در این باره باید گفت حضرت آیتالله مصباح رضوانالله تعالی علیه، ویژگی ممتازی که نسبت به علمای دیگر داشت، این بود که در تطبیق منظومه فکری که از منابع اسلامی به دست آورده بود بر جامعه دغدغه داشت. هدف و غایت نهایی برخی از علما و روحانیون، تنها کشف معارف و احکام اسلامی است؛ یعنی تصور میکنند همین که ما به معرفت دینی برسیم و احکام الهی را کشف کنیم، و یا در نهایت آن احکام و معارف را به مردم ابلاغ و برایشان بیان کنیم، ماموریت ما تمام میشود؛ اما مرحوم آیتالله مصباح اینگونه نبود.
ایشان معتقد بود صرف کشف و بیان معارف و احکام اسلامی کافی نیست، بلکه باید مرتب جامعه را آسیبشناسی کرد و با ساختارهایی که در جامعه وجود دارد و مانع پذیرش احکام و معارف اسلامی میشود، مقابله کرد. به عنوان نمونه، جریانهای مارکسیستی پیش از انقلاب و اوایل انقلاب و بعدها جریانهای لیبرالیستی، جوانها را به سوی خود سوق میدادند. آیتالله مصباح معتقد بود باید آن جریانها را شناخت و به نقد آنها پرداخت؛ همچنین باید با شناخت مبانی ایدئولژیک و فلسفی و ایدئولژی آنها، وارد عرصه نقد آنها شد.
بنابراین آیتالله مصباح به علوم حوزوی معمول و حتی فلسفه و حکمت اسلامی بسنده نکرد؛ بلکه به آشنایی با علوم فلسفی و عقلی جهان غرب نیز همت گمارد و مثلا وارد بحث فلسفههای مضاف مانند فلسفه معرفت، فلسفه اخلاق و حتی فلسفه علوم انسانی شد و از همین راه، به علوم انسانی اسلامی سوق یافت. به نظرم این، وجه تفاوت آیتالله مصباح بود که ایشان را نسبت به دیگر علمای حوزه ممتاز کرده است.
*استاد فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی