به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، هرویه روپچیچ در کتاب خود این طور می نویسد: علیرغم همه مشکلات، از طریق تپههای سرسبز و متعدد البرز به در الموت رسیدیم. وارد منطقه گازرخان در پایین ارتفاعات شدیم، جایی که در آن معروفترین قلعه از قلعههای پرتعداد حشّاشین ایران و رهبر جنجالی آن، حسن صباح (۱۱۲۴- ۱۱۵۰ میلادی) قرار داشت. در زیر پایمان می دیدیم که بازدیدکنندگان قلعه مشغول بالا رفتن از آن هستند. برخی پیاده میرفتند و بعضی با اسب. من و همراهم مامایوآنتیا تصمیم گرفتیم پیاده برویم. قلبم از هیجان دیدن آشیانه عقاب، معروف ترین قلعه حشّاشین به تندی میزد.
رهبر کاریزماتیک الموت
نخستین بار با خواندن سفرنامه مارکوپولو با انجمن قاتلین یا حشّاشین آشنا شدم. او در مطالبش حسن صباح را پیر کوهستان نامیده بود. سخت است با اطمینان بفهمیم که حشّاشین دقیقا چه کسانی بودند. در این که حسن صباح رهبر خارقالعاده کاریزماتیک عصر خود بوده است شکی نیست. کسی که توانست به روشی که تا آن زمان عجیب بود از خود در برابر دشمنانش دفاع کند و حکومتش را گسترش دهد.
از آنجا که او تقریبا هیچ سپاهی نداشت، به جای نبردی همه جانبه، برجستهترین و کارآمدترین نیروهایش را برای قتل فرماندهان دشمن و امرای جنگی میفرستاد. (در زبان انگلیسی و برخی دیگر از زبانهای غربی، اساسا به این نوع قاتلین ِاسسین و به ترورهای سیاسی ِاسسینشن میگویند که برگرفته از نام پیروان حسن صباح یعنی اساسیون است.)
حسن صباح؛ فردی بسیار باسواد
در غرب تصور سطحی از حسن صباح این است که او فقط رهبر گروهی از آدم کشهای بی رحم بوده است. اما کاوش تاریخی جدی نشان میدهد که صحبت از یک آدم بسیار نجیب در میان است که در زمان خود به شکلی باور نکردنی ایده برابری را نشر میداده است. حسن صباح فردی بسیار باسواد بوده است. او در الموت بزرگترین کتابخانه عصر خود را بنا کرده و مرکزی را برای علما و فلاسفه به وجود آورده بود که بتوانند مباحثات و مجادلات خود را در آن دنبال کنند، چیزی که در آن زمان در هیچ جای دیگری وجود نداشت.
نوشتههای به جای مانده از آن دوران نشان می دهد که او به علم و دانش، حکمرانی، نماز و روزه شهرت داشته و حافظ کل قرآن بوده و در کنار این بسیاری از اندیشههای فلسفی را میدانسته است. گذشته از این او آشنایی خوبی با ریاضیات، نجوم، شیمی، طب و معماری داشته و کتابهای بسیاری از جمله قرآن را به فارسی ترجمه کرده است.
تهمت بزرگ مارکوپولو
بر اساس یکی از افسانههای تاریخی، قلعه او بسیار سر و سامان یافته و منظم و پر از گل و گیاه بوده و در آن آب، شراب و عسل جریان داشته است و همه کسانی که قلعه را دیدهاند آن را با بهشت همسان پنداشتهاند.
از همین جا افسانهای نقل شده که او نیروهای خود را تحت تاثیر حشیش [ماده ای مخدر] قرار میداده و آنها را به اطاعت از خود وامیداشته است، چرا که نیروهایش بر این باور بودند که فقط در صورت اطاعت از او و انجام قتلی که او خواسته است، رهبرشان قادر است که آنها را دوباره به بهشت بازگرداند. این افسانه بیپایه و اساس درباره حسن صباح را مارکوپولو بنیان نهاده بود.
اساسیون چه کسانی بودند؟
اساسیون به کسانی اطلاق می شود که به اساس باور خود وفادارند و این واژه ربطی به واژه حشیش ندارد. حشّاشین بعد از حسن صباح نیز حیات داشتند و قلعه الموت که به آشیانه عقاب معروف است، بعد از مقاومت در برابر حملات متعدد، نهایتا در سال ۱۲۵۶ میلادی به دست مغولان افتاد و آنها همه چیز قلعه، از جمله کتابخانه ارزشمندش را از بین بردند.
بعد از بالا رفتن از پله های بلند، ما در ورودی قلعه الموت ایستاده بودیم که در ارتفاعی بالاتر از دوهزار متری از سطح دریا قرار داشت و کاملا با تپه بالادست آن در هم آمیخته بود. امروزه متاسفانه دیگر چیز زیادی از این قلعه افسانه ای باقی نمانده است. از بالای آن میتوان به خوبی بر تمام مناطق اطراف نظر انداخت و اهمیت استراتژیکیای که زمانی داشته است به وضوح دید. در پایان بازدیدمان به تنها فضای حفظ شده در وسط قلعه رفتیم که گفته میشود حسن صباح در آن جا مدفون است.
منبع: در سرزمین مردمان نجیب، روایت موتور سوار کروات از سفر به دور ایران، مترجم: سیدمیثم هادی، انتشارات جام جم