بر همین اساس است که مهدی بخشی مقدم، مستندی را با این نام ساخته است و این روزها هم در شانزدهمین جشنواره بین المللی سینماحقیقت به نمایش درآورده. فیلمی اثرگذار درباره رنج های بی پایان دختران معتادی است که با میدان داری و حمایت صاحب خانه ای که خود حدود بیست سال پیش اعتیادش را کنار گذاشته، در ستیز با سیاهی اعتیاد، راهی به نور سلامتی می جویند.
مامان شکوه، زنی مقتدر و حین حال دلسوز است که مادرانه با دخترانی که توسط خانواده هایشان به او سپرده می شوند، همرزم می شود تا زهر مواد را از تن به در کنند و زندگی را دوباره به معنا برسانند. خانه مامان شکوه، اجاره ای، قدیمی و احتمالا جایی در حاشیه یا جنوبی ترین جای شهر تهران است. قانون در آن حاکم است و زندگی، دائما در جریان. هم غم دارد و هم شادی. هم درد دارد و هم سلامتی. آدم ها در اینجا، حضورشان ناپایدار اما ظاهرا دائما. یعنی با دنیایی از درد و مواد و ناامیدی، وارد خانه می شوند و سالم و امیدوار، به بیرون می روند. اما گویا قرار نیست که این دور باطل پایان یابد. می روند بیرون و دوباره به قول خودشان «می زنند» و گرفتار می شود و بازمی گردند. در این میان، قهرمان قصه، نه آدم های معتاد قصه، بلکه ظاهرا قرار است «مامان شکوه» باشد. اما در لایه زیرین تر ماجرا، «شهرزاد همتی»، قهرمانانه ایستاده است و مجلس گردان ماجراست. او یکی از روزنامه نگاران تاثیرگذار اکنون ایران در حوزه اجتماعی است. ژورنالیستیست که تاریک ترین و تلخ ترین مجراهای روزگار را می کاود و با قلم اش، راهی می سازد.
بر همین اساس، نقدهایی به کار «بخشی مقدم» وارد است. «خانه مامان شکوه» تلاش میکند با قابهای تمیز و دقیق، نمایی حرفهای به تماشاگر ارائه کند. بنابراین از دایره مستند واقعگرایانه یا مستند مشاهدهای، به یک شبهمستند رسیده استحضور دوربین و عوامل پشت آن، در جریان فیلم ناپیداست. آدم های داخل خانه، آموزش دیده اند که به لنز دوربین نگاه نکنند یا آن را نادیده بگیرند. صحنه های رد و بدل شدن درد دل دختران، با حضور مشخص دوربین اما بی اعتنا به آن انجام می شود و به نوعی به بازیگری سوژه ها انجامیده است. مامان شکوه که در نام فیلم، حضوری برجسته و محوری دارد، در خود فیلم، کمرنگ است و شناخت درباره او، بسیار ناچیز.
کودکی که در خانه حضور دارد، کاملا مهار شده و تا آنجا که عوامل توانسته اند، او را از جلوی دوربین دور کرده اند. موضوع مشکوک بودن ابتلای چند نفر از دختران خانه به ویروس اچ آی وی، با آنکه بحرانی جذاب دارد، در فاصله کوتاهی، رها می شود. عناصر اولیه و حیاتی در خانه مانند آشپزی، نظافت، مسائل مالی، خرید و موارد مرتبط با آنها، یا به نمایش در نمی آیند یا گذرا و موردی دیده می شوند. از آنجا که دختران در خانه روسری به سر دارند، نشانه ای از حضور دوربین و عوامل فیلم در خانه به تماشاگر است اما فیلمساز، عامدانه تلاش می کند خود را پنهان کند. یا تشدید تاثیرگذار موسیقی به برخی از صحنه های احساسی، از قدرت تصویرهای کارگردان می کاهد.
از سوی دیگر، موضوع و نکته هایی که در فیلم مطرح می شود، آشناست و ما این روایت ها و آدم هایش را در رسانه ها و مدیوم های مختلف اش، دیده ایم و درک کرده ایم. بنابراین بخش عمده ای فیلم، برای تماشاگر حرفه ای فیلم مستند و البته برای جامعه رسانه ای، تکراری و کمی ملال آور است. با توجه به حضور شهرزاد همتی در فیلم و استعدادی که بخشی مقدم در کارهای قبلی از خود نشان داده است، انتظار می رفت تا لایه تازه ای به موضوع فیلم اضافه شود و آن را ارتقا دهد. مثلا در آنجا که خانم همتی دارد با یکی از دختران درد دل می کند و درباره افسردگی اش توضیح می دهد، می گوید که او گاهی فکر می کند که شاید معتاد است و از این دست موضوعات. این قسمت از فیلم، می توانست سکوی ارتقای فیلم باشد و به جای آنکه از کلیشه زندگی سخت و پردرد معتادان بگوید، از موقعیتی رونمایی کند که در آن تاثیرگذاری این جماعت بیمار و نیازمند کمک را قهرمانانی ناشناخته معرفی و تعریفی تازه از آنان ارائه کند. شاید واقعیت، همین باشد.
شاید بشود این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد کرد که اگر ما جای این طفلکی ها بودیم، چه می کردیم؟ آیا آنقدر اراده داشتیم که پا به کمپ بگذاریم؟ آیا آنقدر شجاعت داشتیم که درد خماری و ترک را به جان بخریم؟ آیا آنقدر روح بلندی داشتیم که با همه حقارت هایی که از سوی خانواده و جامعه متحمل می شویم، باز هم به زندگی ادامه دهیم؟ اینها می شد در فیلم مطرح شود و چهره ای تازه و سویه ای دیگر از دختران معتاد به جامعه ارائه کند تا از این طریق، آدم ها را به خود نزدیک و روند درمان را راحت تر و کم هزینه تر و مطمئن تر کند.
اما نکته ای که در این میان اهمیت بسیار دارد، «خانه مامان شکوه»، نمایشی باشکوه از اثرگذاری روزنامه نگاران بر جامعه است. شهرزاد همتی و همچون او، آنچنان در رگ و ریشه های جامعه، روح و جسم شان را بافته اند که هم اعتبار و اعتماد بالایی به دست آورده اند و هم به عنوان عضوی جدایی ناپذیر از زندگی دردمندان و مصیبت زدگان شده اند. این چهره از روزنامه نگاران و خبرنگاران، کمتر دیده می شود و معمولا هم جدی گرفته نمی شود. حضور شهرزاد همتی و همه صاحب قلمان دردآشنا و مسوول، بیش باد.