به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، آلمان در قلب اروپا، این روزها پیشران فشارها و فضاسازیهای بینالمللی علیه ایران شده و در حضور پشت پرده آمریکا و انگلیس، آلمان تصمیم گرفته است جلودار ابتکارات ضدایرانی در مجامع بین المللی باشد.توئیتهای غیرمتعارف و همراه با عصبانیت وزیر خارجه این کشور در مورد تحولات هفتههای اخیر کشورمان که در ادامه با اظهارات سخیف و مداخله جویانه صدراعظم این کشور نیز همراه شد، نشان میدهد آنچه این روزها از آلمان مشاهده میشود چیزی فراتر از موضوع و مسئله ایران، اعتراضات ایران و یا تلاش برای تغییر نظام سیاسی در ایران است.
به تایید بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان جغرافیای سیاسی، آلمان از جمله کشورهایی است که موقعیت جغرافیاییاش تاثیر بسیار زیادی بر سیاست ورزی این کشور در سطح اروپا و نظام بین الملل داشته است. مردم آلمان دارای ریشههای تاریخی هستند اما مختصات جغرافیایی این کشور، در مقاطع مختلف تاریخی، زمینههای ظهور و بروز و قدرت گیری رهبرانی را فراهم کرده است که با تصمیمات و رویکردهای تهاجمی و خشمگینانه نسبت به محیط پیرامونی خود، خسارات زیانبار جانی و مالی گستردهای بر خود، کشورهای همسایه و جهان تحمیل کردهاند.
آلمان در یک صد سال گذشته یکی از پایههای اساسی و محرک های اصلی وقوع دو جنگ بزرگ جهانی اول و دوم بوده است که در اثر آن میلیونها انسان کشته، شهرهای بسیاری ویران و هزینههای سرسام آور بسیار هولناکی بر کشورهای درگیر جنگ و یا حتی کشورهایی که در مناطق دوردست تر بوده و اعلام بیطرفی و کناره گیری از جنگ نیز کرده بودند، تحمیل کرده است.
اقدامات هولناک و غیرانسانی آلمان در جنگ جهانی دوم
اقدامات هولناک و غیرانسانی که آلمانیها در جنگ جهانی دوم نسبت به کشورهای همسایه خود انجام دادند، تبدیل به ویژگی بارزی برای سیاستمداران و نظامیان آلمانی شده است که هرگز نخواهند توانست از خاطرات و سرزنش هایی که بر اثر آن اقدامات متوجه آنهاست، خود را رهایی ببخشند و مخالفتهای مردمی با احیای ارتش این کشور تا چند سال پس از جنگ جهانی دوم گویای این واقعیت است.
نیازی به ورود به جزئیات اقدامات دهشتناکی که آلمانیها در طول جنگ جهانی دوم در کشورهای تحت اشغال مرتکب شدند، نیست و تنها اشاره به کلید واژه «نازیسم» گویای بسیاری از خاطرات و وقایع تلخی است که آلمانیها آنها را با خود یدک می کشند و پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی و ژستهای حقوق بشری هرگز نمیتواند این خاطرات و جنایات را از حافظه تاریخی مردم جهان پاک کند.
به کلامی ساده و گویا، «نازیسم» همان خودبرتربینی نژادپرستانه تهاجمی آلمانی است که در مقاطع مختلف به نامها و صورتهای مختلف ظهور پیدا کرده و حداقل تاکنون جهان را درگیر دو جنگ بزرگ جهانی کرده است. ظهور و بروز اشکال جدید نازیسم تحت عناوینی چون نئونازیسم، خطر بالقوه ای است که نه تنها آلمان بلکه سراسر اروپا را در بیم دائمی قرار داده است.
بنبستهای ژئوپولتیک آلمان، ناشی از مختصات جغرافیایی این کشور، باعث ترویج این ایده شده است که آلمان قدرتمند همیشه یک تهدید جدی برای صلح و امنیت بین المللی است، هنری مورگنتو، وزیر خزانهداری آمریکا در سالهایی که منتهی به پایان جنگ جهانی دوم شد، معتقد بود ظرفیت صنعتی آلمان را باید کاملاً برچید تا جلوی تبدیل شدن دوباره این کشور به یک تهدید نظامی گرفته شود، هر چند خطر جدی شوروی کمونیست در آن مقطع، حامیان چنین ایدهای در مورد آلمان را در اقلیت قرار میداد اما، تفکر مهار آلمان و جلوگیری از قدرتمند شدن این کشور با هدف جلوگیری از تبدیل مجدد این کشور به تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی تا سال ۱۹۴۸ که اداره این کشور کاملا در اختیار آمریکا، فرانسه و انگلیس قرار داشت، همچنان وجود داشت.
فارغ از اینکه آلمان کدام کشور را نشانه رفته باشد، اما، در طول تاریخ معاصر هر گاه آلمان از نظر صنعتی و اقتصادی قدرتمند شده است، سرریز توانمندیهای اقتصادی و صنعتی این کشور به حوزه نظامی وارد شده و آلمان قدرتمند از نظر نظامی، این پتانسیل را در واقعیت نشان داده که می تواند صلح و امنیت بین المللی را به صورت جدی به خطر بیندازد.
طرح مارشال با هدف مقابله با نفوذ شوروی و کمونیسم، این امکان را به آلمان داد که در حوزه صنعتی و اقتصادی مجددا خود را احیاء کند. با وجود رشد سریع اقتصاد و صنایع آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، اما، این کشور از بعد نظامی و امنیتی در چتر حمایتی نظامی آمریکا قرار گرفت و امنیت این کشور تا حدود بسیار زیادی به دست آمریکا تامین شد و این کشور صرفا در حوزه اقتصادی، دارای حاکمیت ملی تام و تمام بود. تردد بیش از ۱۰ میلیون نظامی آمریکایی به آلمان در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، حضور دائمی بیش از ۵۰ هزار آمریکایی و فعال بودن بیش از ۲۵۰ پایگاه نظامی آمریکایی در آلمان، خود به اندازه کافی گویای این واقعیت است که مهار آلمان چگونه همچنان در دستان آمریکا است.
اگر خطر شوروی و توانمندیهای هستهای این کشور نبود شاید هرگز به آلمان اجازه بازیابی اقتصادی داده نمیشد، وقتی قدرتهای بزرگ تصمیم گرفتند برای مقابله با تهدید شوروی، ارتش آلمان مجددا شکل بگیرد، این امر با مخالفتهای بسیار زیادی در درون جامعه این کشور روبرو شد. موافقت نامههای صلح بین آلمان و کشورهای اروپایی و آمریکا این واقعیت تلخ و تحقیر کننده را برای آلمانیها ایجاد کرد که این کشور که به واسطه قدرت نظامی خود در دو جنگ جهانی اول و دوم، در اروپا جولان می داد و کشور نوردی می کرد، به صورت کامل به زیر چکمه های نظامیان و چرخ های هواپیماهای آمریکایی رفت تا مهاری باشد بر این ماشین جنگی مخرب، کشنده و عصبانی.
با ذکر این سابقه، جای تعجب ندارد که این روزها آلمان از پوست و ژست حقوق بشری و اقتصادی خود خارج شده و تبدیل به پیش ران از بین بردن برجام و فشارهای حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران شدهاند. با اینکه جای انتقاد فراوان دارد که چرا بی دلیل آلمان به مذاکرات هستهای ایران کشیده شده است و به او نقشی که نباید، داده شد، اما، در شرایط کنونی، رفتارهای غیرعادی و نامتعارفی از آلمان دیده میشود که میتواند موجب نگرانی، نه تنها برای ایران، بلکه برای صلح و امنیت بین المللی باشد. اگر روزگاری آلمان قدرتمند از نظر اقتصادی و نظامی موجب اشغال و ویرانی همسایگان خود در محیط پیرامونی نزدیک خود شد، اما، هدف قرار دادن ایران در هزاران کیلومتر دورتر از این کشور، می تواند دامنه ماجراجویی های آلمان را در نقطه شروع بحران، به مراتب گسترده تر از آن چیزی کند که در مورد جنگ جهانی اول و دوم رخ داد.
اغراق نیست اگر گفته شود که این نشانهها میتواند نشانههای اولیه «بازگشت آلمان به تنظیمات کارخانه» باشد. اگر این ایده حتی در اولیه ترین و خام ترین مرحله خود نیز باشد باید «نگران صلح و امنیت بین المللی» بود. آلمان با رشد اقتصادی که در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم داشته و خود را در صدر قدرت های اقتصادی جهان قرار داده، می تواند یک بار دیگر، تبدیل به یک نیروی ویرانگر و کشنده برای جهان شود.
آلمان در سال ۲۰۲۲ هم تحت فشار ناشی از آثار جنگ بین روسیه و اوکراین قرار دارد هم تحت فشار حیثیتی ناشی از ناکامی در تحمیل خواسته های غیر معقول بر ایران در مسئله برجام و تحت فشار اندیشههای نژادپرستانه ای که پیش از این نیز، در این کشور سابقه داشته است. با وجود قید و بندهایی که در ساختارهای اروپایی و بین المللی برای این کشور ایجاد شده است، نمی توان نادیده گرفت این قید و بندها مهار بوده بر آلمان واقعی که منجر به دو جنگ جهانی ویرانگر شد، اما، به نظر می رسد نشانه هایی از یک زایش دوباره آلمان ویرانگر در حال بروز است و دیر یا زود میتواند جهان را در مقیاسی به مراتب گستردهتر از گذشته، برای سومین بار، به ورطه ویرانی و جنگ بکشاند.
قمار آلمانی بر اسب مرده اپوزیسیون خارجنشین
بدون تردید پیش گامی آلمان در فشارهای حقوق بشری اخیر بر ایران و درخواست این کشور برای برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر در ژنو در روز پنج شنبه ۳ آذر و اعمال فشار برای ایجاد یک سازوکار تحقیقاتی بین المللی در خصوص تحولات متعاقب فوت خانم مهسا امینی، سرآغاز یک دوره بسیار تنش زا نه تنها در سطح روابط دوجانبه بین ایران و آلمان، بلکه در سطح نظام بین الملل خواهد بود. برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر و ایجاد احتمالی یک سازوکار تحقیقاتی در خصوص تحولات حقوق بشری در کشورمان، موضوعی نیست که آلمان بتواند از مسئولیت تبعات منفی آن، شانه خالی کند. قطعا آلمان نقاب توسعه یافتگی خود را از چهره واقعی خود، که جهان آن را درگیر دو جنگهای جهانی اول و دوم کرد، برداشته است.
موضع گیریهای بیادبانه و نژادپرستانه و عصبانیتهای اخیر مقامات عالی رتبه آلمان به خوبی نشان میدهد آنها به خیال خام و پوشالی خود بر تغییرات بنیادین و به تعبیر خودشان بر تغییر رژیم در ایران سرمایه گذاری کرده اند و به امید آنچه ساده لوحانه خیال پوشالی برای آن دارند، پلهای پشت سر خود را خراب میکنند؛ غافل از اینکه آنچه خراب میکنند پلی است که خودشان نیز بر روی آن قرار دارند. قمار آلمانی بر اسب مرده اپوزیسیون خارج نشین، هزینه های بسیار سنگینی برای آنها خواهد داشت.
آلمان به همان اندازه که در دهههای اخیر یکی از شرکای تجاری اصلی ایران در اروپا بوده، به همان اندازه نیز در هر فرصتی برای شرکت در جنایات دیگران علیه مردم ایران دریغ نکرده است. نمونههای کاملا به یاد مانده این شراکت را میتوان در ماجرای میکونوس، کمک شرکتهای آلمانی به صدام برای تولید سلاح های کشنده شیمیایی و استفاده از این تسلیحات کشتار جمعی علیه غیر نظامیان بی گناه ایرانی در مناطق مرزی با عراق و همراهی با تحریم های ظالمانه و غیرانسانی آمریکا علیه ایران، نام برد که خاطرات آن را ایرانیان هیچگاه فراموش نخواهند کرد.
حالا برلین از وضعیت شراکت در جنایت علیه ایرانیان، خود را در قامت پرچمدار و رهبر اقدامات ضد ایرانی نشان می دهد که قطعا لکه ننگ پاک نشدنی در تاریخ روابط و مناسبات دو کشور خواهد بود.