افسران از دزدی های آن زمان ثروت هنگفتی اندوختند. ولی افشار طوس اهل دزدی نبود و به جز حقوق و کمک خرجی که به او می دادند چیزی نداشت.
جلوی ترفیعش را گرفتند
مدتی بعد از مازندران آمد و جاهای دیگر خدمت کرد تا به درجه سرهنگی رسید. در این زمان به دلیل این که تمایلات ملی پیدا کرده بود مورد بغض رزم آرا واقع شد و او را چهارسال و پنج ماه در درجه سرهنگی نگه داشتند.
هر سال نام افشارطوس برای ارتقاء درجه پیشنهاد میشد ولی تصویب نمیشد. مصدق که به قدرت رسید از اولین کسانی که درجه سرتیپی گرفتند، افشارطوس بود. مصدق، نمیدانم توسط چه کسی، با افشارطوس آشنا و از سوابق وی مطلع شد و فهمید او افسری جدی است و شاه و رزم آرا با او مخالف بودهاند. این البته به نفع افشار طوس تمام و او به ریاست شهربانی منصوب شد. ریاست شهربانی پست بسیارمهمی بود و از این روز از هر طرف برای جلب همکاری به وی مراجعه کردند. افشارطوس اما نپذیرفت لذا تصمیم گرفتند او را بکشند.
میزبانان آدم کش
ماجرا این طور بود که فردی به نام حسین خطیبی که قبلا عضو حزب توده ایران بود و مامور رکن دوم شده و از طرفی معاون مظفر بقایی در حزب زحمتکشان بود و در روزنامه شاهد مقاله می نوشت، افشارطوس را برای مذاکراتی به خانه خود دعوت میکند. افشارطوس که فردی بود کاملا معتقد به خود، تصور این را نمیکرد که توطئه ای در کار باشد. برای همین بدون این که کوچکترین اثری از خود برجای بگذارد بدون اسلحه روانه خانه خطیبی میشود. در این خانه او را میگیرند و دهانش را میبندند، بیهوشش میکنند و با اتومبیل میبرند.
زنده باد قاتلین افشارطوس!
البته این جریان قتل افشارطوس پس از مدتی کشف میشود. یکی از قاتلین دستگیر میشود و همه را لو میدهد و سایر دستگیر شدگان هم در شهربانی جریان را با تمام جزئیات بازگو میکنند. معلوم میشود که در این جریان افسران بازنشسته دربار مانند سرتیپ علی اصغر مزینی، سرتیب علی اکبر منزه، سرتیپ نصرالله بایندر و غیره، دست داشته اند. آنها دستگیر ولی همگی پس از کودتای ۲۸ مرداد آزاد میشوند.
بعد از کودتا، شعبان بی مخ آنها را از شهربانی بیرون می آورد و در جیب خود می نشاند و خودش ایستاده فریاد می زند: زنده باد قاتلین افشارطوس!
قتل افشارطوس ضربه فوق العاده سختی بر مصدق بود. روشن شد که سرلشکر فضل اله زاهدی و مظفربقایی در راس قاتلین بوده اند. دستور بازداشت آنها صادر شد ولی آنها در مجلس متحصن شدند و آیت الله کاشانی از آنها حمایت کرد.
بازداشت بقایی توسط وزارت اطلاعات
گرداننده اصلی این ماجرا بقایی بود. یکی از دلایل اصلی که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی اقدام به بازداشت بقایی کرد همین قتل افشارطوس بود.
پس از افشارطوس، دکتر مصدق سرتیپ نصرالله مدبر را رئیس شهربانی کرد که با کودتاچیان بود. بعدا یکی از بستگانش به نام سرتیپ محمد دفتری را به این سمت گمارد که خائن بیشرفی بود.
به مصدق گفته بودیم
زمانی که دکتر مصدق سر تیب دفتری را رئیس شهربانی کرد ما فورا اطلاع پیدا کردیم که او جزو مرکزیت کودتاچیان است و بلافاصله به دکتر مصدق خبر دادیم. من خودم در تماس تلفنی به مصدق گفتم: آقا، سرتیب دفتری جزو کودتاچیان است و ما اطلاع داریم.
گفت: « نخیر! من به او اعتماد دارم. او به من خیانت نخواهد کرد.» این عین جمله دکتر مصدق است.
منبع: خاطرات نورالدین کیانوری، ناشر: موسسه اطلاعات