یاسوج - ایرنا -گذشته های دور که انتقال آب به مزارع و باغ ها حداقل در مناطق دور دست مرسوم نبود ، بارش باران اهمیت حیاتی در معیشت و حتی زنده ماندن افراد داشت ، به همین علت مردم مناطق مختلف کشور و کهگیلویه و بویراحمد ملتمسانه چشم به آسمان داشتند تا باران ببارد. 

با مطالعه فرهنگ عامه مردم این سرزمین افسانه ها، باورها و سنت های بسیاری را می توان یافت که شماری از این آیین ها ریشه در روزگار خشکسالی و هنگامه طلب باران از سوی مردم دارد.

ارزش حیاتی باران به خصوص برای کشاورزان و دامداران سبب شده تا همیشه چشم به آسمان دوخته و در انتظار بارش باران باشند و به ویژه آن گاه که چشمه های آسمان به روی زمین بسته می شد و قهر طبیعت زندگی مردم را دچار چالش می کرد، این باورها و سنت ها در زندگی مردم نمایان تر می شد.

اغلب آیین های تمنای باران کهگیلویه و بویراحمد رنگ و بوی مذهبی داشته که با راز و نیاز و تضرع به پیشگاه خداوند همراه بود به طوری که بچه های این خطه نیز برای اینکه نهایت عجز خود را در دوران کم بارانی نشان دهند دور هم جمع می شدند و با آهنگی موزون تمنای باران می کردند.

در آن روزگاران که اهالی مناطق روستایی این استان گندم به عنوان ماده اولیه تولید نان اساسی ترین نیاز زنده ماندنشان را خود در روستا تولید می کردند مناطقی که دور از رودخانه بودند در سال های خشکسالی آبی برای کشت نداشتند و خطر قحطی و گرسنگی آنان را تهدید می کرد و در این زمان سنت های باران بسیار پررونق می شد.

آنان اعتقاد داشتند اگرچه باران رحمت الهی جز به اراده خداوند متعال نمی بارد اما باید با واسطه یا بدون واسطه رحم خداوند را برای بارش باران جلب کنند، افراد کهنسال کهگیلویه و بویراحمد با اشاره به تجربیات خود تاکید می کنند که آیین های مذکور در بارش رحمت الهی بی تاثیر نبوده است.

یا الله بارونی،نُچ نچَک،هَدُرسه،مَشکَویل کهنَه،خُشکَه گَــلالَ و اَو آشی از جمله آیین های سنتی مردم کهگیلویه و بویراحمد در زمان کم بارانی بوده است و آنان همچنین با تداوم خشکسالی از زنان و یا بزرگان روستا برای بارش رحمت الهی مدد می گرفتند.

با توسعه این استان و به صفر رسیدن احتمال قحطی و گرسنگی این آیین ها در حال فراموشی است و تنها «یا الله بارونی» باقی مانده است.

«یا الله بارونی»

مشهورترین آیین تمنای باران در کهگیلویه و بویراحمد «یا الله بارونی» نام دارد که این سنت زیبا در فهرست آثار ملی ثبت شده است.

در زمانی که کم بارانی اهالی مناطق روستایی استان را نگران می کرد در یک شب تمامی بچه ها و نوجوانان جمع می شدند دسته جمعی به در تک تک خانه ها می رفتند و با صدای بلند و هماهنگ می گفتند: یالا ، یالا «یا الله بارونی»صاحب خانه بیرون می آمد به سر و روی آنان آب می پاشید و بچه ها به گویش محلی می گفتند ( اَوُشَ دایی ، نونِشَ بِیِه ) یعنی آبش را دادی ، نانش را هم بده و صاحب خانه به آنان مقداری آرد می داد.

آنگاه آردهای جمع آوری شده را خمیر می کرد یکی از ریش سفیدهای آبادی یا همان زن سنگ ریزه ای را به صورت پنهان درون یکی از چانه های خمیر می گذاشت بعد چانه های خمیر را یکی یکی به بچه ها می داد، آنگاه بچه ها به ترتیب در حضور ریش سفید چانه های خمیر را بر سفره می گذاشتند و کسی که چانه مورد نظر که حاوی سنگ ریزه بود به دستش می رسید باید فوری می کرد.

اگر توانست فرار کند ، فرار می کرد و همه او را دنبال می کردند و وقتی او را می گرفتند آرام به کمرش می زدند ، می گفتند : پَره مَشکُول سیاه ، بوی بارون وَش اییا ( از تکه پاره ای مشک سیاه بوی باران می آید)ریش سفید می آمد او را رها می کرد و می گفت : من ضامن او می شوم و امیدوارم که به زودی باران ببارد.

در ضمن اگر خانه ای به آنها آرد نمی داد، بچه ها می خواندند :حُونی که خُشک خُشکه ، پِرش گی گَله مُشکِه .یعنی خانه ای که خسیس یا دست خشک است ، پر از فضله موش است،این آیین در برخی مناطق با کمی تغییر اجرا می شد و «نُچ نچَک» نامیده می شود.

در آیین«نُچ نچَک » شب هنگام چند نفر از کودکان کاسه به دست بصورت ناشناس درب خانه ها می رفتند و با « نُچ نُچ » کردن کاسه را درون خانه ها می انداختند و در گوشه ای پنهان می شدند، صاحب خانه کاسه را پر از آرد می کرد و جلوی در می گذاشت و به این ترتیب با جمع کردن آرد از چندین خانه ، بچه ها در منزل یکی از اعضای گروه جمع می شدند و آرد را خمیر کرده و بصورت «گِرده» در می آوردند.

یک قطعه زغال را درون «گِرده» پنهان می کردند و آن را زیر خاکستر داغ «چاله»(اجاق) گذاشته و روی آن «اَنگِشت» زغال روشن می ریختند، بعد از پخته شدن گِرده ، آن را به نسبت مساوی تقسیم می کردند و همانجا می خوردند،هنگام خوردن نان گِرده (نوعی نان محلی) ، زغالی که در آن پنهان شده زیر دندان هر کسی می رفت ، او می بایست بارش باران را ضمانت کند.

چنانچه تا وقت معین باران نبارد، او را کتک می زدند و آنقدر می زدند تا خداوند به رحم بیاید و بخاطر این بنده بینوا باران ببارد.

«هَدُرسَه »

در آیین «هَدُرسَه » نیز گروهی از بچه ها با صدای بلند با خواندن « یا الله بزن بارون ، سی دل عیال دارون » ( خدایا بارون ببار برای دل خانواده های با فرزندان زیاد ) یا « هَدُرسه- های هَدُرسَه - الله بزن تِگِرسَه » در کوچه ها راه می افتادند از مردم آرد می خواستند، گاه پیش می آمد که صاحبخانه ای بجای دادن آرد به روی بچه ها آب می پاشید.

بچه ها فریاد می زدند «اَوشَه دادی نونشَه بده »(آبش را دادی، نانش را بده) تا اینکه صاحبخانه کاسه ای آرد به آنان می داد و بچه ها خانه ها را یکی بعد از دیگری می گشتند و اگر کسی از دادن آرد خودداری می کرد بچه ها می گفتند « حونه ای که خُشکَه خُشکه - پرش تیله مُشکِه » یا « حونه ی گدا ، هیچ وَم نَدا»

کمک گرفتن از زنان

در این آیین تعدادی از بانوان در حالی که پیرزنی ضعیف پیشاپیش آنان درحرکت بود، با خروسی در بغل ، از روستا خارج می شدند و هراز گاهی به سر خروس ضربه ای می زدند، آنان می گفتند تا باران نبارد به خانه بر نمی گردیم، در بین راه شعری را می خواندند به این مضمون : « مَشکَویل کهنَه ، پُشتمه ای زَنـه - الله بزن بارون تا نَمِش کنه » ( مشک کهنه خشکیده کمرم را زخم می کند . خدایا بارون ببار تا نرم و مرطوب شود ) در این آیین فردی سرشناس را بدنبال زن ها می فرستادند تا آنان را برگرداند اما با مقاومت زنان ، او ضمانت می کرد که تا چند روز آینده باران ببارد.

مردم اعتقاد داشتند خداوند به حرمت زنانی که به علت ناتوانی در تامین نان سفره و برای آبروی مردانی که بارش باران را تضمین کرده اند باران می بارد.

«خُشکَه گَــلال»

«خُشکَه گَلال»که در لغت به معنای بستر دره ای که خشک و پوشیده از سنگلاخ باشد نام یکی دیگر از آیین های سنتی طلب باران در مناطق روستایی کهگیلویه و بویراحمد بوده است.

در این آیین یکی از شب های زمستان بچه های روستا بوته زاری های بالا دست روستا را آتش می زند و فریاد کنان می گفتند « خُشکَه گَــلالَ * اَو بُرد - مشک و ملارَ او بُرد » ( درّه ی خشکیده را آب برد ، مشک و ملار را آب برد ) و با این کار ضمن ایجاد هیجان در میان اهالی، برای بارش باران کلام خیر یا با گویش محلی فال خیر می زدند.

«اَو آشی»

«اَو آشی» که بیشتر در روستای نیمدور از توابع شهرستان باشت انجام می شد برای طلب باران ، دست به دامن پیر یا امامزاده می شدند، به این ترتیب که اهالی غذای نذری می پختند و همگی در جوار امامزاده ای به نام سید ابراهیم (ع)جمع شده و غذای نذری می خوردند و او را واسطه قرار می دادند تا خداوند به حرمت مقام معنوی اش باران ببارد .

یکی دیگر از آیین های باران از این قرار است که یکی از افراد سرشناس آبادی مقادیری آرد ، برنج ، گندم و سایر مایحتاج را از اهالی جمع آوری می کرد و به یکی از افراد پاک و صادق روستا که دعایش به اجابت نزدیک تر بود، می دادند و از او می خواستند برای بارش باران دعا کند و چند روزی به او مهلت می دادند که اگر باران نبارد او را تهدید به کتک کاری می کردند .

بیش از 60 اثر معنوی مردم کهگیلویه و بویراحمد در زمینه‌های میراث فرهنگی و آداب و رسوم در فهرست آثار ملی ثبت شده است،گلیم مشته، جاجیم بافی، مشک دوزی، دست بافته گچمه، سیاه چادر بافی، گلیم نقش برجسته و خیش بافی ،شالی کاری، بازی کل کله برد، جشن انار و آیین‌های ازدواج از آثار معنوی ثبت ملی شده در این استان است.

کهگیلویه وبویراحمد از مناطق اصلی تاریخی عیلامی بوده کهمطالعه باستان شناسان در استان نشان می دهد قدمت این سرزمین به دوران پارینه سنگی می‌رسد.

این استان در دوران ایلامیان جزوی از انزان شرقی بوده است آثار فراوانی از دوره ایلامیان در استان وجود دارد، با آمدن آریایی ها به این ناحیه و قدرت گرفتن شاهان هخامنشی استان جز خاستگاه تمدن هخامنشیان نیز محسوب می شد، امپراتوری هخامنشیان دارای ۲۳ ساتراپ بود.

این استان 726 هزار نفری با مساحتی حدود ۱۶ هزار و ۲۴۹ کیلومتر مربع، در امتداد رشته کوه‌های زاگرس قرار دارد که از شمال به چهارمحال و بختیاری، از غرب به خوزستان، از جنوب به بوشهر و از شرق به فارس و اصفهان محدود می‌شود.