کرمان - ایرنا- دونالد ترامپ رییس‌جمهور تروریست آمریکا در نخستین نطق خود پس از ترور سردار قاسم سلیمانی و همراهانش که در سفری رسمی در کشوری ثالث حضور داشتند، عبارتی به کار برد که مبنای خط کلی و محوری تولیدمحتوای رسانه‌هایشان بویژه در حوزه فارسی‌زبان‌هاست.

به گزارش ایرنا ترامپ گفت: «در یک عملیات تهاجمی بی‌نقص و دقیق، قاسم سلیمانی، ترویست شماره یک جهان را هدف قرار دادیم».

البته این رویکرد رسانه‌ای برای تولیدمحتوا با تمرکز بر مخاطب فارسی‌زبان و حتا غیرفارسی‌ مدت‌ها قبل از شهادت سردار نیز دنبال می‌شد و تلاش بر این بود که حضور نیروهای مستشاری ایران در سوریه، عراق و لبنان و نیز کمک های ایران به برخی گروه های جبهه مقاومت را زیرسئوال ببرند.

درواقع رسانه های مشخص تا پیش از شهادت سردار سلیمانی، آنقدر که با ادعای فعالیت‌های تروریستی و کشتار مردم بی‌گناه توسط شهید سلیمانی تولید مطلب کردند، درباره جنایات داعش و دیگر گروه های تروریستی – تکفیری ننوشتند و نگفتند؛ حال آنکه حاج قاسم شخصا در خط مقدم جبهه، جان خودش را علیه داعشِ جنایتکار به کار گرفته بود و می‌دانست که هر لحظه ممکن است جانش را از دست بدهد.

این رسانه ها هنوز موضوع را رها نکرده‌اند و به‌طور یقین رها نخواهندکرد زیرا ماموریت کاری‌شان در تولیدمحتوای رسانه‌ای بر همین محورها استوار است و دیده‌اند یا باور دارند با القائات رسانه‌ای خود، بخشی از جامعه فارسی‌زبان یا ایرانیان تحت تاثیر القای رسانه‌ای آنها - بویژه در شرایط اخیر کشور- قرار خواهند گرفت.

اردشیر زاهدی را چرا نشنیدیم؟

بگذریم که در این میان، هیچکس، حتا باانصاف‌ترین‌ها کمی به خود زحمت ندادند حداقل به سخنان افرادی مثل اردشیر زاهدی وزیرخارجه دوره پهلوی که سال ها در آمریکا زیست و قبل از مرگ، در حمایت از سردار سلیمانی نتوانست ساکت بنشیند و وی را قهرمان خود خواند نیز توجه کنند. اردشیر زاهدی خوب با تاکتیک‌ها و تکنیک‌های القای پیام و تاثیرگذاری رسانه‌ای بر افکارعمومی که شگرد رسانه هاست، آشنایی کامل داشت و می‌دانست که رسانه ها دارند ذهنیت‌سازی فارسی‌زبانان را در خیلی موضوعات بویژه سردار سلیمانی یا سیاست خارجی ایران چطور اجرایی می‌کنند؛ او در واقع از زاویه‌ای مسائل را می‌دید که باید می‌دید، واقعیت‌ها را سرجای خودشان.

البته برخی صاحبنظران، تاثیر مشکلات داخل کشور را نیز -چه در ضعف‌های مدیریتی انباشت، نداشتن برنامه اصولی مدیریت رسانه و نیز مواجهه با افکارعمومی نزد مدیران و البته ناتوانی رسانه‌ها در کارکرد حرفه‌ای و کارشناسی-، در این تصویرسازی یا تاثیرپذیری از رسانه‌های فارسی‌زبان مهم می‌دانند اما همین افراد همواره تاکید می‌کنند باید به این هم توجه کنیم که هدف اصلی رسانه‌هایی که آنهمه هزینه کردن برای زبان‌فارسی برایشان اولویت دارد، درواقع ابتدا «گرفتن ما ایرانیان از خودمان و روبه روی هم قراردادن هموطنان ایرانی در مقابل یکدیگر است؛ موضوعی که برخی نمادهای آن را این روزها می‌بینیم».

سیاستگذاری رسانه

رسانه‌ها خالق رویدادها نیستند- گرچه متاسفانه می‌بینیم این روزها این کارها هم می‌کنند- اما در روایت و پوشش خبری از رویدادها، براساس سیاست های خودشان عمل می کنند؛ یعنی روی چیزهایی دست می گذارند و برجسته می کنند که روی آن برنامه دارند.

بعید نیست اگر همین دست‌فرمان جلو برویم، از این پس مثلا در مهمانی‌های خانوادگی هم باید اول اعتقادات و نگرش‌هایمان را درباره مسائل از همدیگر جویا شویم و اگر در یک مساله‌ای، با هم در تضاد بودیم، چه‌بسا چاقو و سلاحی به دست بگیریم و همدیگر را بکشیم یا خوشبینانه، قطع ارتباط کنیم؛ اما آیا این است آنچه که باید باشد و باید باشیم؟

واقعیت اینکه بعد از ماجرای ترور یک مقام رسمی کشوری در کشوری ثالث و حال و هوای آن روزها، هنوز هم رسانه‌های خارج‌نشین فارسی‌زبان موضوع را رها نکرده‌اند و به بهانه سالگرد شهادت قاسم سلیمانی نیز همچنان مشغول به کار بودند؛ دیگر ابایی هم ندارند که نشان دهند از کجا در سیاستگذاری رسانه‌ای خط گرفته‌اند و می‌گیرند.

اخیرا مجری یکی از همین رسانه‌ها بدون آنکه به جمعیت چندصد هزار نفری که در گلزار شهدای کرمان آمده بودند اشاره کند، در کلیپی ابتدا سخنان ترامپ بعد از ترور سردار سلیمانی را نشان داد و بعد از آن گفت: اسم قاسم سلیمانی شما را به یاد چه چیزهایی می‌اندازد؟ سپس خودش به شکل سئوالی اینچنین پاسخ داد: سوریه، عراق، سرکوب اعتراضات مردم، سپاه و چمدان های دلار؟ بله درست است.

بعد از آن، مجری، دست گذاشت روی برخی بی‌تدبیری‌ها و نواقص داخلی خودمان. به‌زعم خودش، انگار که خیلی کار حرفه‌ای رسانه‌ای را ترتیب داده باشد عکس تعدادی از تندیس‌های زشتی که در چندسال اخیر از سردار سلیمانی در جاهایی از کشور در بدسلیقگی و بدعملی بعضی‌ها، ساخته و خبرساز شده بود را به تصویر کشید؛ سپس به سراغ چند تصویر دیگر رفت که برخی اغتشاشگران در ماه های اخیر، بعضی عکس‌ها و بنرهای سردار سلیمانی را به آتش کشیده بودند.

درواقع فعالیت جهت‌دار رسانه‌های مشخص درباره سردار سلیمانی، اصول سیاست خارجی کشورمان و موضوعاتی از این دست تمام نخواهد شد، زیرا سیاست آن رسانه‌ها همین رویکرد است، برای همین کار هزینه می‌کنند؛ نکته این است که ما در هر کجا و مسئولیتی که هستیم چکار باید بکنیم.

درواقع بعد از آنکه ترامپ رویکردمحوری تعیین شده برای اقداماتشان را علنی اعلام کرد، رسانه‌ها بویژه فارسی‌زبانان نیز دست به کار شدند و انتظار هم هست که با همان محور کلی و چنددسته‌بندی که شروع کرده‌اند، فعالیت‌هایشان را علیه سردار سلیمانی و راهبردهای سیاست خارجی ایران ادامه دهند که برخی مصادیقشان نیز با تمسک به چند ادعا در محورهای زیر بوده است:

- دخالت ایران در سوریه و منطقه

-کشته شدن بی‌گناهان در سوریه آن هم فقط به دست سردار سلیمانی

-دخالت در امور عراق

-حمایت و کمک مالی به حزب الله و ...

البته به دنبال این نوع پمپاژ قوی رسانه‌ای، طبیعی است که در داخل کشور نیز برخی هموطنان بعضی از همین حرف‌ها را تکرار کنند یا به آن پروبال هم بدهند؛ بویژه که مشکلات معیشتی روز به روز بیشتر شده باشد. مثلا نباید تعجب کرد اگر در جایی، از افرادی بشنویم که بگویند با این وضعیت اقتصادی چرا سردار سلیمانی پول‌های کشور را صرف نیازمندان داخل کشور نکرد، یا دیگر موارد مشابه.

صرفنظر از اینکه مدیران و رسانه‌های رسمی ما نیز تاکنون آنطور که باید برای مواجهه با این رویکرد و پاسخ به این پرسش‌ها به طور کارشناسی و عملیاتی کار چندانی نکرده‌اند یا اصلا دغدغه‌شان نبوده، اما در این میان هیچکدام از این رسانه‌های فارسی‌زبان اصلا به این موضوع اشاره نمی‌کنند که چطور مثلا اگر آمریکا، عربستان و هر کشور دیگری در جهان برای منافعی که برای خودشان ترسیم کرده‌اند- صرفنظر از ماهیت سیاست کشورها در سیاست خارجی‌شان که در جای خود قابل تحلیل و نقد است- اگر هر فعالیتی در جهان انجام دهند یا هرجا دخالت و اقدامی کنند، هیچکس حتا این رسانه ها انتقاد نمی‌کنند ولی موضوع به ایران که می رسد، می‌شود مشکل.

ماهیت رسانه و نحوه تصویرسازی

درواقع رسانه‌های هر کشور، هر سازمان یا حتا رسانه های شخصی بخش خصوصی، مطابق منافع و سیاست مالکان همان ها عمل می کنند و این رویکرد در بدیهی‌ترین تعاریف خبرنویسی نیز موجود است(مساله مهم نحوه تولیدمحتواست که مخاطب این مساله را چقدر حس کند)؛ درواقع نمی توان انتظار داشت رسانه‌ای در غرب -مثلا مدافعان اوکراین- استدلال های روسیه در چرایی شروع جنگ یا مشکلاتش با ناتو را برجسته کند؛ خب این طبیعی است.

در این زمینه همان رسانه‌ها، مثلا در ماجرای لشکرکشی آمریکا به افغانستان و عراق و هر جنایتی که در هرجایی انجام می‌دهند، دیگر طور دیگری تولیدمحتوا می کنند تا وجهه آمریکا آسیب نبیند و خنده‌دارتر اینکه در کارهای رسانه‌ای آمریکایی‌ها پیام‌گذاری می‌شود که مثلا آمریکا سالانه برای حفاظت از چاه های نفت در جهان چندمیلیون دلار هزینه می کند.

امنیت ملی و سیاست خارجی

موضوع مهم این است که بالاخره منافع ملی هر کشوری اقتضائات خودش را دارد که ارجح بر هرچیزی است و همگان نیز در داخل آن کشور ملزم به رعایت آن هستند؛ حتا اگر سیاست ها برای تعالی امنیت ملی نیز قابل نقد باشد، راه نقد آن، اینطور نیست که ما در کشورمان گاها می بینیم؛ آیا در دیگر کشورها هم رسانه ها، نخبگان یا حتا سلبریتی های همان کشور، همینطور سیاست خارجی یا امنیت ملی کشورشان را به این شکل به نام نقد تخریب می کنند؟ آیا اجازه چنین اقداماتی دارند، حتا اگر نقطه نظری در نقد آن سیاست داشته باشند؟ در کدام کشور رسانه‌ها آزادند بی‌حساب‌کتاب در مسائل حیاتی متصل به امنیت ملی کشورشان تولید محتوا کنند؟ حتا صرفنظر از موضوعات سیاست خارجی، همگان دیده اند مثلا در آلمان، سیل ویرانگر را رسانه های این کشور چطور پوشش خبری دادند که مورد نقد ما ایرانیان هم قرار گرفتند؛ طبیعی بود نمی خواستند امنیت روان را بیشتر از آنچه سیل تخریب کرده بود تخریب کنند زیرا معتقدند در بحران، همه، بویژه رسانه ها وظیفه کمک دارند نه افزودن بر بحران؛ و البته این به معنی اینکه رسانه ها مشکلات را نقد نکنند نیست و برای همین بود که رسانه های آلمان در مقطعی، اطلاعات مربوط به عمق فاجعه بحران را به شکل قطره چکانی منتشر کردند یا برخی ملاحظات دیگر را در روایت خرابی های سیل به کار گرفتند.

اصولا اصلی تعریف شده در هر کشوری برای فعالیت رسانه‌ای - حتا در کشورهایی که راه‌اندازی رسانه‌ نیاز به گرفتن مجوز از قبل ندارند- و سایر گروه های مرجع و شخصیت ها (سلبریتی ها) وجود دارد که در حیطه موضوعات مرتبط با امنیت ملی و سیاست خارجی و اساسا هر مساله‌ و مصداقی که امنیت روان را به هم می ریزد(مثلا اقتصاد و پایه پولی) با ملاحظات کار شود تا اساس آن کشور آسیب نبیند و البته این نافی بیان مسائل و نقد نیست؛ مساله بر سر نحوه تولید محتواست.

برخورد با اقداماتی خلاف این رویه‌ها در غرب با مجازات‌های بسیار سخت و کُشنده همراه است و می‌توان گفت رویکردی کاملا دیکتاتوری دارند؛ گرچه خیلی از مدعیان این موارد را نمی بینند یا آن را توجیه می کنند. مثلا اگر در غرب، سیاستگذاری کردند که در مورد هولوکاست(صرفنظر از ماهیت تاریخی این رویداد)، غیر از آنچه خودشان تعیین کرده‌اند، گفته نشود، بروید ببینید کدام فرد، رسانه یا فیلمساز اجازه پیدا می‌کند کلامی غیر از آن حرف بزند، باوجود آنکه تولیدمحتوای پرتعداد منطبق با همان سیاست خودشان چقدر با فیلم، خبر، مقاله و دیگر فرآورده های خبری به صورت پرتعداد در دستور کار است. چطور این مسائل آنجا درست است اما در دیگر کشورها می‌شود غلط؟

خبرنگار ایرنا به بهانه ایام سومین سالگرد شهادت سردار دل ها، از این منظر به موضوع پرداخته و با برخی صاحبنظران از جمله احمد یوسف زاده، رزمنده دوران دفاع مقدس، فعال رسانه‌ای، آزاده و نویسنده کرمانی مصاحبه کرده است.

یوسف‌زاده، همرزم سردار سلیمانی، نویسنده کتاب‌هایی همچون «آن بیست و سه نفر»، «اردوگاه اطفال» و «شاید پیش از اذان صبح» درحالی که نوجوانی بیش نبود در عملیات بیت‌المقدس حضور داشت و به اسارت دشمن بعثی درآمد که پس از هشت سال و سه ماه در سال ۱۳۶۹ به میهن بازگشت. وی که کارشناسی خود را در رشته ادبیات انگلیسی گرفته کارشناسی ارشد را در رشته حقوق کسب کرده و سابقه مدیرکلی امور فرهنگی دانشگاه شهید باهنر کرمان نیز در کارنامه دارد.

مصاحبه با وی درباره سبک زندگی سردار سلیمانی در دوران مختلف، وجوه تمایز شخصیت سردار و چرایی برخی نگاه های منفی به سردار باوجود شخصیت و نوع خدمات منحصربه فرد وی در ادامه از نظر شما می‌گذرد:

ایرنا: شنیده‌ایم درباره زندگی سردار سلیمانی زیاد وقت گذاشته‌اید و کتابی هم در دست تهیه دارید، شما زندگی ایشان را از چه ابعادی متفاوت با بقیه می بینید؟

من درباره زندگی دوران کودکی حاج قاسم خیلی کار کرده‌ام و نوشته‌ام؛ کتابی ۳۰۰ صفحه‌ای نیز آماده چاپ شده است؛ باوجود اینکه حکایت‌های مختلفی از برخی خصلت‌های خاص ایشان در دوران کودکی و نوجوانی مطرح می‌شود که هرکدام در جای خود قابل تامل و روایت است اما بزرگی ایشان به نظرم بیشتر مربوط به دوران دفاع مقدس و بعد از آن است.

به نظر من بزرگی حاج قاسم، بیشتر از جبهه شروع می‌شود و به چشم می‌آید؛ یعنی خوشه‌ای که ایشان از فضای جبهه چیدند و بعد به ثمر نشست. فرقی که ایشان با دیگرانی که در همان جبهه بودند دارد این است که خیلی‌ها بعدها به دنیا، پُست و مقام آلوده شدند، از حال و هوایی که در جبهه‌ها بود فاصله گرفتند اما سردار سلیمانی در همان حال و فضا ماند.

سردار سلیمانی در کنار مادر و برادر بزرگ‌ترش حاج حسین

البته در دوران کودکی و نوجوانی نیز شخصیت ایشان خیلی حرف‌ها برای گفتن داشته و دارد، پشتکار زیادی در کارها و کمک به دیگران و خانواده داشته، بسیار دستگیر دیگران بوده، آنطور که خانواده‌اش بیان می‌کنند حتا غذا و نوشت‌افزار مختصری که داشته را در مدرسه در اختیار کودکان دیگر قرار می‌داده و چنین کارهایی از همان کودکی انجام می‌داده ولی در جنگ و بعد از آن دوران، شاهد وجوه تمایز بسیار بیشتری از وی هستیم.

ایرنا: از نظر شما مهمترین دلایل و عواملی که چنین شخصیتی به تکوین و تثبیت می رسد را در چه چیزهایی می‌بینید؟

اول باید بگویم تاثیر لقمه حلال که نحوه مراقبت و دقت‌نظر پدر ایشان در این مساله خیلی برایم جالب است. پدر سردار سلیمانی واقعا حلال‌خور بود، با نان حلال و حساسیت در این مقوله خانواده را بزرگ کرد به طوری که هرچقدر تحقیق می‌کنیم می‌بینیم حتا ذره‌ای شبهه نمی‌شود در این زمینه در زندگی پدر ایشان پیدا کرد. شما فرض کنید مثلا گوسفندی از یک فرد روستایی رفته بوده در باغ فرد دیگری و بدون اطلاع صاحب باغ، چرا کرده است؛ بعد که صاحب گوسفند، حیوان را کشته تا نذری بدهد، چون پدر سردار، چرای گوسفند بدون اجازه در باغ غیر را به چشم دیده بوده، اجازه مصرف آن گوشت را در خانه نمی‌داده و به همسرش می‌گوید از این گوشت نه بخور و نه به بچه‌ها بده.

خود سردار هم در زندگی شخصی‌اش خیلی مراقبت‌ها داشته و حتا باوجود ماموریت‌های زیاد خارجی، زندگی بسیار ساده و عادی مثل سایرین و حتا ساده‌تر از خیلی ها داشته زیرا شنیده‌ایم که حق ماموریت نمی‌گرفته است. خب اینها ویژگی‌هایی است که آدم را متمایز می‌کند.

اما الان و با شناختی که از سردار داریم، چیزی که مرا بیشتر اذیت می‌کند این است که باوجود افرادی مثل سردار سلیمانی چیزهای دیگری می‌بینیم. در روزگاری که خیلی از مسئولان ما از پُست و صندلی‌شان نمی‌توانند بگذرند و هزار دوز و کلک، دروغ و سیاست‌بازی برای حفظ صندلی به کار می‌گیرند، سردار سلیمانی نه تنها از این پست و مقام‌ها گذشت بلکه از جانش هم می‌گذرد. او می‌دانست که در این مسیر کُشته می‌شود، بچه‌هایش، پدرشان را از دست می‌دهند، نوه‌های خوشکلش را دیگر نمی‌تواند ببیند، همه اینها را می‌دانست اما باز راضی بود به آنچه که می‌خواست و آن را ادامه داد، رفت و جانش را هم داد.

ایرنا: کتاب خودنوشت سردار با عنوان «از چیزی نمی ترسیم» به نظر می‌رسد حاوی نکات زیادی از سبک زندگی و نگاه او اساسا به زندگی و پدیده هاست؛ چون خیلی از مشکلات را عریان بیان می کند بدون آنکه گلایه کرده باشد، نظر شما چیست؟

به نظر من رنج و عذابی که الان ما از بین واژگانی که سردار سلیمانی نوشته متوجه می‌شویم، خودش در کودکی، آنها را رنج و عذاب نمی‌دیده و اینطور حس نمی‌کرده است.

البته شرایط زندگی سردار در روستای قنات‌ملک شهرستان رابُر، سخت‌تر و خیلی هوای آنجا سردتر از منطقه ما (شهرستان فاریاب در جنوب کرمان) بوده؛ ولی من هم هرچقدر به همان زمان و نداشته‌هایمان فکر می‌کنم، درواقع خیلی نداشته نبودند؛ آن‌زمان دل غمگینی نداشتیم که مثلا فلان امکانات را نداریم، چرا خانه ما گِلی بود مثلا آجری نبود. آن موقع متوجه آنچه اینک برخی نامش را سختی می‌گذارند نبودیم؛ سردار هم همینطور بوده و اینکه در کتابش آنها را به مصداق نوشته، شاید می‌خواسته با نسل جوانِ نازپرورده حرف بزند؛ سردار البته آن شرایط و فقر را محکوم نمی‌کند و مهمتر اینکه به گردن کسی نمی‌اندازد.

ایرنا: در این شرایط اما شما که از شخصیت، زندگی و کارکردهای سردار در عرصه های بعد از جنگ اطلاع دارید، می‌بینیم که برخی، نگاه های دیگری به سردار دارند. حالا نمی‌گوییم خیلی از ایرانیان سردار را مانند ترامپ، تروریست می‌خوانند اما هرقدر تعداد اندک هم در این زمینه این نگاه را داشته باشند یا سوال برایشان باشد که مثلا سردار در سوریه یا در نبرد با داعش چکار می‌کرد، بالاخره محل سئوال است و قابل تحلیل؛ نظر شما چیست؟

بله؛ البته صحبت در این مفاهیم خیلی مرز باریکی دارد بویژه اقناع کردن آنان (جامعه هدف) که برایشان این مسائل سوال است و یک وقت هایی کار سخت می‌شود.

این موضوع دو وجه دارد یکی اینکه چطور از سردار یاد کنیم و برای او گرامیداشت بگیریم و دوم مسائل مرتبط با موضوع. من همیشه در نوشته‌هایم هم نوشته‌ام، به هر حال، برای امن نگه داشتن ایران، لازم بود کشورهای اطراف هم امن باشند؛ این البته تنها مربوط به کشور ما نیست؛ همه کشورها این اصول و سیاست‌ها را دارند. تصور کنید سوریه از دست می‌رفت؛ داعش به جای رقه، کل سوریه را می‌گرفت، قطعا موصل هم نمی‌شد از دستش در آورد و معلوم نبود سرنوشت عراق چه می‌شد.

سردار سلیمانی خطر بزرگی را با حضور در سوریه از بیخ گوش ایران و غیر از ایران دفع کرد؛ البته از نتایج ثانویه آن هم کمک به حفظ نظام بشار اسد بود که ما با آن نظام، پیمان داشتیم. صرفنظر از اصول امنیت ملی و مسائل سیاست خارجی خودمان، نباید فراموش کرد زمانی که صدام به ما حمله کرده بود پدر ایشان - حافظ اسد - تنها مرد عرب بود که به ما کمک می‌کرد؛ از این باب مراودات سیاسی و نظامی را می توان تحلیل کرد که البته مورد جدیدی هم نیست؛ حتا در زمان پیامبر(ص) هم می‌بینیم که ایشان گاهی معاهده‌ای می‌بست و پایبند بود، از این باب موضوع قابل تحلیل است.

اما سئوال این است که چطور نباید واقعیت را آنطور که بوده ببینیم زیرا ماهیت افرادی که در سوریه می‌جنگیدند مشخص بود و هست؛ گروه تروریستی داعش و جبهه النصره که از داعش بدتر بود؛ اگر به طور کامل نگاه جامعی به این قضه داشته باشیم می‌بینیم اگر به نابودی گروه های تروریستی در سوریه کمک نمی‌کردیم حتما دود آن در چشم ایران و ایرانیان هم می رفت و به این سادگی نمی‌شد حتا عراق را جمع کرد؛ کسی یادش نرفته که عراق در اشغال داعش آن روزها چه شرایطی داشت.

اما در مورد کمک به برخی کشورهای منطقه، خب این هم موضوعی طبیعی است که باید با واقعیت‌های خودش آن را دید. همه کشورها برای حفظ منافع خود سیاست ها و مراوداتی دارند و پول هایی خرج می‌کنند؛ خدا کند پول‌های کشور خرج چنین چیزهایی شود که امنیت مردم را به دنبال بیاورد و اینطور نباشد که ببینیم مثلا اکثر پول‌ها صرف اختلاس شود.

همه، حتا دشمنان حاج قاسم می‌دانند و شهادت می‌دهند که پولی در جیب حاج قاسم نمی‌رفته بلکه برای حفظ گروه‌ها و کشورهایی بوده که ضمن کمک به مستضعفین، بتوانیم در مقابل اسرائیل جنایتکار جبهه‌ای داشته باشیم؛ لذا باید کمک می‌کردیم و باید کمک کرد. چطور وقتی دیگر کشورها از این کارها همراه با اقدامات جنایتکارانه و تروریستی می‌کنند، کسی یقه آنها را نمی‌گیرد؟

در مورد منبع پول‌ها هم خیلی می‌بینیم که شیطنت‌ها و اغراق زیاد می‌شود؛ بخش زیادی از کمک‌های مالی از منابع فعالیت‌های شرکت‌های پیمانکاری زیرمجموعه سپاه به دست آمده و می‌آمده است، درواقع اینطور نبوده و نیست که بعضی تبلیغات می‌کنند؛ باید انصاف را رعایت کرد و مسائل را سر جای خودش دید.

همانطور که گفتم صحبت دراین موارد مرز باریکی دارد و سخت است؛ اما اخلاصی که در سردار سراغ داشتیم و می‌دیدیم، هر آدمی را مطمئن می‌کند که راهی که انتخاب کرده بوده، درست بوده است.

آدم بعضی وقت ها چیزهایی از سوی برخی چهره ها می بیند که نمی داند چه بگوید؛ اگر فرمان سیاست‌خارجی کشور را دست مثلا اینهایی که خارج از کشور هستند بدهیم، واقعا سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ مشخص است که کشور تضعیف خواهد شد اما الان ما کشوری قوی در منطقه هستیم.

آدم بعضی وقت‌ها چیزهایی از سوی برخی چهره‌ها می‌بیند که نمی‌داند چه بگوید؛ اگر فرمان سیاست‌خارجی کشور را دست مثلا اینهایی که خارج از کشور هستند بدهیم، واقعا سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ مشخص است که کشور تضعیف خواهد شد اما الان ما کشوری قوی در منطقه هستیم.

همینجا البته به نکته مهمی اشاره کنم؛ این موضوع و حرف و حدیث ها درباره این رویکردهای سیاست خارجی با مسائل اقتصادی، رفاه و معیشت جامعه نیز ارتباط مهمی دارد و گره خورده است؛ اگر در مدیریت داخلی کشور خودمان درست عمل کنیم و قوی باشیم، همیشه سیاست خارجی برای همه ما افتخارآمیز خواهد بود و کسی هم اینطوری به آن ورود نمی کند. تاثیر رسانه های معاند را که نمی توان نادیده گرفت، اما تاثیر مدیریت داخل را هم نباید نادیده انگاشت؛ لکن اگر در داخل مشکلات مردم را حل می‌کردیم، هیچوقت هیچ فردی از مردم هم گیر نمی داد که مثلا در سیاست خارجی در سوریه چکار می کنیم، بلکه در عوض به این اقتدار و قدرت افتخار هم می کرد.

به نکته دیگری که باید اشاره کرد اینکه در رفاه اقتصادی مردم و آزادی های مسائل ایدئولوژیک آنقدر به مردم فشار آورده ایم که کارهای خوب ما را هم زیر سئوال می برند؛ وگرنه کدام غیرتمند می پذیرد که زیر سلطه آمریکا باشد؟

من اطلاع دارم بسیاری از مردم کشورهای اطراف ما حتا برخی مسئولانشان، به شهامت و جرات ضدآمریکایی ایران غبطه می خورند اما شوربختانه می بینیم که برخی از مردم ما این احساس افتخار را ندارند که البته بخشی از آن به خاطر ضعف ها در حکمرانی، هم در معیشت و هم آزادی های مشروع مردم است.

شما وقتی به شکل های مختلف مثلا گشت ارشاد به مردم فشار بیاورید، خب، برخی، از دین هم ممکن است زده شوند؛ در این مسیر فردی مثل حاج قاسم که علنا در این مسائل موضع گیری داشته هم ممکن است زده شود زیرا ایشان بالاخره وابسته به این دین و ایدئولوژی است.

اما با همه این مسائل، یک ایرانی غیرتمند سلطه آمریکا یا هرجای دیگری را نمی پذیرد. در این شرایط که آمریکا ادعای ابرقدرتی در همه جهان دارد، اسراییل هم که ادعای از نیل تا فرات را دارد، در این وضع اگر سوریه شکست می خورد، معلوم نبود چه وضعی شکل می گرفت. همه مردم آزاده جهان سیاست خارجی غیرتمندانه را دوست دارند، البته به شرطی که همه که داعیه این سیاست را دارند هم، رنج این سیاست را همراه با ملت بکشند، اما بعضی ها نمی کشند(مثل مردم، درگیر مشکلات اقتصادی نیستند) و این است که صدای مردم در می آید.

در عین حال من خیلی ناراحت می شوم وقتی یک چیزهایی را می بینم؛ مثلا آمریکا با پهپاد می آید، حریم هوایی ما را نقض می کند اما ما پهپاد را می زنیم؛ خیلی جرات می خواهد که پهپاد آمریکا را بزنی و بعد هم اتفاقی نیفتد؛ یا انگلیس کِشتی ما را می گیرد و اقدام متقابل می شود؛ اما در این شرایط برخی افراد هموطن، اینها را افتخار نمی بینند یا فراموش می کنند.

من خیلی ناراحت می شوم وقتی یک چیزهایی را می بینم؛ مثلا آمریکا با پهپاد می آید، حریم هوایی ما را نقض می کند اما ما پهپاد را می زنیم؛ خیلی جرات می خواهد که پهپاد آمریکا را بزنی و بعد هم اتفاقی نیفتد؛ یا انگلیس کِشتی ما را می گیرد و اقدام متقابل می شود؛ اما در این شرایط برخی افراد هموطن، اینها را افتخار نمی بینند یا فراموش می کنند.

این اقدامات، کارهای غیرتمندانه است که نشان می دهد زیر بار زور نمی رویم؛ خیلی از کشورهای دیگر و همسایه ما از این حرکت ها افتخار می کنند ولی آنقدر در مدیریت داخلی مشکل داریم و به جای نخبگان در برخی جاها از پخمگان استفاده می کنیم که مردم آزرده خاطر می شوند و از اینچنین مسائل و افتخارات مهم هم خوشحال نمی شوند.

شما این اتفاقات را با زمان شاه مقایسه کنید، بعد نتیجه بگیرید؛ یادمان نمی رود در زمان پهلوی، مردم افسانه درست می کردند، مثلا افتخار می کردند آقایی به اسم خسروداد با جنگنده فانتوم از زیر پل اهواز طوری رد شده که تیغه هواپیما روی رودخانه لغزیده و این برای ما افتخارآمیز بود؛ اما الان به هیچ چیزمان افتخار نمی کنیم.

تصور کنید پادگان آمریکا را با موشک با خاک یکسان می کنیم اما کسی چندان افتخار نمی کند چون مثلا اتفاقی مثل هواپیمای اوکراین می افتد یا بعضی جاها در مدیریت امور داخلی خوب عمل نمی کنیم و مردم شرایط را قبول ندارند.

ایرنا: در مورد خود سردار بعد از شهادت چه؛ برای بزرگداشت ایشان و اصولا معرفی شخصیت ایشان نظری دارید؟

بله، البته نکته مهمی در مورد سردار سلیمانی وجود دارد که نباید فراموش شود؛ آن هم افراط در تبلیغات و برنامه های کمی بدون محتوای کیفی در مورد شهادت سردار یا شخصیت ایشان است.

بعد از شهادت سردار نباید بگذاریم دو چیز اتفاق بیفتد؛ اینکه در تبلیغ و معرفی ایشان افراط و بدسلیقگی شود؛ به جای تعدد برنامه های بی محتوا، بنشینیم با حضور افراد خلاق و صاحب فکر، اندیشه کنیم و برنامه کیفی بگذاریم؛ مخصوصا در کرمان به این نکته باید بیشتر توجه شود. یا مثلا برخی گلایه می کنند که در یک خیابان چه تعداد عکس سردار باید نصب شود یا اساسا چند خیابان و میدان را در یک شهر باید به نام سردار نامگذاری کنیم؟

نکته دوم اینکه اجازه ندهیم برخی بخواهند با نام شهدا و سردار، ضعف‌هایشان را بپوشانند. بعضی افراد طوری رفتار می‌کنند که انگار سردار تمام و کمال با سیاست ها و اقدامات آنان موافق بوده درحالی که اینطور نبوده است.

همه ما سردار را می شناختیم؛ تا بود اجازه نمی داد افراد زیر عَلَم این و آن سینه بزنند؛ بروید از نزدیکان سردار بپرسید، یکبار حتا نمی گفت به چه کسی در انتخابات رای دهید؛ حال آنکه برخی جناح ها ممکن است وی را هوادار خودشان معرفی کنند.

سردار سلیمانی در قالب ها نمی گنجید و مصادره حاج قاسم هم توسط هر گروهی که باشد، غم انگیز است و افراط، که تاثیرات خوبی ندارد.