جام جهانی فوتبال که دههها است همچون رقابتهای المپیک هر چهار سال یک بار نگاه میلیونها نفر را به خود میدوزد هر چند رخدادی ورزشی است اما از تحولات زمانه خود برکنار نبوده و نیست. برگزاری بیستودومین دوره جام جهانی بهانهای است برای اینکه این رویداد را از زاویهای که کمتر مورد توجه قرار گرفته و با توجه به مهمترین وقایع سیاسی، اجتماعی و تاریخی مرتبط با آن روایت کنیم.
در «جام جهانی ۱۹۳۸؛ در منگنه نازیسم، به کام فاشیسم» گفتیم چگونه اولین ادوار جام جهانی زیر سایه جنگطلبی رهبران اروپا قرار گرفت. اما سقوط آنان باعث نشد بلافاصله شرایط به زمان قبل از جولان هیتلر و موسولینی و ژنرال فرانکو برگردد.
بازی در میدان جنگ
جنگ کار خودش را کرد و نشان داد که زور نظامیان تا چه اندازه بیشتر از ورزشکاران است؛ آنجایی که جنگندهها بالهای شوم خود را به طرف آدمیان لرزانیدند، با غرشی هولناک به پرواز درآمدند؛ غرائز بشری، حس حیوانی و آن قدرتطلبی که اصل کلی «تنازع بقا» را به ما اثبات داشته است، از «لویاتان» (هیولای اسطورهای) جنگ استقبال کرد و اروپا و سپس کل جهان در هم آشفت و قلب بشریت بهشدت ضربانهای خونین خود را شروع کرد.
فوتبال به محاق رفت و اولویت برای دیکتاتورهایی همچون «آدولف هیتلر» و «بنیتو موسولینی» جبهههای جنگ شد تا آنجایی که چهرههای سرشناس فوتبال که تخصصشان جادوگری در مستطیل سبز بود به یکباره اسلحه به دست گرفتند تا این بار نه توپ گِرد فوتبال بلکه توپهای جنگی را هدایت کنند اما جنگ به کامشان خوش نیامد و نشان دادند که اینها ستارههای میدان سبز هستند نه میدان جنگ، تا آنجایی که «ماتیاس سیندلار» ستاره سرشناس فوتبال اتریش در ارتش آلمان طاقت نیاورد و خودکشی کرد، «فرانتس بیندر» و «ارنست ویلیمووسکی» دیگر ستاره های فوتبال مجبور شدند فوتبال را به کناری نهاده و دست به اسلحه شوند.
هرچه که بود، فوتبال به خصوص جام جهانی فوتبال به محاق رفته بود و در حالی که قرار بود سال ۱۹۴۲ میلادی آلمان میزبان باشد، این اتفاق عملی نشد و با پیشنهاد برزیل مبنی بر میزبانی هم موافقت نشد تا جهان جنگیدن را بر بازی کردن ترجیح دهد.
خودکشی هیتلر، تسلیم آلمان نازی در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ و پایان جنگ هم نتوانست باعث برگزاری جام جهانی فوتبال در ۱۹۴۶ شود و فوتبال چشم انتظار دوره بعدی یعنی ۱۹۵۰ شد تا برزیل این بار از میهمانان خسته از جنگ و خونریزی در مستطیل سبز پذیرایی کند. از جمله این مهمانان هندیهایی بودند که به عنوان نخستین تیم آسیایی میخواستند در این جام خودنمایی کنند.
صعودِ بیحاصل فرودستان هندی از آسیا
هندوستان با جمعیت بسیار زیاد یکی از فقیرترین کشورهایی بود که در ۱۹۵۰ به جام جهانی راه پیدا کرد. البته نه اینکه هندوها حرفهای ترین فوتبالیستهای آسیایی بودند بلکه در دوره مقدماتی کشورهای میانمار، فیلیپین و اندونزی انصراف داده بودند و هندیها صعود کردند؛ کشوری که تحت استعمار انگلستان قرار داشت و بیش از دو میلیون نفر از نیروی نظامیاش به صورت پیاده نظام در جنگ جهانی دوم حضور داشتند. آنان نظامیانی بسیار سختکوش و معتقد بودند که اگر آنها نبودند انگلستان شکست سختی میخورد و حتی «وینستون چرچیل» برای ادای احترام به آنها نشان «شجاعت بینظیر» را به ارتش هندوستان اهدا کرد.
حال آنها میخواستند علاوه بر میدان جنگ در میدان سبز هم با کشورهای اروپایی رویارو شوند. مردم هند آنقدر از صعود به جام جهانی فوتبال خوشحال بودند که استعمار انگلیس، خستگی جنگ و گرسنگی را فراموش کردند و ماهها جشن و پایکوبی راه انداختند اما یک جای کار برای فرودستان هندی میلنگید؛ آنجایی که اقتصاد میخواست داغ بر دل این فرودستان بگذارد. در چنین شرایطی مسئولان ورزش این کشور پس از برآورد کردن هزینههای سفر به برزیل به این نتیجه رسیدند پولی در بساط ندارند و نه میتوانند بلیط سفر بخرند و نه کفش و پیراهن ورزشی، پس باید عطای بازیهای جام جهانی را به لقایش ببخشند و از اعزام بازیکنان به آنجا خودداری کردند.
البته برخی معتقدند که چون هندیها پابرهنه فوتبال بازی میکردند، فدراسیون فوتبال هند درخواستی را به فیفا ارائه داد تا به موجب آن بازیکنان تیم بدون کفش و پابرهنه فوتبال بازی کنند اما فیفا با این درخواست مخالفت کرد و آنها هم به برزیل سفر نکردند.
ماجرا هر چه که بود این اتفاق نادر، کام فرودستان هندی که سالها از استعمار تلخ بود، تلختر کرد، غم و اندوه بر مردمشان مستولی شد و هیچ کس ندانست که دوستداران فوتبال در آن کشور چگونه آن روزها را سپری کردند و تا به امروز محال است که فراموش کرده باشند چنین ناکامی را.