بجنورد- ایرنا- وقتی نام مادر به میان می‌آید، کلمات هم کم می‌آورند آن‌هم زمانی که بخواهیم از مادرانِ این سرزمین بنویسیم، مادرانی دلسوخته اما باصلابت که شنیدن روایت عاشقی و آزادگی‌شان، چشم‌ها را روشن و دل هر انسان آزاده‌ای را تکان می‌دهد.

امروز ۲۳ دیماه، برابر با ۲۰ جمادی الثانی ۱۴۴۴ هجری است و دختر نبی ‌مکرم اسلام و اسوه زنان عالم در چنین روزی در مکه مکرمه به دنیا آمده است تا این روز به عنوان روز مادر و روز زن گرامی داشته شود.

روز مادر، سالروز ولادت بزرگترین بانوی این کره خاکی است، روز کسی که صبوری و استقامتش همچون کوه، طروات و پاکدامنیش همچون درخت، گرمای وجودش همچون خورشید، روشنای لبخندش همچون ماه و مهربانیش همچون آسمان گسترده است.
شاید با این واژه ها قطره ای از دریای محبت این الهه آسمانی وصف می شود ولی ما همچنان دنبال بهترین واژگان برای تعریف و تمجید از مادر هستیم.

مادران شهید، همان سروهای صبور و استواری هستند که عاشقانه و بی توقع و با دست های مهربان خود، فرزندنشان را برای دفاع راهی جبهه می کردند و جگرگوشه خود را در معرض خصم دشمن قرار می دادند و چه شهامتی از این بیشتر که این مادران دلاورانی هستند در قامت یک زن اما با روحی سراسر از مردانگی.

دیار قومیت ها و فرهنگ ها در دل خود بزرگ مردان و شیر زنان بسیاری داشته و دارد چرا که مردمان این سرزمین در عرصه های متفاوت همیشه در میدان حضور داشته اند که در اینجا می توان به نمونه بارز آن یعنی هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد؛ این خطه که در شمالشرق کشور واقع است بیش از سه هزار شهید تقدیم انقلاب کرده، همچنین بیش از ۳۵ هزار رزمنده در دوران دفاع مقدس در عملیات ها حضور داشته اند.

علاوه براین ۱۰ هزار ۲۷۷ نفرایثارگر، ۳۹۷ نفرآزاده و هفت هزار و ۲۳۲ نفر جانباز دارد این بزرگ مردان تاریخ که هریک سرگذشت و زندگی نامه ای دارند در دامن فرشتگانی همچون مادرشان و همسرانشان پرورش یافتند و درس آزادگی را آموختند.

عاشقانه‌ای به نام "مادر شهید"

حال همزمان با روز زن یا مادر بهانه ای شد تا سراغ مادران شهدای این دیار برویم مادرانی که در این سرزمین نفس کشیدند و می کشند اینان قهرمانانی هستند که عزمشان به استواری قله های دماوند است و استقامتشان همچون نخل های مجنون، مادرانی که صبر را از حضرت یعقوب به ارث برده اند و چشم های قشنگشان همچنان و همیشه برای یوسفشان خیس و بارانی است.

واژه مادر فقط یک کلمه نیست این را باید از سربازانی که وقتی راهی جبهه های حق علیه باطل می شدند پرسید براستی در آن زمان وقتی عازم سفری که برگشت آنها معلوم نبود می شدند چه بین آنها و مادرشان می گذشت، مادر جگرگوشه خود را چگونه راهی می کرد وقتی می دانست که شاید آخرین دیدار باشد.

مادری که سال هاست انتظار می کشد تا تکه استخوان و یا نشانه ای از فرزند بیابد چه بسیار مادرانی که تا لحظه مرگ چشم انتظار دوردانه خود بودند.

در روز ولادت دختر نبی اکرم،میهمان خانه شهید سید میرزا نادری که یکی از شهدای این مرزو بوم است شدیم؛ خیابان مهر، مهر ۶، پلاک ۴۲، واحد ۶، این اعداد زوج نزدیک به هم، خانه ای که مملو از عشق، ایستادگی و ایثار است چرا که این مادر شهید با آغوش باز بنابه گفته وی پذیرای مهمان های خود که نه مهمان های پسرش است.

قدردان بود و مهمان نواز با لحن متفاوتی که تنها مختص آدم های مخلص و ماندگار است،صمیمیت وی ما را بر این باور می رساند گویا سال هاست با این مادر بزرگوار آشنایی داریم، پس از خوش آمدگویی بدون مقدمه چینی و بازی با کلمات با لحن دوستانه و صمیمی شروع به صحبت می کند؛

زینب نادری گفت: من اینجا تنها نیستم، اینجا با پسر شهیدم زندگی می کنم، با یاد و خاطره و عکس هایش.

هر از گاهی بغض راه گلویش را می گرفت اما با لبخند جبران می کرد و با جمله های فرو نریختنی، دوباره از شیر پسرش گفت: میرزا، اولین فرزندم بود، روز عاشورا به دنیا آمد، همیشه کنارم بود حتی بعد از شهادت، یک بار که مریض احوال بودم و برای درمان همراه پسر و دخترم در بیمارستان بستری شدم، خواب بودم و صداهایی بیدارم کرد، خیال کردم محسن، پسرم یا فاطمه، دخترم هستند، اما دیدم میرزا دستم را گرفته و کنار تختم نشسته، گفت منم مادر، میرزا، استراحت کن، من کنارت هستم؛ آرام خوابیدم و بعد که چشم باز کردم، ندیدمش.

از گذشته می گوید: گذشته ای نچندان دور طوری حرف می زد گویی دیروز بود؛ در آن زمان از روستای "کاستان" مهاجرت کردیم به روستای "قلعه خان" از توابع شهرستان مانه و سملقان، تا بچه ها درس بخوانند، همسرم کارگر بود و وضع مالی خوبی نداشتیم، فرزندانم آنجا مدرسه می رفتند، گاهی هم بچه های روستا در ابتدا بدلیل غریبه بودنمان بدقلقی می کردند و نقشه دعوا می کشیدند اینجا را هم با شوخ طبعی و مزاح گفت: حتی یکبار هم شهید را کتک زدند و البته بعدش حساب پس دادند.

همیشه شهید، از مدافع اسلام بودن و از وظایف خود می دانست، حتی یکبار در یکی از روضه های ایام محرم به مردم گفت همه باید برویم به جبهه های جنگ و دفاع کنیم، اینجا نشستن و اشک ریختن که حرکت برای امام حسین (ع ) نیست، مگر نمی بینید، جنگ است و باید از مرزها دفاع کرد.

بعد هم با همه نگرانی های من و گاهی ممانعت ها رفت، عضو نیروهای سپاه شد و "نمی خواهد بروی" های من به "کی برمی گردی" ها مبدل شد، من می دانستم شهید می شود.

در سال ۱۳۶۲ به شوهر خواهرم که همان وقت زخمی شده بود و بعد از چند روز بی خبری از جبهه برگشت، گفتم می دانم میرزا شهید شده و آنها هی می گفتند نه به دلت بد راه نده،نگران نباش اما حسی که بین مادر و فرزندی بود حکایت از خبری جز شهادت فرزندم نمی داد.

چند روز بعد از این احساس و دلنگرانی سرانجام خبر شهادتش آمد میرزا در عملیات خیبر همان سال به شهادت رسید آخرین دیدار من به آغوش کشیدن پیکرش بود.

این مادر شهید با اینکه بدلیل کهولت سن و با تمامی سختی ایستادن راهنمای ما بود اتاقی تصویر شهید نادری در سردرش نقش بسته بود و نشان ما داد.

اتاقی که بوی سنگر و تسبیح و زیارت می داد و بیشتر شبیه یک حاجتکده بود همزمان که وارد اتاق شدیم مادر از آمدن جوان های بسیاری که در این مدت زائر این خلوتگاه بودند گفت: این جوانان هر از گاهی به دیدار فرزندم می آیند و با شهید درد دل می کنند و می گویند ما از شهید حاجت گرفتیم.

اتاقی که با نور سبز و سرشار از آرامش، با آینه و شمعدان و انگشترهای نشان عقد و نقشه های قشنگ مادرانه، یک عمر مادری و جهاد و سنگر و تصاویری از سال ها شهامت شهدا و پدری حاج قاسم، عطر ناب شهید لا به لای "نپرس کی می آیی" آخرین نامه شهید به مادر، جمع شده بود و صدای دلنشین مادر که عاشقانه با اشاره به گوشه و کنار اتاق و نشانه هایی که هریک حکایتی داشت را توضیح می داد.

این مادر شهید، سال ها یکی از خادمین پرتلاش اقامه نماز جمعه بجنورد بود و درحرم امامزاده عباس بن موسی بن جعفر(ع) بجنورد خدمت کرد و هم اکنون با همراهی ۲ پسر و یک دخترش، مسوول گروه جهادی و خدمت رسان شهید نادری است.

وی با جمله ادامه راه شهدا و تکریم شهدا را کم از شهادت نمی دانم بدرقه مان کرد؛ اما این مهمانی فقط به این چند جمله خلاصه نشد خاطره ای بیادماندنی و همنشینی با مادر این شهید در ذهن های ما بیادگار خواهد ماند و این یکی از شهدای خراسان شمالی است.

شهید سید میرزا نادری، یکم فروردین ۱۳۴۴، در روستا کاستان به دنیا آمد.پدرش سید حسین نام داشت و کارگر بود وی و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در نهایت در ششم اسفند ۱۳۶۲، با سمت معاون فرمانده دسته در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه شهید شد.

فرازی از وصیت نامه شهدای خراسان شمالی به مادران خود

«شهید» شاهد شهود عرفانی شد و نقش هرچه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد.

شهیدانی که حتی پس از شهادتشان در وصینامه خود نامی از مادر برده اند و برای آنها نیز حرف ها و نصیتهایی داشته اند که در این میان به برخی از آن اشاره می کنیم تا شاید بخشی از دینی که به گردنمان دارند به ویژه در این روز برای این فرشتگان زمینی ادا کرده باشیم.

شهید علیرضا ابراهیمی از مانه و سملقان،وصیتم به مادر گرامی ام که سالها با زحمات بسیار مرا بزرگ نموده است این است که مرا ببخشد و (امیدوارم) خدا به او اجر عظیمی بدهد و اگر شهید شدم ناراحت نشود و گریه نکند. مثل حضرت زینب (س) صبر داشته باشد و به یاد اسارت حضرت زینب (س) گریه کند.

شهید سعید احسانی از شهرستان اسفراین، مادر مهربانم در طی زندگی زحمت های فراوانی را برایم کشیده ای تنها خواسته‌ام از شما به‌عنوان فرزندتان این است که همیشه اصول و قوانین اسلام را معیار کارتان قرار دهید که این تنها راه رستگاری شدن است.

شهید ابراهیم ترکانلو از بجنورد، مادرم هر موقع که به یاد فرزند خود می افتی به یاد فرزندانی باش که مادرانشان بدن پاره پاره آنها را هم ندیده‌اند منتظر من نباش چون من نرفتم که زنده برگردم وصیت می کنم برای من اشک نریزید. مادرم و همسرم شما در نزد زینب (س) سربلند خواهید بود زیرا شما هم شهید داده‌اید. هرگز از شهادت من ناراحت نباشید چون مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است .

مادران شهدا شاهدانی بی ‌ادعا هستند که با الهام از مکتب حضرت زهرا(س) با خدا معامله کردند و فرزندانشان را در راه حق وحقیقت راهی جبهه های نبرد با کفر کردند، چنین مادرانی مقام و جایگاهی ارزشمند نزد خدا دارند.

خراسان شمالی با یک میلیون نفر جمعیت دارد و در شمالشرق کشور واقع است.