تهران- ایرنا- مصطفی احمدی روشن در کودکی در مینی بوس پدرش شاگردی می‌کرد او با تلاش و پشتکاری که داشت توانست مدارج علمی را در مقطع ارشد رشته شیمی و دکترای خود را در رشته نانو بیوتکنولوژی طی کند و با توانمندی خود وارد سازمان انرژی اتمی شود و به همراه چهار دانشمند دیگر به سوخت ۲۰ درصد دست یابند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، مصطفی به پدر و مادرش بسیار علاقه داشت پدرش راننده مینی بوس بود، او همیشه می گفت که دوست دارد آن قدر کار کند تا پدرش دیگر کار نکند. تلاش و پشتکار و تقدیر کمکش پله های ترقی را طی کند و به آرزویش برسد.

مادر شهید احمدی روشن می‌گوید: مصطفی جزء یک گروه چهار نفره بود که برای اولین بار غنی سازی ۳.۵ درصد اورانیوم را انجام دادند. وقتی کشورهای غربی به ما سوخت ۲۰ درصد ندادند آنها با اضافه کردن دستگاه‌های سانتریفیوژ توانستند سوخت مورد نظر را تهیه کنند و همین برگ برنده ای در مذاکرات برجام بود.

صدیقه سالاریان در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا بیان کرد: پسرم دوران تحصیل در دانشگاه در طرح ساخت غشاهای پلیمری برای جداسازی گازها که برای نخستین بار در کشور انجام می شد مشارکت کرد، اکنون این طرح به بهره برداری رسیده است.

وی افزود: با توجه به اینکه مردم غزه در تحریم بودند برای دفاع نیاز به موشک داشتند مصطفی بر روی سوخت موشک در زمان دانشجویی کار می کرد و به دنبال این بود که به جای استفاده از مواد شیمیایی بتواند از نیشکر که در غزه به وفور یافت می شد، استفاده کند سوخت مورد نظر را درست و به همراه دیگر هم دانشگاهیانش در کویر قم امتحان کردند.

به گفته مادر شهید احمدی روشن، ویروس «استاکس نت» نیز با فرماندهی مصطفی مهار شد.

مادر این دانشمند شهید هسته ای با بیان اینکه مصطفی موقع شهادت دبیر ستاد تدابیر ویژه سازمان انرژی اتمی کشور بود، افزود: مصطفی در معاونت بازرگانی سایت نطنز هم کار می کرد، یک جنس تحریمی را نیاز داشتند، وارد کننده کالا آن را با مبلغ بالایی می فروخت، پسرم در مذاکره با مسئول فروش آن شرکت تخفیف زیاد خواسته و به آنها گفته بود اگر موافقت نکنند با شرکت های دیگر صحبت می کند، مسئول فروش با مدیر شرکت صحبت و او با مبلغ مورد نظر موافقت کرده بود، زمانی که مصطفی می خواست قرارداد را منعقد کند به مدیر آنجا گفته بود اجناس شما با کیفیت است ولی من باید تخفیف بگیرم چون پول بیت المال است، او پاسخ داده بود چون شما فرد با صداقتی هستید ما تخفیف می دهیم، دوستش به مصطفی گفته بود به شرکت سود رساندی او جواب داده بود نگو شرکت، این بیت المال است و من وظیفه دفاع از آن را دارم.

سالاریان با تاکید بر لزوم ادامه منش مصطفی گفت: کشور در مرحله ای قرار گرفته که لازم است در تمام مکان‌های دولتی و خصوصی صرف جویی در خرج کردن بیت‌المال صورت گیرد تا از این مرحله بحرانی به یاری خداوند و راهنمایی های مقام معظم رهبری عبور کند.

مادر این شهید ادامه داد: کشور ما ثروتمند و غنی است باید افراد در هر پست و مقامی که هستند و اختیاراتی که دارند به این موضوع فکر کنند که بیت المال مربوط به همه مردم ایران است و مراقب آن باشند.

تکریم مادر به جای رفتن به مسجد

مادر شهید احمدی روشن می‌گوید: یک روز مصطفی به خانه آمده بود و نیم تا یک ساعت وقت داشت می خواست سریع به منزلش برگردد تا صبح به کارش برسد من روی مبل نشسته بودم روی مبل دراز کشید و سرش را روی پای من گذاشت پدرش گفت که به مسجد برویم او پاسخ داد نماز اول وقت واجب است اما این دقایق حق مادر است و خداوند هم راضی است که دلتنگی مادر برطرف شود، به شوخی گفت، نماز را به امامت مادر می‌خوانیم بعد از رفتن حاج آقا به او گفتم تا اذان تمام نشده بلند شو وضو بگیر بعد دوباره در کنار من نشست و شروع به صحبت کردن کرد.

سالاریان بیان کرد: وقتی همسر مصطفی باردار بود مرتب به من می‌گفت دلم می‌خواهد فرزند اولم دختر باشد، اما چون مصطفی تک پسر بود من دوست داشتم فرزند اولش پسر و مثل دوست و برادرش باشد می‌گفت حالا که شما به مراسم عاشورا رفتین و دست به دامن امام حسین (ع) شدین تا فرزندم پسر شود دعا کنید فرزند خوب، خوش بر و رو و نورانی باشد، گفتم انشاء الله.

ماجرای خواستگاری از خواهران مصطفی

مادر این دانشمند شهید هسته ای توضیح داد: پدرش به مصطفی بسیار احترام می گذاشت و بدون حضور او خواستگار به خانه راه نمی داد.

سالاریان خاطرنشان کرد: یکی از دخترانم پنج، شش ماه قبل از شهادت مصطفی ازدواج کرد و یکی بعد از اولین سالگرد وی. دخترم فاطمه می‌گوید: داداش آنقدر مرد بزرگی بود که حس می کنم در نبودش هم می‌توانم به سایه او تکیه کنم. زهرا دختر دیگرم هم می‌گوید من بعد از شهادت برادرم هر کس می‌گوید، داداش دلم می‌لرزد نمی‌خواهم این کلمه را بشنوم.

آخرین خاطره و نحوه اطلاع یافتن از شهادت

همسر شهید احمدی روشن می گوید: فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف و دانشجوی دکتری شیمی عالی است که در سال ۱۳۸۲ به عقد مصطفی درآمد و بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک خود را آغاز کردند حاصل این ازدواج یک پسر به نام علی است.

فاطمه بلوری کاشانی در خصوص روز شهادت همسرش توضیح داد: آقا مصطفی معمولا سیاه نمی‌پوشید مثلا این طور نبود که دهه اول محرم را کامل سیاه بپوشد سال ۱۳۹۰ یعنی همان سالی که شهید شد گفت: «من امسال می‌خواهم تمام محرم را مشکی بپوشم.» صبح روز حادثه که نزدیک اربعین بود، وقتی سیاه پوشید گفتم: چرا سیاه می‌پوشی، خندید و به شوخی گفت: دلم می‌خواهد. زیاد اهل تظاهر نبود، مثل همیشه از خانه رفت بیرون. صدای آسانسور را شنیدم، من هم علیرضا را به مهدکودک بردم و به خانه بازگشتم تا برای امتحانی که داشتم درس بخوانم. پسرخاله‌ام که در دفتر نهاد ریاست جمهوری کار می‌کند با من تماس گرفت او مصطفی را به اسم مصطفی احمدی می‌شناخت نه مصطفی احمدی روشن. پسرخاله‌ام آن روز تلفنی پرسید: فامیلی آقا مصطفی چیست گفتم احمدی روشن. بعد تلفن را قطع کرد نفهمیدم چرا تلفن قطع شد.

وی افزود: نزدیک ۹:۳۰ صبح بود که من در حال درس خواندن بودم به یکباره نگران نشدم و چند دقیقه بعد ناگهان حالم بهم خورد با پسرخاله‌ام تماس گرفتم، به دلم افتاده بود که برای او اتفاقی افتاده، نپرسیدم ماجرا چیست، گریه کردم حالم بد و بدتر می‌شد تا اینکه گفت: «آقا مصطفی در دم شهید شده، حتی زخمی هم نشده.» تلفن را قطع کردم و به مادر آقا مصطفی زنگ زدم بعد یکی از دوستان مصطفی زنگ زد حرف تازه ای زد و گفت: مصطفی در بیمارستان است. به او گفتم دروغ می‌گویی گفت: نه به دلیل مسائل امنیتی مصطفی پیش ماست. این را که گفت، جواب دادم اگر این چیزی که می‌گویی درست باشد خب باید بگویی کدام بیمارستان است. گفت که بیمارستان لبافی نژاد. این بیمارستان از خانه ما زیاد دور نبود. آژانش گرفتم که بروم به بیمارستان. آن روز ترافیک سنگینی توی تهران بود، ماشین جلو نمی‌رفت. به ناچار پیاده شدم در حال دویدن بودم که موبایلم زنگ خورد پسرخاله‌ام بود گفتم: دارم میروم بیمارستان مصطفی را ببینم گفت، مصطفی بیمارستان لبافی نژاد نیست من آنجا مطمئن شدم همسرم به شهادت رسیده است.

بلوری ادامه داد: خیلی به مصطفی اصرار کردم از سازمان بیرون بیاید می‌دانستیم که بالاخره یک بلایی سرش می‌آورند، ولی فکر او چیز دیگری بود و همیشه می گفت باید کاری کنیم که امریکا و اسرائیل نابود شوند اگر ما نباشیم، چه کسی این کار را انجام دهد، مصطفی ارزش خودش را خوب می دانست.

برشی از زندگی شهید احمدی روشن

دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در شهر همدان به دنیا آمد، خانواده پدری وی از نوادگان ملا مصطفی همدانی و مادر وی نواده‌ آیت الله مهدی مهدوی و اهل یزد هستند. رحیم احمدی روشن، پدر مصطفی از درجه‌ داران شهربانی وقت بود که بعدها راننده مینی ‌بوس شد و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سال‌های بسیاری را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت وی دارای سه خواهر به نام های مرضیه، زهرا و فاطمه بود.

مصطفی تحصیلات خود را در همدان آغاز کرد و پس از گذراندن دوره راهنمایی و دبیرستان در سال ۱۳۷۷ وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و تحصیلات خود را در رشته مهندسی شیمی ادامه داد، در سال ۱۳۸۱ در رشته مهندسی شیمی موفق به دریافت مدرک کارشناسی شد و در همین رشته در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل داد و پس از آن وارد مرحله دکترای رشته نانو بیوتکنولوژی شد و چندین مقاله ISI به زبان‌های انگلیسی و فارسی در مجلات معتبر علمی جهان به چاپ رساند، وی پس از اخذ مدرک کارشناسی از رشته مهندسی شیمی، به رغم اینکه همزمان موقعیت‌های کاری دیگری داشت با توانمندی‌های خود وارد سازمان انرژی اتمی شد.

نحوه شهادت

مصطفی احمدی روشن ۸:۳۰ دقیقه صبح ۲۱ دی ماه ۱۳۹۰ در حالیکه عازم محل کار خود بود، در خیابان شهید گل ‌نبی (میدان کتابی) و روبه ‌روی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طبابایی، هدف عملیات تروریستی ۲ موتورسوار قرار گرفت، تروریست ها با چسباندن یک بمب مغناطیسی به خودروی وی که یک دستگاه پژو ۴۰۵ بود، او را به شهادت رساندند. با انفجار این بمب مهندس احمدی روشن بلافاصله به شهادت رسید و رضا قشقایی فرد، راننده خودرو نیز به شدت مجروح شد و ساعتی بعد در بیمارستان رسالت تهران بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید.

پیکر پاک شهید مصطفی احمدی ‌روشن ۲۴ دی‌ ماه پس از نماز جمعه با همراهی سیل عظیم عاشقانی که برای تشییع وی آمده بودند، در جوار امام‌ زاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.