خرم‌آباد - ایرنا - نیمه ظهر است و همه در میدان ورودی شهر جمع شده‌اند، بوی اسپند در فضا عطرآگین شده و رفته رفته بر صفوف چشم انتظاران افزوده می‌شود، تلاقی اشک دلتنگی و نوای مادر مادر، نشان می دهد خبری در راه است.

“ شهید گمنام سلام” از بلندگوهای میدان شهر پخش می شود، همه چیز برای یک استقبال متفاوت مهیا است، مهمان ها نزدیک شده اند و جمعیت منتظر نشسته رفته رفته جان می گیرند، می ایستند و به سمت میهمانشان می روند.

لحظه دیدار رقم می خورد و “پسران فاطمی” حال و هوای شهر را پر می کنند، یکی را اشک مجال نمی دهد، دیگری مدام اسپند روی آتش می ریزد و خوش آمد می گوید، خیلی ها در اطراف میهمانان جمع شده اند و آرام همراهشان گام بر می دارند، موبایل ها خیلی به کار می آیند، کسی نمی خواهد این صحنه را تنها یک بار ببیند، عکس و فیلم ها یکی پس از دیگری ثبت می شود و حالا” پسران فاطمی” روی دستان شهر هستند.

انگار قانون نانوشته ای دارد این استقبال متفاوت، زن ها و بانوان بیشتر به چشم می آیند، سهم میزبانی شان از شهیدان گمنام بیش از مردان است، مادرانی که مویه های لری سر داده اند، برخی شان به رسم دیریه مردم لرستان در غم از دست دادن عزیز، روی سر و شانه های خود را “گل مالی “ کرده اند و جوانترها هم سربندهای سبز و قرمز “ یافاطمه” را به پیشانی دارند.

امروز مردم میهمان شهدای گمنام هستند، جوانان برومندی که روزی مادر با دست لرزان و دلی نگران از زیر سینی قرآن بدرقه شان کرده است امروز بر روی دستان یک شهر استقبال می شوند و این مردم هستند که قرآن های جیبی شان را از زیر تابوت آنها رد می کنند تا به برکت این شهدا منور و متبرک شود.

نمی دانم چهار شهیدی که حالا در میان مردم هستند از کدام شهر و دیار بوده اند، نامشان چیست و پدر و مادرشان چه می کند؟ اما پر واضح است امروز همه مادر شده اند برای پسرانی که سال هاست مادرشان کوچه را آب و جارو می کند، مادرانی که یک رسم دیرینه و دلی دارند، آنهایی که سال ها قفل در را عوض نکردند، سال های سال در را نیمه باز گذاشته اند ، نکند پسر گم شده شان بیاید و پشت در بماند، مادرانی که حتی برای لحظه ای خانه را ترک نکرده اند مبادا جوان دلبندشان بیاید و پشت در منتظر شود.

دهها سال گذشت، پسر رعنای خانواده نیامد، مادر همچنان در گوشه ای از ایران چشم انتظار است و اینجا در لرستان، تابوت پسران فاطمی در آغوش مادران “ لر” جای گرفته است،مادرانه هایی به اندوه یک عمر انتظار سر داده اند و به جای همه مادران فرزند گم کرده اشک می ریزند و مجلس گردانی می کنند.

پرچم های بزرگ جمهوری اسلامی ایران کشیده شده بر روی تابوت ها دیگر جایی برای نوشتن درد دل، شکایت نامه، التماس دعا و شفاعت ندارد، بیشتر زنان و دختران شهر هستند که احساس مادری و خواهری شان را با این شهدا تقسیم کرده اند، احساس تکلیف می کنند در نبود خواهر و مادر پسران فاطمی باید سنگ تمام بگذارند.

برخی هم نقل و گل روی تابوت و جمعیت حلقه زده دور آنها می پاشند، کِل می کشند شاید تازه دامادی در بین این شهدا باشد، شاید مادری در آرزوی دامادی پسرش مانده است و حالا اینجا در لرستان، غرب ایران، مادر دیگری برای پسر غریبش کل می کشد و مادرانه سر می دهد تا آرزوی مادر دیگری در گوشه ای از خاک ایران را برآورده سازد.

نسل سومی ها و چهارمی ها هم رفته رفته بیشتر می شوند، آنهایی که ظاهرشان با نسل دهه ۶۰ و ۷۰ خیلی متفاوت است، پسران و دختران جوانی که در زمان شهادت این شهدا حتی به دنیا نیامده اند، اما امروز به استقبال پسران آسمانی آمده اند که شاید در زمان شهادت، هم سن آنها بوده باشند.

لرستان بیش از ۶ هزار و ۵۰۰ شهید را تقدیم نظام و انقلاب کرده است، مردم غیور این دیار از زمان انقلاب و جنگ تحمیلی تا کنون که جهاد ادامه داشته است شهید داده اند، از این استقبال ها کم نداشته اند، راه و رسم استقبال از لاله های پر پر را خوب بلد شده اند، پروانه وار دور میهمانشان می چرخند و جای خالی مادران چشم انتظار را پر می کنند.

مادرانه ها از عمق جان سروده می شود، اشک ها مجال خوب دیدن را نمی دهد، هرکس حال و هوایی دارد اما همه در پس ذهنشان و با هر تپش قلبشان به یاد پدر و ماد این شهیدان هستند که سال ها با چشم انتظاری، " صبر" را خجالت زده کرده اند شاید هم اکنون به همراه پسران آسمانی شان از این استقبال مردم لر قدردانی می کنند، شاید یکی شان مانند مادر " کاظم" سال ها از گریه دوری پسرش نابینا شده و با دلی پر غصه دست از دنیا کشیده باشد، شاید هم مانند مادر " غلامرضا" پس از سال ها شب و روز اشک ریختن، ناگهان خود را در آینه بزرگ یک مغازه دیده و نشناخته است! پیرزنی را در تصویر دیده و در دل با او همدردی کرده است که تو هم پسرت را بی خبر از دست داده ای؟ غافل از اینکه این پیرزن زار، خودش است، مادر غلامرضاست.

هرچه هست و هر کجا باشد، شهیدان عزت و قلب تاریخ این مردم هستند و امروز در آستانه شهادت دخت نبی اکرم فاطمه زهرا (س)، مادرانه ها و خواهرانه هایی به وسعت یک دیار با غم شهیدان غریب پیوند خورده است، چقدر حرف برای گفتن دارد این روزها، آدمی دوست دارد رها شود در این دریای بیکران انتظار، قدردانی، عشق و ایثار.

بیکرانه های انتظار اینجا برای پسران فاطمی به سر رسیده است، در شهری غریب اما مهمان نواز در آغوش خاک آرام می گیرند، شاید یکی از آنها به خواب مادر پیرش برود و داستان استقبال مردم لر را برایش تعریف کند، شاید هم نشانی از خود به او بدهد و مادر را برای دیدار به خانه جدید خود دعوت نماید.

اما اینها چیزی از مادرانه های سوزناک برای این لاله ها کم نمی کند، اینجا هزاران زن و دختر لر مادر و خواهر شده اند برای پسران غریب، اینجا موج قدردانی تابوت این شهدا را در برگرفته است و این روزها خاک لرستان به خود می بالد که غیور جوانان وطن را نه غریبانه، بلکه از عمق جان در آغوش کشیده است.