به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، ابراهیم یزدی مینویسد: از همان روز اول ورود به پاریس پس از استقرار در محل تهیه شده و استراحت مختصر بلافاصله فعالیتها شروع شد. اولین اقدام، تماس تلفنی با ایران بود. خبر خروج آقا (امام خمینی) از نجف و ماجراهای مرز کویت و عراق به سرعت در سراسر ایران و جهان منتشر و در همه جا موجب نگرانی مردم را فراهم کرده بود.
نخستین تماس تلفنی امام
خوشبختانه تماس تلفنی با پاریس به هر نقطهای از ایران به راحتی و مستقیم امکانپذیر بود. اولین تماس آیتالله خمینی با برادرشان آیتالله پسندیده در قم بود. ایشان شخصا با آیتالله پسندیده صحبت کردند و سلامتی و ورود خود را به پاریس اطلاع دادند. این اولین بار و شاید آخرین باری بود که آیتالله خمینی شخصا با تلفن صحبت کردند. بعدها من ندیدم و نشنیدم که ایشان تلفنی با کسی صحبت کنند و شاید هم حق همین بود، چرا که اگر قرار بود آیتالله خمینی بعضی از تلفنها را شخصا جواب دهند و صحبت کنند اشکالات عمده و عدیده ای به وجود میآمد.
خبر سلامتی و ورود ما به پاریس به سرعت در تمام ایران منتشر شد اما ورود ما به پاریس تقریبا کمترین انعکاسی در مطبوعات فرانسه داشت.
اولین سفر غیرپزشکی یک مرجع تقلید به «بلاد کفر»
حال انتشار اعلامیه ای که در فرودگاه بغداد آماده شده بود و علل سفر به پاریس را توضیح میداد ضروری بود. برخی نگرانیها وجود داشت که مبادا روحانیت قشری و ارتجاعی در مورد سفر آقا به پاریس القاء شبهه کنند و دشمنان زیرک نیز به آن دامن بزنند.
تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده بود که یک مرجع بزرگ به بلاد کفر! مهاجرت کند. اگر هم در گذشته سفرهایی تک و توک توسط بعضی مراجع صورت گرفته بود یا میگرفت به دلیل بیماری و تنها به قصد معالجه بود. شاید اولین بار بود که یک مرجع بزرگ شیعه بدون علت و سبب بیماری به دنیای غرب سفر کرده بود، آن هم کجا؟ پاریس شهر معروف به عروس اروپا!
شاعر بودن در شان یک مرجع تقلید نیست!
این نگرانیها چندان هم بی مورد نبود. در گذشته یکی از انتقادات و ایرادات بخشی از روحانیت و برخی مراجع به آیتالله خمینی این بود که چرا آقا این قدر حرف میزند؟ دور از شان یک مرجع و روحانی بزرگ است که خیلی حرف بزند. باید رعایت سنگینی و وزن را کرد! خود آیتالله خمینی در یکی از صحبتهایشان در نجف به این انتقاد اشاره کرده و به آن جواب دادهاند. [آنها] تفسیر قرآن را برنمیتابیدند و علامه طباطبایی را [هم] منزوی ساخته بودند. اشعار آیتالله خمینی هم تنها بعد از انقلاب منتشر شد. زیرا در شان مرجع تقلید نیست که شاعر باشد و شعر هم بگوید! حالا حرف زدن درباره اسلام و جامعه اسلامی و سرنوشت مردم مسلمان از نجف یا قم کجا و سفر یک مرجع تقلید به یک شهر غربی و مرکز «بلاد کفر» کجا؟
بعد از ورود به پاریس، احمد آقای خمینی متن اعلامیه تهیه شده را بلافاصله برای تهران و شهرستانها تلفنی خواند. علاوه بر آن، متن در اختیار سازمانها و انجمنهای اسلامی در خارج از کشور گذارده شد. همچنین ترجمه انگلیسی آن برای تمامی خبرگزاریها و جراید نیز ارسال شد.
مشکلات پیش روی مقر رهبری
آیتالله خمینی در بصره و بغداد با من [ابراهیم یزدی] شرط کرده بود که در پاریس به منزل کسی وارد نخواهد شد و باید محلی برای اقامت موقت ایشان اجاره شود. اقامت در منزل دکتر احمدغضنفرپور برخلاف نظر و میل ایشان بود و خلاف مصلحت.
موضوع دیگر مساله غذا و دقتهای لازم شرعی درباره آن بود و سپس مساله دیدارها. خبر ورود آقا به پاریس سیل مشتاقان را برای دیدار با ایشان سرازیر میکرد و این میتوانست اشکالاتی را به وجود آورد. بعد از این مسائل موضوع تماسها و مصاحبهها و فعالیتها بود که باید مورد بررسی قرار میگرفت و برنامه ای تنظیم میشد.
من از آقایان حسن حبیبی، بنی صدر و صادق قطبزاده دعوت کردم که جلسه ای بگذاریم و شورایی برای هماهنگی همه این مسائل به وجود آوریم، کارها تقسیم شود و هرکسی مسوولیت انجام کاری را بپذیرد. پیش بینی میکردم که سفر آقا به پاریس تحرک جدیدی را در میان ایرانیان به خصوص ایرانیهای داخل کشور، به وجود میآورد که باید بتوانیم متناسب با آن ادای وظیفه کنیم. من و دوستانمان واقعا و جدا آماده بودیم که به رغم اختلافاتمان با بنی صدر به صورت جمعی و هماهنگ کار کنیم.
شب که جلسه تشکیل شد آقایان هر کدام چندنفری را نیز همراه خود آورده بودند. قطبزاده آقای کریم خداپناهی و بنی صدر آقای احمدغضنفرپور و یکی دو نفر دیگر را آوردند. این خلاف قرار و دعوت قبلی بود. طرز تلقی افراد از جلسه و برداشتها و برخوردها و نیز کاری که در مورد انتخاب محل اقامت آیتالله خمینی شده بود نشان میداد که غرضهای دیگری نیز در کار است. من شخصا آمادگی این نوع درگیریها را نداشتم و به آن معتقد نبودم. آن دیدار اولین و آخرین جلسه مشورتی بود.
اعتراض همسایگان
آپارتمان آقای دکتر غضنفرپور محل اقامت آیتالله خمینی، در طبقه چهارم ساختمانی در حومه پاریس به نام کاشان واقع بود و از همان روز اول ورود، مراجعات و دید و بازدیدها شروع شد. تردد و سر و صدای این افراد در راهروها موجب اعتراض همسایگان شد. به موازات آن تردد افراد مشکوک نیز توجه ما را جلب کرد و مسائل امنیتی نیز مطرح شد.
برای حفظ امنیت قرار شد اشخاصی که به دیدار آقا میآیند بازرسی بدنی شوند. چند نفر از آقایان و خانم ها مامور این کار شدند. در میان بازرسان برخی از اطرافیان بنی صدر از جمله دکتر غضنفرپور و خانم سدیفی همسر ایشان نیز بودند. جمعی از ایرانیان مقیم اروپا نسبت به دوستان و اطرافیان بنی صدر نظر مساعدی نداشتند و میگفتند آنها با دانشجویان مسلمان همکاری نداشتهاند. بعضی هم معتقد بودند آنها از مائوئیستهای پاریس هستند.
دانشجویان مسلمان از این که منزل دکتر غضنفرپور برای اقامت آیتالله خمینی انتخاب شده است خیلی ناراحت و معترض بودند.
تهیه غذای حلال
مساله غذا اما مشکلی پیش نیاورد. آیتالله خمینی به صاحبخانه و اطرافیان توصیه کرده بودند که در مورد تهیه غذا از من نظرخواهی کنند و مرا مسوول کرده بودند که مواد غذایی غیرشرعی خریداری نشود. من مسوولیت را به آقای حسن حبیبی واگذار کردم.
تهیه گوشت ذبح شرعی از قصابهای مسلمان الجزایری به راحتی امکان پذیر بود. قرار شد در مورد نانها و شیرینیها، نوع روغنی که در تهیه آنها به کار میرود دقت شود. معمولا در این نوع مواد غذایی ترکیبات به کار رفته و حتی نوع چربیها، روی بسته بندی آنها چاپ شده است. چربیهای حیوانی اکثر مشکوک و آلوده به چربی خوک هستند ولی چربیهای گیاهی (روغن نباتی) بلااشکال ست و سایر مواد غذایی هم چندان اشکالی نداشت.
اخطار دولت فرانسه به بنیانگذار انقلاب
یکی دو روز بعد از ورودمان به پاریس، دو نفر از جانب دولت فرانسه آمدند و به آیتالله خمینی اطلاع دادند که به موجب مقررات فرانسه، ایشان حق فعالیت سیاسی در این کشور را نخواهند داشت. آنها گفتند ویزای آیتالله خمینی و همراهانشان سه ماه اعتبار دارد.
ادعای بی اساس رئیس جمهور فرانسه
بعدها ژیسکار دستن رییسجمهور وقت فرانسه در خاطرات خود نوشت که آیتالله خمینی درخواست پناهندگی از این کشور کرد که این ادعایی بی اساس بود.
هنگامی که ترجمه فارسی این سخن در یکی از روزنامه های صبح تهران چاپ شد من جوابی برای آن نوشتم، اما با توقیف آن روزنامه، جوابیه من منتشر نشد.
انتقاد روزنامه های چپ
خبر اخطار دولت فرانسه در ایران منتشر شد. احزاب، انجمنها، سازمانها، شخصیتهای سیاسی و مذهبی شروع به فعالیت کردند و تلگرافهای متعددی خطاب به رییس جمهوری فرانسه نوشتند. در این تلگرافها بر حفظ احترام مهمانی که بر فرانسه وارد شده است، تاکید و خواسته شده بود.
این تلگرافها مفید واقع شد و برخی از روزنامههای چپ فرانسه به سیاست دولت این کشور در ایجاد محدودیت برای آیتالله خمینی اعتراض کردند. علاوه بر آن ورود آیت الله خمینی به پاریس مصادف شد با گسترش مبارزات و آتش سوزیها در تهران و حمله به دفاتر شرکتهای هواپیمایی خارجی. اما به دفتر ایرفرانس در تهران حمله نشد. انقلابیون بر شیشه دفتر ایرفرانس نوشتهای را آویختند که: به احترام مهمان عزیزی که در فرانسه است ایرفرانس را آتش نمیزنیم.
گلباران سفارتخانه فرانسه
همزمان جمعی از بازاریان با دستههای گل به دیدار سفیر فرانسه در تهران رفتند. ابتکار این عمل با حاج محمود مانیان بود. این عمل ابتکاری بسیار اثر بخشید و در رفتار فرانسویها با آیتالله خمینی و همراهان موثر بود. حاج مانیان میگفت: وقتی شنیدیم دولت فرانسه میخواهد محدودیتهایی را برای آیت الله خمینی ایجاد کند به دوستان بازاری پیشنهاد دادم حدود ۱۵۰ نفر هر کدام در دستهجات ۲ تا ۳ نفره با یک دسته گل به سفارت فرانسه برویم و درخواست ملاقات با سفیر این کشور را بکنیم. همین کار را کردیم. سفیر که آمد دید تمام راهروها پر از گل است و بسیار تعجب کرد. دوستان اصرار کردند من صحبت کنم. گفتم ما این دستههای گل را به پاس مهماننوازی ملت فرانسه از حضرت آیتالله خمینی زعیم عالیقدر انقلاب ملت ایران به وکالت از جانب ملت تقدیم سفارت فرانسه میکنیم تا به رئیس جمهوری آن کشور تقدیم نماید.
سفیر فرانسه در پاسخ گفت: آیتالله با قدوم شریف خود خاک فرانسه را مزین کرد. چرا آیتالله فرانسه را انتخاب کرد؟
حاجی مانیان جواب میدهد: ملت فرانسه آزاد و دموکراتیک است. اعلامیه حقوق بشر را فرانسویها تدوین کردند. ملت ایران خواستار اجرای حقوق بشر است. خواست ملت ایران همان خواست ملت فرانسه است. بر سینه خاک فرانسه مدال آزادی زده شده است واگر امروز دولت فرانسه به این سنن گذشته آزادی خواهانه ملت فرانسه احترام نگذارد به نسل آینده بدهکار و بدهی او هم واخواست خواهد شد.
منبع: خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، جلد سوم، انتشارات کویر